دلهای شکسته
نویسنده:
ماکس دووزیت
مترجم:
محمدتقی دانیا
امتیاز دهید
از متن کتاب:
شب فرا رسیده بود. در دشت پهناور پرتوهای پراکنده از چهارسوی کرانه به آرامی خاموش می شدند، در حالیکه در کشتزارها و بیشه ها، سایه های ظلمات و زوایای اسرار پدید می آوردند. با این وصف در کاخ جغد سیاه همه بیدار بودند. در طبقه هم کف پنجره اتاق بزرگ پینگ پونگ روشن بود و رو به جلوخانی که به علت وجود دیوارهای کلفت و بلند سنگی به کلی تاریک بود، نورافشانی می کرد. درها و پنجره ها را چهار طاق گذاشته بودند تا از آرامش این شب نیمه گرم پائیزی بهتر لذت ببرند.
خانم کروآمار روی صندلی دسته داری پشت میزگرد سه پایه قدیمی و خاتم کاری که با ظرافت و سلیقه ویژه ای ساخته بودند، نشسته بود و دوخت و دوز می کرد. ضمن اینکه پسرش روژه، مردی تقریبا سی و سه ساله در کنار او سیگار برگ طلائی کمرنگی می کشید...
بیشتر
شب فرا رسیده بود. در دشت پهناور پرتوهای پراکنده از چهارسوی کرانه به آرامی خاموش می شدند، در حالیکه در کشتزارها و بیشه ها، سایه های ظلمات و زوایای اسرار پدید می آوردند. با این وصف در کاخ جغد سیاه همه بیدار بودند. در طبقه هم کف پنجره اتاق بزرگ پینگ پونگ روشن بود و رو به جلوخانی که به علت وجود دیوارهای کلفت و بلند سنگی به کلی تاریک بود، نورافشانی می کرد. درها و پنجره ها را چهار طاق گذاشته بودند تا از آرامش این شب نیمه گرم پائیزی بهتر لذت ببرند.
خانم کروآمار روی صندلی دسته داری پشت میزگرد سه پایه قدیمی و خاتم کاری که با ظرافت و سلیقه ویژه ای ساخته بودند، نشسته بود و دوخت و دوز می کرد. ضمن اینکه پسرش روژه، مردی تقریبا سی و سه ساله در کنار او سیگار برگ طلائی کمرنگی می کشید...
تگ:
رمان خارجی
آپلود شده توسط:
نانوشته
1402/01/30
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دلهای شکسته