رسته‌ها
خرسی که می خواست خرس بماند
امتیاز دهید
5 / 3.7
با 3 رای
نویسنده:
مترجم:
ناصر ایرانی
امتیاز دهید
5 / 3.7
با 3 رای
درختان برگ می ریختند و غازهای وحشی رو به جنوب پرواز می کردند. ‌سردی باد خرس را می آزرد. ‌او یخ کرده و خسته بود.
بوی برف را در هوا شنید و به سوی غار گرم و دلپذیرش رفت.
در لانۀ گرم خود به خوابی عمیق فرو رفت. خرسها در تمام طول زمستان می خوابند.
روزی حادثه‌ای اتفاق افتاد آدمیانی به جنگل آمدند و با خود نقشه و دوربین و ارّه آوردند و درختان را یکی پس از دیگری بریدند. ‌سپس ماشین و جرثقیل آوردند تا در دل جنگل یک کارخانه بسازند. ‌وقتی بهار فرا رسید، خرس از خواب بیدار شد. ‌غار او اینک زیر کارخانه بود.
خرس از غار بیرون آمد، با تعجب به کارخانه زُل زد. ‌در همین لحظه نگهبان کارخانه جلو دوید و داد زد:‌ اوهوی، عمو! چرا آنجا بیکار ایستاده‌ای؟
خرس گفت:‌ معذرت می خواهم از حضورتان، آقا ولی من یک خرسم...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
34
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
tisto
tisto
1402/05/14

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی خرسی که می خواست خرس بماند

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
خرسی که می خواست خرس بماند
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک