رسته‌ها
ماژلان
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 6 رای
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 6 رای
سرآغاز داستان:
در سیاهی شب پایور دریایی پرتغالی به حالی که شنل سیاهش از وزش باد در حرکت بود، در لنگرگاه لیسبون گام بر می داشت و زنگ خود را با شدت تکان میداد همه سوار شوند، همه ملاحان سوار شوند. » صدای طبلها به آرامی اوج میگرفت. بوسه های بدرود نثار سربازانی میشد که بسیاریشان دیگر وطن خود را باز نمیدیدند. زنان می گریستند. دلها به سختی می تپید. ملاحان با کوله بارهای خود و با هدیه های عزیزانشان شتابناک به سوی کشتیها میرفتند.
ناوگان بزرگ دریاسالار آلمیدا، با بیست و دو کشتی خود به سفر شرق می رفت، مسلم بود که این بار حرکت ناوگان تاخیر نخواهد یافت. زمستان سال ۱۵۰۵ نزدیک به پایان بود بادهای استوایی توده های هوای سرد را به جنبش می آورد. ناشکیبایی و شتاب از رفتار همه افسران ناوگان پیدا بود. در گوشه ای کنار یک فانوس شمعی، گروهی مرد و زن پیرامون جوانی گرد آمده بودند. وی بیست و چهار ساله، کوتاه و چهارشانه بود؛ و چشمان سیاهش درخششی خاص داشت. مویش سیاه بود و ابروانش پرپشت و درشت که به چهره اش حالتی دیگر میداد - حالتی که به نخستین دیدار در یاد بیننده میماند. فرناون د مگلیانش نام داشت و در سرنوشتش بود که دریانوردی بزرگ و جهانجویی نامور شود. نخستین بار بود که به یک سفر بزرگ دریایی می رفت...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
134
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
ملا ممدجان
ملا ممدجان
1402/09/01

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی ماژلان

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
PDF
23 مگابایت
ماژلان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک