فرگشت و ژنتیک
نویسنده:
بهنام محمد پناه
امتیاز دهید
بخشی از پیشگفتار کتاب:
آیا حقیقت دارد که یک سری سلولهای ریز به خودی خود در دریا پدید آمدند و بعد تبدیل به ماهی، خزنده و در نهایت انسان شدند؟ مگر میشود انسان با باکتری و گیاه و پرنده فامیل باشد؟ آیا درست که انسان و میمون و شامپانزه از یک خانوادهٔ مشترک هستند؟ این حرفها و ادعاها بر اساس چه مدارکی و اساساً برای چه هدف و منظوری بیان میشوند؟ پاسخ به این سوالات و نیز پرسشهای پیاپی که ذهن شنودگان و خوانندگان نظریهٔ داروین را به خود مشغول میدارد، نیاز به پیشزمینههایی دارد. ما در این کتاب تلاش کردهایم به طور خیلی خلاصه به این موارد بپردازیم و گرچه ادعای کامل بودن نداریم، اما تلاش خود را کردهایم و امیدوارم کسانی که این پرسشها نیز در ذهن آنها وجود دارد، با خواندن کتاب تا حدودی به جواب قانعکنندهای برسند. پیش از آغاز بهتر است این جملهٔ کلیدی و مهم نظریه را به خاطر بسپارید: طبیعت به هیچ عنوان به دنبال تکامل دادن موجودات نیست، بلکه تنها موجوداتی قادر به زنده ماندن و تکثیر هستند که همزیستی بیشتری با این تغییرات کسب کرده باشند. نظریهٔ تکامل یا صحیحتر بگوییم فرگشت۱، توضیح میدهد که چگونه نسل همهٔ موجودات از باکتری گرفته تا گیاه و انسان، همواره به دلیل جهشهای ژنتیکی در حال تغییر و تحول هستند و این تغییرات گرچه بسیار جزئی و ناملموس هستند، اما در طول زمان طولانی (مثلاٌ دویست میلیون سال)، به تغییرات اساسی تبدیل میشوند و موجودی متفاوت را پدید میآورند. اشتباه بسیاری از منکران نظریهٔ فرگشت (تکامل) این است که تصور میکنند این نظریه ادعا میکند موجودات تکسلولی بر اثر اتفاقات عجیب تبدیل به ماهی شدهاند، بعد بالهٔ آنها ناگهان تبدیل به دست و پا شده و حیوان از آب بیرون آمده و روی خشکی شروع به خزیدن یا راه رفتن کرده است! اگر میخواهید جواب پرسشهای خود را در مورد نظریهٔ فرگشت (تکامل) بیابید، کتاب حاضر را از اول تا به آخر به طور کامل بخوانید.
بیشتر
آیا حقیقت دارد که یک سری سلولهای ریز به خودی خود در دریا پدید آمدند و بعد تبدیل به ماهی، خزنده و در نهایت انسان شدند؟ مگر میشود انسان با باکتری و گیاه و پرنده فامیل باشد؟ آیا درست که انسان و میمون و شامپانزه از یک خانوادهٔ مشترک هستند؟ این حرفها و ادعاها بر اساس چه مدارکی و اساساً برای چه هدف و منظوری بیان میشوند؟ پاسخ به این سوالات و نیز پرسشهای پیاپی که ذهن شنودگان و خوانندگان نظریهٔ داروین را به خود مشغول میدارد، نیاز به پیشزمینههایی دارد. ما در این کتاب تلاش کردهایم به طور خیلی خلاصه به این موارد بپردازیم و گرچه ادعای کامل بودن نداریم، اما تلاش خود را کردهایم و امیدوارم کسانی که این پرسشها نیز در ذهن آنها وجود دارد، با خواندن کتاب تا حدودی به جواب قانعکنندهای برسند. پیش از آغاز بهتر است این جملهٔ کلیدی و مهم نظریه را به خاطر بسپارید: طبیعت به هیچ عنوان به دنبال تکامل دادن موجودات نیست، بلکه تنها موجوداتی قادر به زنده ماندن و تکثیر هستند که همزیستی بیشتری با این تغییرات کسب کرده باشند. نظریهٔ تکامل یا صحیحتر بگوییم فرگشت۱، توضیح میدهد که چگونه نسل همهٔ موجودات از باکتری گرفته تا گیاه و انسان، همواره به دلیل جهشهای ژنتیکی در حال تغییر و تحول هستند و این تغییرات گرچه بسیار جزئی و ناملموس هستند، اما در طول زمان طولانی (مثلاٌ دویست میلیون سال)، به تغییرات اساسی تبدیل میشوند و موجودی متفاوت را پدید میآورند. اشتباه بسیاری از منکران نظریهٔ فرگشت (تکامل) این است که تصور میکنند این نظریه ادعا میکند موجودات تکسلولی بر اثر اتفاقات عجیب تبدیل به ماهی شدهاند، بعد بالهٔ آنها ناگهان تبدیل به دست و پا شده و حیوان از آب بیرون آمده و روی خشکی شروع به خزیدن یا راه رفتن کرده است! اگر میخواهید جواب پرسشهای خود را در مورد نظریهٔ فرگشت (تکامل) بیابید، کتاب حاضر را از اول تا به آخر به طور کامل بخوانید.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی فرگشت و ژنتیک
من در عرايضتان جواب سوالات خود را نيافتم..
1)شما فرموده ايد كه قرآن مخالف آفرينش انسان از خاك است.من هم براي شما يكي از آيه ها رو آوردم...حالا ميخواستم بدونم كه جناب ساواروشكا اين آيه را چگونه تفسير ميكند تا با عقايدشون همسو بشود؟؟؟((شما كه بزنم به تخته دست علامه طباطبايي رو در تفسير قرآن از پشت بستيد))
2)شما در جايي اذعان كرده ايد كه فلاسفه دين اسلام((يا به قول سلمان رشدي,دين تسليم)) مسائل بسياري را كشف كرده اند كه دانشمندان غرب پس از قرن ها به آن حقايق رسيده اند..بنده هم از شما خواستم چندين مورد را ذكر كنيد كه ما هم مستفيذ بشويم..ولي گويا شما ترجيح داديد كه به اين سوال جواب ندهيد...شما تفسير آقاي ملاصدراي شيرازي رو ((منظورم همون بازي با كلمات)) با علم فيزيك ميسنجيد و ادعا ميكنيد كه ملاصدرا قرن ها پيشتر از فيزيك دانان غربي به اصل قانون پايستگي دست يافت:O:O:O...حالا شما كه يك تفسير را به منزله ي كشف يك قانون فيزيكي دانسته ايد, ميشه جواب بديد كه چرا قانون پايستگي رو كسي در دنيا به نام آقاي ملاصدرا نميداند:-(:-(؟؟؟؟يا چرا در جايي نديده ايم كه بگويند(((پروفسور ملاصدرا , اولين شخص پي برده به قانون پايستگي؟؟؟!!!))..
ممنون ميشم اگه اين بار جوابم رو بديد
اینبار خواهید شنید که این نیروی جاذبه نبود که شی را بطرف زمین کشید!! بلکه بعلت حضور جرم در این مکان، فضای اشغال شده به شکل منحنی خمیده شده و مسیری را بوجود آورد تا این شی درآن فضای انحناء یافته حرکت کند، ( بدون آنکه اصلا" اشاره ای به قانون جاذبه کند، حرکی شی را تفسیر میکند) . انحنای این فضای که دارای 4 بعد میباشد از نظر ما قابل مشاهده نیست (اخیرا" نظریه دیگری بنام نظریه ریسمانی ارایه شده که ابعاد این دنیا را 11 بعد میداند نه 4 تا)
اعتقاد به دنیای سه بعدی نیوتن و زمان نیوتنی الان حدود 100 سال است که منسوخ شده. تعصب شما در نگهداری این قانون منسوخ شده بعنوان یک نظریه ثابت (حتی اگر مجبور شوید برای فرار از آشکار شدن خطای فاحش محاسباتی، آنرا محدود به سرعتهای پایین کنید) کمی عجیب و خارج از اصول علوم تجربی است
بازهم تاکید میکنم بحث روی مسایل مربوط به فلسفه علم هیچ ارتباطی به بحث متافیزیک یا الهیات ندارد. پذیرفتن اصول حاکم بر علوم تجربی کسی را مجبور به خداپرستی نمیکند.
شما اگر به روشهای "آزمایشی و اندازه گیری" در روش استقراء آشنایی داشتید، میدانستید که در هر آزمایش و اندازه گیری، درصدی را بعنوان 1) درصد خطای دستگاه اندازه گیری 2) درصد خطای مشاهده گر 3)درصد تاثیرات محیط بر روی آزمایش و عوامل دیگر را که در نتیجه آزمایش بطور مستقیم و غیر مستقیم دخالت دارند را در نظر میگیرند. با تکرار آزمایش سعی در کم کردن این اثرات دارند. ولی تمام دانشمندان علوم تجربی اینرا میدانند که صفر کردن این خطا ها غیر ممکن است. من نمیدانم تعصب بیش از اندازه شما روی بحثی که در علوم تجربی بعنوان یک اصل پیش پا افتاده تلقی میشود، به چه علت بوده و چرا اینقدر تعصب بخرج میدهید.
به شما اطمینان میدهم پذیرش این که تنها علم یقینی علم ریاضی است، هیچ کمکی به اثبات خداوند که شما از آن فرار میکنید، نمیکند.
باید بعرض شما برسانم که در مورد فوق، قضیه کاملا برعکس است. نظریه نسبیت بطور کامل غلط بودن قوانین نیوتن یا به عبارتی مکانیک کلاسیک را رد کرد نه اینکه محدود کرد
اگر میبینید که هنوز بعد از 100 سال از محاسبات مکانیک کلاسیک استفاده میشود نه به خاطر صحت انهاست. بلکه بخاطر سادگی محاسبات آن در مقایسه با نسبیت و چشم پوشی از
خطای این محاسبات در سرعتهای پایین است. با بالا رفتن سرعت، خطای محاسبات نیوتنی بطور فزاینده ای آشکار شده و غیر قابل چشم پوشی میشوند.
سادگی در محاسبات بمعنای صحت نیست. همچنین مکانیک کوانتوم برای محدود کردن نسبیت انیشتن ابداع نشد، بلکه زمانی این نظریه جان گرفت که قانون نسبیت در محاسبات ذرات بسیار کوچک اتمی از پاسخ دادن عاجز بود و پاسخهای غلط میداد.
شما برای مثال همین الان یک شی ساده را از ارتفاعی رها کن، طبق نظریه مکانیک کلاسیک و قانون جاذیه نیوتن، بعلت نیروی جاذبه زمین، این شی بطرف زمین خواهد افتاد.
نتیجه ای کاملا" ساده و منطقی که برای چند قرن پذیرفته شده بود (حتی هم اینک بسیاری از تحصیلکرده های ما نیز با افتخار از نیروی جاذبه زمین در کشیدن شی بسوی خود دفاع میکنند).
اما همین آزمایش را جلوی فیزیکدان آشنا با نسبیت و فیزیک کوانتم انجام دهید، تفسیر متفاوتی را خواهید شنید کاملا" در تضاد با نظریه اول.
ادامه ....
یکی از انتقاداتی که طرح شدهاست، ادعای بی اعتباری علوم تجربی است. نخستین حالت ممکن آنست که علوم تجربی را به طور مطلق بی اعتبار بدانیم. برای مثال میتوان به مثالهای متعددی اشاره نمود که دانشمندان و محققان علوم تجربی، فی المثل مردم را تشویق به استفاده از ماده غذایی خاصی همچون تخم مرغ نمودهاند اما با گذشت زمان خود ادعای نادرست بودن یافته پیشین را کردهاند و مردم را از مصرف بی برنامه آن ماده غذایی برحذر داشته اند!
مثال معروف دیگر، در خصوص شکل زمین است. پس از رد ادعای مسطح بودن زمین، زمین کروی شکل دانسته شدهاست. اما امروزه زمین را شلجمی شکل دانستهاند. یعنی هرچند زمین شکلی کروی گونه دارد، کره کامل(به معنای هندسی کره) نیست، بلکه اندکی در قطبین و استوا دارای فرورفتگی و بیرون زدگی است.
در مقابل باید پرسید که آیا به نظر منتقدان، سه گزاره فوق در مورد شکل زمین به یک اندازه حکایت از واقع دارند یا آنکه یکی از دیگری به واقعیت نزدیکترند.(شبه کره بودن زمین ادعایی نزدیکتر به واقعیت نسبت به کروی بودن زمین و کروی بودن زمین بسیار واقعی تر از مسطح بودن زمین.)
بر این اساس همین که بپذیریم که علوم تجربی میتوانند به گزارههایی دست یابند که یکی از دیگری صحیح تر و به واقعیت نزدیکترند اعتبار علوم تجربی را پذیرفتهایم.
ممکن است گروهی ضمن اذعان به اعتبار علوم تجربی به عنوان اینکه علوم مذکور میتوانند به گزارههایی دست یابند که یکی از دیگری به واقعیت نزدیکتر باشد، مدعی شوند که علوم تجربی هرگز نمیتوانند به گزارههایی قطعی و یقینی دست پیدا کنند. مانند ادعای ساواروشکا که می گوید فقط ریاضی. انگار نه انگار که ما در بررسی فیزیک از ریاضی استفاده می کنیم. در بررسی شیمی از ریاضی و فیزیک استفاده می کنیم و در بررسی زیست شناسی، از داده های فیزیک و شیمی استفاده می کنیم.
این مدعا نیز مردود است. تمام کسانی که آشنایی مقدماتی با علوم تجربی دارند، به یقینی بودن گزارههای متعددی از جنس خنثی شدن اسید با باز اذعان دارند.
بر این اساس میتوان مدعی شد هرچند علوم تجربی خالی از نقص نبوده و کاستیهایی همراه دارند، اما با تمام نواقص و مشکلاتشان، یگانه راه شناخت جهان هستند.
احتمالا دوستان دانشمند اذعان دارند که علوم تجربی در مورد شناخت جهان هستی و کائنات و حیات موجود در آن، از گزاره های مذهبی و دینی معتبر تر هستند و در مورد گزاره های علمی دانشمندان علم تجربی سعی میکنند گزاره را به حقیقت جهان نزدیک و نزدیکتر کنند . اما در مورد کتابهای به اصطلاح آسمانی ؛ مذهبیون سعی می کنند به شیوه معکوس، حقیقت جهان را به فلان آیه یا فلان گزاره دینی نزدیک کنند. هرچند غیر منطقی به نظر برسد. و هرچند مجبور به سفسطه شوند. یعنی در علم اصل جهان هستی است اما در دین و مذهب اصل کتاب به اصطلاح آسمانی است.
فرضیه وجود خدا با سخن گفتن از سلسله حرکتها و نظمها، سعی در اثبات خدا دارد، اما از آن جا که روشی نادرست در شناخت جهان برگزیده، تنها توجیهی که برای موارد ذکر شده مییابد، وجود محرک و ناظمی است که سابق بر آن محرک و ناظم دیگری نباشد. پس عملا برای توجیه حرکت و نظم، چارهای جز پاک کردن صورت سوال نیافته است!
البته مقصود آن نیست که وجود خالق ورای پدیدهها نامعقول است. طبعا میتوان مسئله را اینگونه توجیه نمود که دلیل علت نداشتن یا ناظم نداشتن علت الهی و ناظم الهی، ویژگیهای متفاوت او در مقایسه با پدیدههای جهان است.
اما به طریق مشابه، خداباوران باید اعتراف کنند که فرض وجود خدای باران به عنوان عامل بارش باران هم هرگز فرضی غیر عقلی و ضد عقلی نیست، اما این مسئله سبب نمیشود که چنین فرضی را از معتقدان به خدای باران بپذیریم.
در تشریح این مطلب به طور خلاصه می توان گفت، روش صحیح شناخت جهان روش علمی است و هدف این روش، حذف تبیین خلقت گرایانه است؛ زیرا علم به تبیین پدیده هایی می پردازد که پیش از ارائه تبیین علمی، تنها فرضی که تحقق آنها را موجّه می کرده است، فرضیه وجود خدا و رجوع به متافیزیک بوده است.
برای مثال، تنها مدلی که بارش باران یا وقوع سیل و رعد و برق و خشکسالی را برای انسان های اولیه موجه جلوه می داده است، فرضیه وجود خدای باران و خدای رعد و برق و خدای خشکسالی بوده است.
دلیلی وجود ندارد که علم از حذف دیگر صورتهای خلقت گرایی ناتوان باشد. برای مثال می توان به حرکت اجسام ، یا پیچیدگی های زیستی بدن موجودات زنده اشاره نمود. موارد ذکر شده پیش از این جز با فرض وجود خدای محرّک و خدای ناظم موجّه نبوده اند، اما امروزه تبیین صحیح علمی یافته اند.
همچنین است درباره علت جهان به عنوان یک کل. استفن هاوکینگ در اینباره می گوید:
« در حال حاضر علم به سوالاتی پاسخ می گوید که زمانی تصور می شد پاسخ آنها در محدوده اختیارات دین است...اکنون حوزه ای که تصور می شود تفسیر آن منحصر به آموزه های دینی است، مسئله منشا جهان است. اما در همین حوزه نیز علم تلاش می کند به پاسخ هایی برسد، و فکر می کنم به زودی پاسخ هایی توصیفی برای مسئله پیدایش جهان یافت خواهد شد.[۶] »
نگرش ساده اندیشانه درباره تبیین علمی آن است که اگر منشا جهان را انفجار بزرگ در نظر بگیرند، خواهیم گفت که انفجار بزرگ از کجا آمده و اگر منشا را حرکت پروتون ها معرفی کنند، باز همان را خواهیم پرسید؛ اما نگاهی کوتاه به نظریات در حال آزمایش فیزیک، همچون علیت معکوس توانایی های تبیینی منحصر به فردی را هویدا می سازد.
مغلطه مشهوری که مذهبیون می کنند می گویند علم نامعتبر است چون هر بار کشف جدید تری از قبل میشود و ثابت نمی ماند! دقت کنید که علم در قرن حاضر کاملتر و واضح تر میشود بلکه زیر و رو نمیشود. یعنی داده های جدید، داده های قبلی را کاملتر می کنند نه اینکه رد کنند و ( باز برای من از قرن بوق و زمان بطلمیوس و جالینوس مثال نزنید! ) برای مثال و تفهیم موضوع دوستان دقت کنند که فیزیک انیشتین،
ناقض و رد کنندۀ فیزیک کلاسیک نیوتن نیست بلکه دامنه کاربرد فیزیک نیوتنی را محدود می کند و می گوید در سرعت های بسیار زیاد نیاز به فرمولهای دیگری برای محاسبات داریم . نه آنکه آن فرمولهایی که نیوتن گفت غلط بودند!! فرمولهای نیوتن در مورد اجسام معمولی و سرعت های معمولی درست است ( فیزیک کلاسیک) و فرمولهای فیریک مدرن در مورد سرعت های کم درست است ( فیزیک کوانتوم )... نه اینکه فیزیک کوانتومی انیشتین آمد و زد توی پوز فیزیک کلاسیک نیوتنی و آن را رد کرد و گفت همش اشتباه بود!!!!
مکانیک کلاسیک (توصیف رفتار اجسامی که اندازه ای معمولی دارند و با سرعتی معمولی در حال حرکتند) در اینجا فرمولهای نیوتن درست است.
مکانیک کوانتمی (دینامیک اجسام ریز که سرعت بسیار زیاد دارند) در اینجا فرمولهای فیزیک مدرن درست است. اما یکدیگر رد نکرده اند ، کامل کرده اند. هر کدام در محدوده پدیده هایی که توصیف می کنند درست هستند.
حال به این نقل قول از ساواروشکا توجه کنید:
همچنین یقینا برای انجام آزمایش توسط دانشمندان دیگر محدودیت زمانی متصور نیست، زیرا جدول زمانی برای این مراحل ذکر نشده است. پس این احتمال وجود دارد مثلا بعد از 10 سال، 50 سال، 100 سال و یا هزار سال بعد نظریه ای توسط شخص دیگری و یا دانشمند دیگری رد شود، کاری که امری عادی در علوم تجربی است.
من خودم عاشق علوم تجربی هستم ولی آنها را متعصبانه نمی پرستم،و سعی میکنم جایگاه علم را با تعصب خراب نکنم
2-همچنین بحث بعدی با جناب Hoshyar در مورد قانون بقای ماده و انرژی بود، و اشکال اینکه چطور خداوند برخلاف این قانون، میتواند از عدم چیزی را بیافریند. من توضیح دادم که اکثر فیلسوفان اسلامی بدلیل اعتقاد به مطلق بودن صفات الهی از جمله "خالق بودن"، معتقدند که صفت مطلق خالق به معنای آنست که زمانی را نمیتوان یافت که خالق، مخلوقی نداشته باشد. پس با این اعتقاد، مواد تشکیل دهنده این جهان (اعم از ماده و انرژی) همواره بوده اند و زمانی را نمیتوان یافت که چیزی از عدم برآید. و در تایید این اعتقاد آیاتی از قرآن را آوردم که در رد "خلقت از عدم" گواهی میداد. اکنون این چه ربطی به خلقت خلق الساعه انسان از گل یا خاک دارد. دوباره شما را به مباحث قبلی ارجاع میدهم
3-من هرگز نگفته ام افراد بی دین، افراد بی اخلاقی هستند، اگر سوء برداشت شده است عذرخواهی میکنم. همین بحث محترمانه ما از هر دو سو نشان از پایبندی اخلاقی ما دارد. اگر خلاف این بود هرگز وارد این بحثها نمی شدم. در ضمن آقای هیتلر بدون توجه به دین مسیحیت، عامل مرگ 56 میلیون انسان شد که فقط درصد کمی از آنها یهودی بودند و عامل اصلی آن تعصب نژادی و قدرت طلبی بود، نه عشق به مسیح
در ضمن مایلم شما را به آدرس زیر ارجاع دهم که طبق یافته های DNA آقای هیتلر، ایشان با احتمال قوی ریشه یهودی - آفریقایی داشته اند
http://www.bloomberg.com/news/2010-08-24/hitler-dna-tests-show-he-likely-had-jewish-african-roots-daily-mail-says.html
متن خبر:
Hitler DNA Tests Show He Likely Had Jewish, African Roots, Daily Mail Says
Adolf Hitler may have been descended from both Jews and Africans, DNA tests are indicating, the Daily Mail reported.
Journalist Jean-Paul Mulders and historian Marc Vermeeren used DNA to trace 39 of the Nazi leader’s relatives earlier this year, the Daily Mail said.
The relatives included an Austrian farmer, indentified only as a cousin named "Norbert H," the Daily Mail reported.
A chromosome called "Haplogroup E1b1b," or Y-DNA, in the relatives’ saliva samples is rare in Germany, as well as Western Europe, the newspaper said.
"It is most commonly found in the Berbers of Morocco, in Algeria, Libya and Tunisia as well as among Ashkenazi and Sephardic Jews," Vermeeren said.
Mulders told Belgian magazine Knack that "[o]ne can from this postulate that Hitler was related to people whom he despised," the Daily Mail reported.
خوشحال میشم کمی نیز از اخلاق استالین و لنین چیزهایی را یاد بگیرم
1- روش علمی؛ ابداع من نیست. که از آن به عنوان مغلطه آشکار یاد میکنید. مراحل آن یک به یک مورد توافق دانشمندان قرن بیستم است. و تا به امروز مورد استفاده دانشمندان است. دوستان می توانند به کتاب زیست شناسی سال اول دبیرستان مراجعه کنند!! و یا عبارت (( روش علمی: scientific Method )) را سرچ کنند.
2- اینکه می گویم مرحله نظریه سازی برگشت ناپذیر است یعنی وقتی که یک فرضیه بر اثر آزمایش های مکرر و تحلیل داده ها از حالت فرضیه خارج شد و به صورت نظریه در آمد؛ دیگر به آن به چشم فرضیه ابطال پذیر نگاه نمی کنند. چون اگر قرار بود ابطال شود در همان مرحله آزمایش ها و تحلیل داده ها رد می شد و دیگر تبدیل به نظریۀ علمی نمیشد.3- اینکه در مراحل 7 آزمایشها تکرار میشود تا بدانند نتیجه اتفاقی نبوده و در مرحله 8 گزارش را انتشار می دهند و در مرحله 9 آزمایش های دوباره توسط دانشمندان دیگر انجام می شود. به خاطر تثبیت و تآیید قطعی توسط دیگر دانشمندان است تا کاملا روشن شود که این نظر یک دانشمند نبوده بلکه نظر دیگر دانشمندان هم هست!
حالا این کجایش مغلطۀ آشکار بود!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ضمنن اين هم يادم رفت بگم..شما برچه اساسي افراد بي دين را افراد بي اخلاق معرفي ميكنيد؟؟؟ يعني هركي دين يا خدا نداشته باشه انسان بي اخلاقيه؟؟؟يا مثلن هر كسي كه دين يا خدا دارد انسان با اخلاقيست....يعني در منطق شما اخلاق انسان رابطه مستقيم با خدا و دين دارد؟؟؟پس خوبه كه به نقلي قولي از آقاي انيشتين توجه كني.
من نمیتوانم فرضیه (بی اخلاقی فرد) را بپذیرم و من اخلاق را منحصرا امری انسانی و متعلق به انسان میدانم که هیچ نوع قدرت مافوق انسانی در پشت آن وجود ندارد(( آلبرت اینشتین))
ميدونيد فرق ما با شما در چيست؟؟فرق ما اينه كه هرچيزي رو كه عقل خودمان و تجربه اثبات كرده بد است ما هم آنرا بد ميدانبم..ولي شما هرچيزي را كه خدايتان گفته باشد بد است((بدون آنكه اندكي در آن تامل كنيد))بد ميدانيد...
در آخر جا داره بگم كه آقاي هيتلر يك كريسچن متعصب بود و از روي دين حضرت عيسي اقدام به سوزاندن يهوديان كرد