رسته‌ها

زندگانی خواجه نصرالدین در ایام کودکی جوانی پیری

زندگانی خواجه نصرالدین در ایام کودکی جوانی پیری
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 4 رای
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 4 رای
این کتاب ماجراها و داستان های ملانصرالدین از کودکی تا پیری می باشد.

از متن کتاب:
نصر الدین در میان حیاط نشسته و مشغول خوردن توتها بود که یکمرتبه صدائی بگوشش رسید فوراً از جای خود پریده و شوهر خواهر خویش را دید که باو میگوید:
نصر الدین مواظب باش وقتی مادرت آمد مرا خبر کن و باو بگو امشب حلوا درست کرده و منتظر من و خواهرت باشد. بعد از رفتن او نصرالدین در اندیشه عمیقی فرورفت. چطور میتوانست این پیغام را بمادرش برساند در صورتیکه وی در خانه نبود. آیا چطور می توانست بمادرش خیر برساند؟ یکمرتبه با مسرت و خوشحالی فریاد زد:
پیدا کردم .. پیدا کردم ... راستی راستی من خیلی احمقم .. مادرم بمن گفته بود از دم در عقب نرو .. منهم اگر بروم از دم در دور شده ام ... اگر بمانم پیغام را نمیتوانم برسانم پس بنابراین در را برداشته با خود میبرم که هم پیغام را رسانیده و هم از نزديك در دور نشده باشم.
نصر الدین فوراً در را از پاشنه در آوده و بر دوش گذارده بطرف رودخانه حرکت نمود. صدیقه خانم با چهار پنج زن دیگر دستهای خود را بالا زده ورخت میشست. ناگهان صدای نصرالدین را شنیده یعقب برگشت و از فرط غیظ و غضب
فریاد زد...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
121
آپلود شده توسط:
Amireketabkhan
Amireketabkhan
1402/07/22

کتاب‌های مرتبط

در اعماق گورکی
در اعماق گورکی
4.4 امتیاز
از 32 رای
مدراتو کانتابیله
مدراتو کانتابیله
4.4 امتیاز
از 29 رای
در حال کندن پوست پیاز
در حال کندن پوست پیاز
4.2 امتیاز
از 21 رای
گذر قصر
گذر قصر
4.2 امتیاز
از 33 رای
سرباز خوب
سرباز خوب
4.2 امتیاز
از 23 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی زندگانی خواجه نصرالدین در ایام کودکی جوانی پیری

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
زندگانی خواجه نصرالدین در ایام کودکی جوانی پیری
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک