در جستجوی امر قدسی
مترجم:
سیدمصطفی شهرآیینی
امتیاز دهید
گفتگوی رامین جهان بیگلو و سید حسین نصر
... سنت همواره سنت مقدس است و هیچ سنتی ـ بنا به تعریف ـ ساختهی دست بشر نیست. البته امروزه واژهی سنت را به معنای معمولی عادت به کار میبرند. مثلاً شما پنج سال پیاپی هر تابستان برای تعطیلات به فرانسه بروید، «رفتن به فرانسه عادت شده است». امّا شیوهی استفادهی من از این واژه، به شیوهی استفادهی گنون، کوماراسوامی، و فریتیوف شوان ـ این چهرههای دورانساز ـ از آن بازمیگردد که همانا سنت بنا به تعریف، مقدس است. امّا امر قدسی در مفهومسازیای که از آن در هر سنتی میشود، غیر از سنت است. چون سنت امر قدسی را اخذ کرده و آن را انتقال میدهد، به کار میبندد، و از راهها و با ابزار گوناگون مرئی و ملموسش میسازد. در حالی که امر قدسی حقیقتی است که سنت انتقالدهندهی آن است. از این رو سنت و امر قدسی از هم جداییناپذیرند و همانگونه که سنت با مدرنیسم و مدرنیته بنا به استفادهای که ما از این اصطلاحات میکنیم سر ناسازگاری دارد، امر قدسی نیز نهتنها با امور دنیوی به معنای قدیم کلمه مخالف است، بلکه البته با تقدسزدایی و دنیویسازی هم که مشخصهی دنیای ماست، جمعپذیر نیست. از این رو بنا به گفتهی خود شما، چندان ضرورتی نداشته است که مقولهی امر قدسی را [به این فراوانی] به کار ببریم، اگر عالم [غرب] تا این اندازه سکولار و تقدسزدایی نشده بود؛ چنانکه در زبان فارسی مثلاً واژهی «قدّوس» را زیاد به کار نمیبریم، زیرا این تقدس در فرهنگ سنتی هنوز از همهچیز کاملاً رخت برنبسته است. امّا حال که ما در دنیای تقدسزدایی شدهی غرب زندگی میکنیم، بر زبان آوردن دوبارهی مقولهی امر قدسی بسیار مهم است. ما باید به دلایل معنوی، بکوشیم تا دلبستگیمان به امر قدسی را حفظ کنیم. در حالی که آن را اوّل از همه در وحی، در شعائر مقدس ادیان گوناگون، در تکالیف ولایی و معنوی، و بهویژه در اعمال باطنی، و در تجلیاتی مانند قرآن، که برای ما مسلمانان مقدس است، مانند شمایل مسیح که برای مسیحیان و مانند تصویر بودا که برای بوداییان مقدس است، بیابیم. همهی این حقایقی که از وجود خویش به گونهای حضور الهی را ساطع میکنند، مقدسند.
امر قدسی مقولهی دینی و معنوی بسیار سرشار و سرزندهای است. مثلاً من کوشیدهام تا فهم معنوی از طبیعت را احیا کنم و یکی از اصطلاحات کلیدی که خود را ملزم به استفاده از آن میدانم، دقیقاً همین اصطلاح امر قدسی است. اگر غربیان هم به درخت همچون چیز مقدسی با همان حس احترامی (چون بنا به گفتهی اتّو امر قدسی همواره در ما حسی از هیبت و احترام را برمیانگیزاند) مینگریستیند که بومیان آمریکا مینگرند، دیگر به راحتی جنگلها را از میان نمیبردند. اگر یک مسیحی به درخت با همان حس احترامی مینگریست که به صلیب در کلیسا مینگرد، دیدگاهش دربارهی طبیعت یکسره برمیگشت. از یاد نبریم که در آمریکا، بیش از پنجاهودو درصد مردم هر یکشنبه به کلیسا میروند؛ بر خلاف اروپا که در آنجا عمل به شعائر مسیحی در دهههای اخیر رو به کاهش نهاده است. انسان جدید با خاطری آسوده به ویرانی طبیعت میپردازد، چون به طبیعت فقط همچون یک منبع مینگرد و همین که کارش با آن تمام شد، مانند کاغذی که در سطل باطله میاندازد، آن را دور میریزد. برای تغییر این دیدگاه، باید حس تقدس را به طبیعت بازگردانیم.
همهی همین مباحثی را که اینک حتّی از جانب دانشمندان ملجد دربارهی تقدس حیات و بهویژه تقدس زندگی انسان و نیز لزوم حرمت نهادن به زندگی مطرح است، در نظر بگیرید. البته این شیوهی اندیشیدن به لحاظ منطقی و از منظر علم یکسره بیمعناست و چیزی جز جانبداری از عواطف و احساساتیگری نیست. مقولهی امر قدسی در علم جدید، فاقد هر معنایی است و بنابراین تنها در فرهنگ عامه هنوز معنا دارد. حتّی انیشتین گفته بود هر گاه به عالم نگاه میکند، احساسی از امر قدسی به او دست میدهد؛ هرچند این احساس برای او تنها جنبهی عاطفی داشته باشد.
امّا از نگاه ما، امر قدسی اصلاً برآیند احساسات نیست. بلکه پارهای از حقیقت چیزهاست. بر زبان آوردن حقیقت به معنای مابعدالطبیعی، همانا بیان امر قدسی است و هدف من از نگارش کتاب نیاز به علم مقدس هم طرح همین نکته بود. عنوان این کتاب بسیار عنوان چالشبرانگیزی است. من این عنوان را عمداً به کار بردم چون با توجه به توسعهی علم جدید در غرب، گسترهی مصادیق اصطلاح «علم science» روز به روز تنگتر میشود، تا آنجا که امروزه حتّی واژهی science در انگلیسی معنایی محدودتر از science در زبان فرانسه و wissenschaft در زبان آلمانی دارد. مثلاً ما در فرانسه در دانشگاه سوربن، دپارتمان «علوم اخلاقی sciences morals» را داریم. در حالی که عبارت «علوم اخلاقی» در انگلیسی همان معنای فرانسوی لفظ را ندارد. علم به علوم ریاضی و طبیعی و به علم کمّی فروکاسته است و بنابراین ایدهی علم مقدس در اذهان بیشتر مردم، گونهای تناقضنما به نظر میرسد و از خود میپرسند چگونه میتوان علم مقدس داشت؟ امّا به باور من این دقیقاً همان چیزی است که غرب نیاز دارد. بازگویی مقولهی علم مقدس، امروزه یک ضرورت است. علم تنها پژوهش دنیوی دربارهی طبیعت نیست و میتوان طبیعت را از سر دقت و با نگاهی منطقی و در عین حال از منظر امر قدسی به کاوش گرفت. از این رو تصور کنید که این کتاب چه مخالفتی را در محافل عقلگرا و علمی برانگیخت.
بیشتر
... سنت همواره سنت مقدس است و هیچ سنتی ـ بنا به تعریف ـ ساختهی دست بشر نیست. البته امروزه واژهی سنت را به معنای معمولی عادت به کار میبرند. مثلاً شما پنج سال پیاپی هر تابستان برای تعطیلات به فرانسه بروید، «رفتن به فرانسه عادت شده است». امّا شیوهی استفادهی من از این واژه، به شیوهی استفادهی گنون، کوماراسوامی، و فریتیوف شوان ـ این چهرههای دورانساز ـ از آن بازمیگردد که همانا سنت بنا به تعریف، مقدس است. امّا امر قدسی در مفهومسازیای که از آن در هر سنتی میشود، غیر از سنت است. چون سنت امر قدسی را اخذ کرده و آن را انتقال میدهد، به کار میبندد، و از راهها و با ابزار گوناگون مرئی و ملموسش میسازد. در حالی که امر قدسی حقیقتی است که سنت انتقالدهندهی آن است. از این رو سنت و امر قدسی از هم جداییناپذیرند و همانگونه که سنت با مدرنیسم و مدرنیته بنا به استفادهای که ما از این اصطلاحات میکنیم سر ناسازگاری دارد، امر قدسی نیز نهتنها با امور دنیوی به معنای قدیم کلمه مخالف است، بلکه البته با تقدسزدایی و دنیویسازی هم که مشخصهی دنیای ماست، جمعپذیر نیست. از این رو بنا به گفتهی خود شما، چندان ضرورتی نداشته است که مقولهی امر قدسی را [به این فراوانی] به کار ببریم، اگر عالم [غرب] تا این اندازه سکولار و تقدسزدایی نشده بود؛ چنانکه در زبان فارسی مثلاً واژهی «قدّوس» را زیاد به کار نمیبریم، زیرا این تقدس در فرهنگ سنتی هنوز از همهچیز کاملاً رخت برنبسته است. امّا حال که ما در دنیای تقدسزدایی شدهی غرب زندگی میکنیم، بر زبان آوردن دوبارهی مقولهی امر قدسی بسیار مهم است. ما باید به دلایل معنوی، بکوشیم تا دلبستگیمان به امر قدسی را حفظ کنیم. در حالی که آن را اوّل از همه در وحی، در شعائر مقدس ادیان گوناگون، در تکالیف ولایی و معنوی، و بهویژه در اعمال باطنی، و در تجلیاتی مانند قرآن، که برای ما مسلمانان مقدس است، مانند شمایل مسیح که برای مسیحیان و مانند تصویر بودا که برای بوداییان مقدس است، بیابیم. همهی این حقایقی که از وجود خویش به گونهای حضور الهی را ساطع میکنند، مقدسند.
امر قدسی مقولهی دینی و معنوی بسیار سرشار و سرزندهای است. مثلاً من کوشیدهام تا فهم معنوی از طبیعت را احیا کنم و یکی از اصطلاحات کلیدی که خود را ملزم به استفاده از آن میدانم، دقیقاً همین اصطلاح امر قدسی است. اگر غربیان هم به درخت همچون چیز مقدسی با همان حس احترامی (چون بنا به گفتهی اتّو امر قدسی همواره در ما حسی از هیبت و احترام را برمیانگیزاند) مینگریستیند که بومیان آمریکا مینگرند، دیگر به راحتی جنگلها را از میان نمیبردند. اگر یک مسیحی به درخت با همان حس احترامی مینگریست که به صلیب در کلیسا مینگرد، دیدگاهش دربارهی طبیعت یکسره برمیگشت. از یاد نبریم که در آمریکا، بیش از پنجاهودو درصد مردم هر یکشنبه به کلیسا میروند؛ بر خلاف اروپا که در آنجا عمل به شعائر مسیحی در دهههای اخیر رو به کاهش نهاده است. انسان جدید با خاطری آسوده به ویرانی طبیعت میپردازد، چون به طبیعت فقط همچون یک منبع مینگرد و همین که کارش با آن تمام شد، مانند کاغذی که در سطل باطله میاندازد، آن را دور میریزد. برای تغییر این دیدگاه، باید حس تقدس را به طبیعت بازگردانیم.
همهی همین مباحثی را که اینک حتّی از جانب دانشمندان ملجد دربارهی تقدس حیات و بهویژه تقدس زندگی انسان و نیز لزوم حرمت نهادن به زندگی مطرح است، در نظر بگیرید. البته این شیوهی اندیشیدن به لحاظ منطقی و از منظر علم یکسره بیمعناست و چیزی جز جانبداری از عواطف و احساساتیگری نیست. مقولهی امر قدسی در علم جدید، فاقد هر معنایی است و بنابراین تنها در فرهنگ عامه هنوز معنا دارد. حتّی انیشتین گفته بود هر گاه به عالم نگاه میکند، احساسی از امر قدسی به او دست میدهد؛ هرچند این احساس برای او تنها جنبهی عاطفی داشته باشد.
امّا از نگاه ما، امر قدسی اصلاً برآیند احساسات نیست. بلکه پارهای از حقیقت چیزهاست. بر زبان آوردن حقیقت به معنای مابعدالطبیعی، همانا بیان امر قدسی است و هدف من از نگارش کتاب نیاز به علم مقدس هم طرح همین نکته بود. عنوان این کتاب بسیار عنوان چالشبرانگیزی است. من این عنوان را عمداً به کار بردم چون با توجه به توسعهی علم جدید در غرب، گسترهی مصادیق اصطلاح «علم science» روز به روز تنگتر میشود، تا آنجا که امروزه حتّی واژهی science در انگلیسی معنایی محدودتر از science در زبان فرانسه و wissenschaft در زبان آلمانی دارد. مثلاً ما در فرانسه در دانشگاه سوربن، دپارتمان «علوم اخلاقی sciences morals» را داریم. در حالی که عبارت «علوم اخلاقی» در انگلیسی همان معنای فرانسوی لفظ را ندارد. علم به علوم ریاضی و طبیعی و به علم کمّی فروکاسته است و بنابراین ایدهی علم مقدس در اذهان بیشتر مردم، گونهای تناقضنما به نظر میرسد و از خود میپرسند چگونه میتوان علم مقدس داشت؟ امّا به باور من این دقیقاً همان چیزی است که غرب نیاز دارد. بازگویی مقولهی علم مقدس، امروزه یک ضرورت است. علم تنها پژوهش دنیوی دربارهی طبیعت نیست و میتوان طبیعت را از سر دقت و با نگاهی منطقی و در عین حال از منظر امر قدسی به کاوش گرفت. از این رو تصور کنید که این کتاب چه مخالفتی را در محافل عقلگرا و علمی برانگیخت.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی در جستجوی امر قدسی
آیا کسی کتاب دین و نظم طبیعت ایشان را در اختیار دارد؟متاسفانه در خارج از کشور امکان خرید نسخه ترجمه فارسی آن وجود ندارد
2.نصر مغرورانه از خود و شخصیتش تعریف کرد من هم از شخصیتش انتقاد کردم البته به شکل خودش!با همان نیرو در جهت عکس...
3. کیارستمی خودش می گوید 50 تا فیلم تا به حال ندیده ام فیلمساز نیست عکاس است و به قول فراستی شبه روشنفکر است! اینکه چه کسایی ازش هم تعریف کردند ربطی به بحث ندارد در واقع نوعی جبهه گیری است ! نوعی بزرگ کردن.... اگر فیلمی بزرگ باشد باید با مخاطب رابطه بر قرار کند ! تا حرفش را بزند اگر نتواند باید برود مقاله بنویسد ! اینکه در فیلم باد خواهد برد نورپردازی کاملا اشتباه است دلیلش این است که با یک فیلمساز طرف نیستیم با یک عکاس طرفیم! اغلب تکنیک های کیارستمی قبلا هم در آثار گدار بوده است که کاملا ارتباط برقرار می کند مثلا اولویت صدا بر تصویر که به شکل رادیکالی در شیرین می بینیم از ابداعات گدار است !اگر از کیارستمی بدم بیاد باید از هالیوود خوشم بیاد؟؟؟؟
4.دوستدار چه ربطی داره به بحث ما؟
5.منتقد یعنی طباطبایی! پاسخ ها در مهرنامه هم بسیار نا مربوط بود مجتهدی که یک کلمه را معنی کردو با یک فرار به جلو غلط ها را اشتباه تایپی خواند(مگر ویراستار نداردمردم چه گناهی کردن که باید پول بدهند و کتابهای پر غلط شما را بخوانند) و برای نصر هم پاسخی نبود بلکه ستایشی بود برایش !می توانی الان بری و با هم مقایسه کنی!
6.اینکه آن طرف دنیا بشینی و در اوج تمدن و تجدد و مدرنیته حکم سنت بدهی و ایدئولوژی صادر کنی برای یک ملت نگران از آینده ....چه معنایی دارد !!!
7. جمله امام علی هم مصداقش شمایید که دچار کیش شخصیت افراد می شوید و علاقه شخصی به آنها شما را از دیدن اینکه چه بلایی بر سر این مردم می آورید نا توان می سازد!
8 ترجیح می دهم اگر می خواهید بحث کنید در پروفایلم انجام دهید!
عزیز دلم
مثل اینکه یادت رفته که بنده کتاب فردید و آوینی و نصر را آپ کردم؟ خب مسلم است که می دانم جزئیات اندیشه شان را،
ولی این دلیل نمی شود بیایم و برچسب بزنم،اصلا شما خودت داری میگی:
امام علی می گوید که "ببین چی گفته نبین کی گفته "
بعد میای بدترین توهین ها و برچسب ها را،به شخص! نه به اندیشه اش وارد می کنی،خب من حیرت می کنم که چی بگم!؟
نقد های طباطبایی را هم خوندم،نقدش به آرامش دوستدار را خوانده ای؟!! مگر کسی از تیغ طباطبایی دور مانده است اصلا؟!
ایشان از آن دانشمندان برجسته ولی فاقد اخلاق لازم است،با اینکه دوستش دارم می گویم!
برو نقد نصر به طباطبایی و نقد کریم مجتهدی به طباطبایی را بخوان در آرشیو مهرنامه!
کیارستمی هم به این کتاب ربطی ندارد! ولی همین را بگویم بستگی به ذوق هر فرد دارد،کسی که به فیلم های هالیوودی عادت دارد،از سینمای کیارستمی بیزار می شود! ولی این دلیل نمی شود که تمام کسانی که او را قبول دارند،و به سبک هنریش واقفند،احمق باشند!
نکند هیئت داوران کن هم احمق است!؟ نکند اسکورسیزی هم احمق است که کیارستمی را می ستاید!؟
نکند برتولوچی هم احمق و نادان است که به هنگام دریافت جایزه اش،بگوید کیارستمی از بزرگترین کارگردانان جهان است!؟؟
در مورد کتاب حافظ هم،این سخن بزرگترین حافظ پژوه معاصر است که بیشتر از من و شما ارزش کار را فهمیده!
«بنده دست کم 200 بار حافظ را خوانده ام،ولی اینبار و این جداسازی و فاصله گذاری و قاب گیری و برجسته سازی کیارستمی به نحوی بود که بر عادت 50 ساله ی من و اُنسم با شعر حافظ غلبه کرد!
حاصل کار شما یک تنوع هنری مهم در کار و بار شعر و حافظ پژوهی است،و از بس کار جذاب بود،کلِّ کار را در یک نشست خواندم!»
در مورد نصر هم آن کتبی که می گویی خوانده ام! حالا چون اندیشه اش متفاوت با شما و آقای دوستدار است که نمی شود بگوییم احمق است! ایشون رو بخاطر تاثیر گذاری توی کتاب فیلسوفان زنده ی بزرگ آوردند در کنار پوپر و گادامر و ...!
خب نمی شود گفت که هیچکس هیچ چی نمیفهمد فقط من یا شما می فهمیم! و اینگونه بر مسند قضاوت،شلاق توهین را به سویشان بگیریم...
عرضم همینست.
جان من محمد خان برو حرفات رو الان بذار کنار هم ببین اینا نقد کوچولوئند؟؟؟
همشون توی صفحه ی اول هست درباره ی کیارستمی و آوینی هم هست،وجدانش هم با خودت...
من خودم به نصر نقد دارم،منتها نه با این الفاظ،بلکه بحثم سر اندیشه هاست...
به شخصه ناراحت شدم از دستت،مرید نصر نیستم،ولی برایش احترام قائلم. و در اخلاق و اندیشه ی مستقل تحسینش می کنم.
بی خیال،خوش باشی.[/quote]
کاملا هم کوچولو اند !
تازه می خواستم زیر سهراب سپهری هم بنویسم سانتی مانتالیسم مفرط...........
اما کدام واقعیت نبود !
فردید زدگی آوینی که تازه کلی هم هم ازش خوشم میاد هم از سری اول روایت فنح هم از نقد هاش به امثال کیارستمی...
ثانیا این که کیارستمی کتاب چرت نوشته دیگه کاری نمیشه کرد ! دانلود می کنی بعد می بینی....
با اون فیلمهای عرفان زده اش (دم آوینی گرم که حال این کیارستمی را خوب می گرفت) که بی خودی معروف شده (اگر خواستی در مورد فیلمهاش بحث می کنم)
نصر هم که دانشگاه هاش خیلی شما را مرعوب کرده باید بگویم که زمان شاه رفیق شاه باشی نری جای تعجب است ثانیا مگر نصر دارد در مورد فیزیک حرف می زند که دانشگاه MIT مهم باشد مهم مطلب است نه شخصیت فرد !
امام علی می گوید که "ببین چی گفته نبین کی گفته "(نقل به مضمون) این حرف دو جنبه دارد که خیلی مفید است !
اما شما برو نقد های سید جواد طباطبایی را در مورد نصر بخوان بعدشم کتاب های جوان مسلمان و سه حکیم را بخون !
جان من محمد خان برو حرفات رو الان بذار کنار هم ببین اینا نقد کوچولوئند؟؟؟
همشون توی صفحه ی اول هست درباره ی کیارستمی و آوینی هم هست،وجدانش هم با خودت...
من خودم به نصر نقد دارم،منتها نه با این الفاظ،بلکه بحثم سر اندیشه هاست...
به شخصه ناراحت شدم از دستت،خداییش پیشنهاد کنم کمی روی اخلاقت و ادب نقد کردنت کار کنی...
مرید نصر نیستم،ولی برایش احترام قائلم. و در اخلاق و اندیشه ی مستقل تحسینش می کنم.
