دختری تنها

کاتلین و بی‌با دو دوست و هم خانه هستند که به دور از روستاهایشان باهم زندگی می کنند. کاتلین در یک مغازه خواروبار فروشی مشغول به کار است و همیشه با بی‌با وقت می گذراند هر دوی آنها در آرزوی یافتن مردی ثروتمند هستند تا بتوانند به اوضاع حقیر و فقرشان خاتمه دهند، آنها روزها با این امید سر می کنند، از خواب بیدار می شوند و با قرض کردن پول و لباس در مجامعی شرکت می کنند که احتمال دیدن مرد آرزوهاشان در آنجا بیشتر است! تا اینکه روزی کاتلین با مردی که چندین سال از او بزرگ تر است و کارگردان فیلم های کوتاه است آشنا می شود و همین دوستی و آشنایی مسیر زندگی اش را برای همیشه تغییر می دهد.
علاوه بر نثر روان و ترجمه خیلی خوبِ کتاب "دختری تنها" باید از موقعیت های طنزی که راوی یا کاتلین به آنها اشاره می کند، یاد کرد. موقعیت هایی که خواننده به راحتی در ذهن آنها را تصور می کند. و قطعا لبخندی دلنشین بر لبهایش نقش می بندد.
از نکات دیگر کتاب اشاره به برخی آداب و رسومی است که همواره باعث زحمت و مورد آسیب قرار گرفتن زنان بوده است و فرقی نمی کند کتاب مربوط به کدام نقطه جغرافیایی است بلکه آنچه مهم است "زنان آسیب دیده" هستند حتی اگر در ایرلند باشند!
پایان کتاب غافلگیری خیلی خوبی برای مخاطب به همراه دارد و همین نکته باعث می شود تا شخصیت کاتلین را با همه سستی ها، ضعف ها و ناتوانی هایش دوست داشته باشیم.
"دختری تنها" روایتی است از زندگی زنانی که عاشق می شوند از همه چیز می گذرند تا به کسی که می خواهند برسند اما سرنوشت، بازی هایی دارد! روایتی است از دخترانی که یاد می گیرند هر شخصی که به زندگی آنان پا می گذارد صرفا نیامده تا آنها را به خوشبختی برساند! و باید یاد گرفت در مقابل درس های زندگی و تجاربی که گاه تاوان های سخت در پی دارند زندگی را ادامه داد و هر روز در حال "شدن" بود! هر روز بزرگ تر شد و چیزهای جدید آموخت چون هر کسی در زندگیِ ما می تواند مثل یک پله باشد برای رسیدن به کمال! و شناخت بیشتر خودمان!