بی خیال،خوش باشی.
اعتماد به نفسش هم خوب است !
تا الان فکر میکردم فقط مجله زرد داریم اون هم اخبار چرتی را مثل اسکار!!! و بازیگر های چرتتر را منعکس میکنند اما الان می بینم که کتاب زرد هم داریم اون هم به اسم فکر و فلسفه ....خدایا هپاتیت همه جا را گرفته است !
این آقا با این اعتماد به نفسش هنوز نمیدونه که سنتگرایی پدیده ای مدرن است اما چون ایرانی است و در ایران فرهنگ مرید و مرادی جاویدان است خیلی تحویل گرفته می شود به خصوص بی سواد های این وری فکر می کنند دارد از اونها تعریف می کند!
متاسفانه بعضی دوستان جوان با وجود سواد و تجربه ی کمی که دارند،
به خاطر اینکه مثلا چند کتاب فلسفی ! خوانده اند،اجازه می دهد به شخصیت های برجسته ی ایرانی که در علم و عمل و اخلاق از بزرگان ایران هستند،به راحتی توهین کنند و شخصیت آنها را با استفاده از برچسب هایی نادرست خاکمال کنند...
بنده به شخصه تاسفم را برای این جماعت اعلام می کنم،و بهشون پیشنهاد می کنم انقدره که حرفای فلاسفه را می خوانید کمی هم با ادبیات عرفانی و عرفان ایرانی هم آشنا شوید،تا حداقل ادب نقادی را بیاموزید،و با ادبیاتی سخیف چهره های این مملکت را لجن مال نکنید... و برای اینکه شخصیت و سواد! خود را ثابت کنید،دیگری را که بسیار فکر و عملش بالاتر از شماست به پایین نکشانید...خداوند حکیم ابوالقاسم فردوسی را بیامرزاد
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به زشتی برد.[/quote]
این هم ادامه همان فرهنگ مرید و مرادی !
اما نمی فهمم که کجای حرفم شما را آشفته ساخت !
بورژوا بودن نصر ........
زرد بودن این کتاب ....
یا حمایت این وری ها از او...
که هر سه واقعیت اند و نقد واقعی!
چقدر خوبه که یک سنتگرای سلطنت طلب طرفداری مثل شما دارد !
من هم تاسفم را از این جماعت مراد باز و عرفان زده اعلام می دارم که تاب یک نقد کوچولو هم ندارند!
متاسفانه بعضی دوستان جوان با وجود سواد و تجربه ی کمی که دارند،
به خاطر اینکه مثلا چند کتاب فلسفی ! خوانده اند،بخود اجازه می دهند به شخصیت های برجسته ی ایرانی که در علم و عمل و اخلاق از بزرگان ایران هستند،به راحتی توهین کنند و شخصیت آنها را با استفاده از برچسب هایی نادرست خاکمال کنند...
پروفسور سید حسین نصر لیسانس را از دانشگاه ام آی تی و فوق لیسانس را از دانشگاه هاروارد گرفته است،و همین برای اینکه او نبوغ خود را به اثبات رسانیده باشد کافی است،او اکنون استاد تمام دانشگاه جرج واشنگتن است،و باعث سربلندی و افتخار ایرانیان،کاری به روابط سیاسی اش با فرح پهلوی ندارم،چرا که اصلا دوست ندارم مانند روزنامه کیهان، شخصیت ها را بخاطر سیاست به لجن بکشم،ولی ایشون چه در اندیشه و چه در اخلاق حقیقتا شخصیت بزرگی است در جهان.
بنده به شخصه تاسفم را برای این جماعت اعلام می کنم،و بهشون پیشنهاد می کنم انقدره که حرفای فلاسفه را می خوانید کمی هم با ادبیات عرفانی و عرفان ایرانی هم آشنا شوید،تا حداقل ادب نقادی را بیاموزید،و با ادبیاتی سخیف چهره های این مملکت را لجن مال نکنید... و برای اینکه شخصیت و سواد! خود را ثابت کنید،دیگری را که بسیار فکر و عملش بالاتر از شماست به پایین نکشانید...خداوند حکیم ابوالقاسم فردوسی را بیامرزاد:x
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به زشتی برد.
پس از سخنرانی یک گروه شش نفره شدیم،و با او در اتاقی به بحثی فلسفی نشستیم،
او آشکارانه و قاطعانه اظهار داشت،که فیزیک جدید هیچ سروکاری با کشف «سرشت ها» ندارد،بلکه سروکارش تنها با ساختاری ریاضی است...هرچه باشد او سرشناسترین فیلسوف جهان غرب بود،و چشم ها به دهان او دوخته بود،
از خود پرسیدم:
چرا دارم وقت خودم را برای مطالعه ی فیزیک هدر می دهم؟ اگر سرشت چیزها به تور فیزیک نمی افتد،چرا می خواهم فیزیک بخوانم؟ من در پی فهم چگونگی کارکرد و ماهیت اشیا هستم، سرشت عالم چیست؟ حقیقت چیست؟
دچار بحران فکری بزرگی شده بودم،هرگز از ایمان به خدا دست نکشیدم.اما به لحاظ فکری جهانبینی ام معطوف به درون شده بود...
جوانی بودم،شاگرد اول کلاس و از همه چیز دنیای فراروی خویش،برخوردار بودم.به لحاظ دنیوی برای جنس مخالف جذاب بودم،
در ورزش موافق بودم،و خانواده ی خوبی داشتم...
اما به راستی هیچکدام از اینها «گمشده ی» من نبود.از این رو چندین ماه را به درون کاوی رنج آوری گذراندم.
چه باید می کردم؟به کجا باید روی می آوردم؟ سرشت واقعیت چیست؟ حقیقت چیست؟
اینها پرسش هایی بود که بارها و بارها به ذهنم خطور می کرد...
[/quote]
نمونه بارز یک بورژوای تمام عیار ........
اعتماد به نفسش هم خوب است !
تا الان فکر میکردم فقط مجله زرد داریم اون هم اخبار چرتی را مثل اسکار!!! و بازیگر های چرتتر را منعکس میکنند اما الان می بینم که کتاب زرد هم داریم اون هم به اسم فکر و فلسفه ....خدایا هپاتیت همه جا را گرفته است !
این آقا با این اعتماد به نفسش هنوز نمیدونه که سنتگرایی پدیده ای مدرن است اما چون ایرانی است و در ایران فرهنگ مرید و مرادی جاویدان است خیلی تحویل گرفته می شود به خصوص بی سواد های این وری فکر می کنند دارد از اونها تعریف می کند!
پس از سخنرانی یک گروه شش نفره شدیم،و با او در اتاقی به بحثی فلسفی نشستیم،
او آشکارانه و قاطعانه اظهار داشت،که فیزیک جدید هیچ سروکاری با کشف «سرشت ها» ندارد،بلکه سروکارش تنها با ساختاری ریاضی است...هرچه باشد او سرشناسترین فیلسوف جهان غرب بود،و چشم ها به دهان او دوخته بود،
از خود پرسیدم:
چرا دارم وقت خودم را برای مطالعه ی فیزیک هدر می دهم؟ اگر سرشت چیزها به تور فیزیک نمی افتد،چرا می خواهم فیزیک بخوانم؟ من در پی فهم چگونگی کارکرد و ماهیت اشیا هستم، سرشت عالم چیست؟ حقیقت چیست؟
دچار بحران فکری بزرگی شده بودم،هرگز از ایمان به خدا دست نکشیدم.اما به لحاظ فکری جهانبینی ام معطوف به درون شده بود...
جوانی بودم،شاگرد اول کلاس و از همه چیز دنیای فراروی خویش،برخوردار بودم.به لحاظ دنیوی برای جنس مخالف جذاب بودم،
در ورزش موافق بودم،و خانواده ی خوبی داشتم...
اما به راستی هیچکدام از اینها «گمشده ی» من نبود.از این رو چندین ماه را به درون کاوی رنج آوری گذراندم.
چه باید می کردم؟به کجا باید روی می آوردم؟ سرشت واقعیت چیست؟ حقیقت چیست؟
اینها پرسش هایی بود که بارها و بارها به ذهنم خطور می کرد...
این کتاب بی نظیر را می توانید از این لینک دانلود کنید:
http://www.4shared.com/office/ZByxQQ9J/AmrQodsi.html
ولی از دوستان می خواهم اگر این کتاب را خواندند،دربست حرفهای او را نپذیرند،هرچند که انسان خیلی بزرگی است و با بزرگان زیادی رفت و آمد کرده؛اما بالاخره معصوم که نیست!