افسانه حوا و آدم: روز ششم - شش بازی
نویسنده:
خسرو شهریاری
امتیاز دهید
صحنه یکم:
حوا و آدم نشسته رو به روی هم. زانو به زانو. هر دو برهنه اند.
حوا: سیب
آدم: باز شروع کردی
حوا: آگاهی
آدم: باز هم از اون حرفا
حوا: دانایی
آدم: به جایی نمی رسی با این حرفا. هزار بار تا حالا گفتی. هزار بار دیگه ام اگه بگی. یک قرن.
حوا: درخت معرفت نیک و بد
آدم: نمی خوای حرف تازه ای بزنی؟
حوا: سیب [سکوت]
حوا: درخت زندگی [سکوت]...
بیشتر
حوا و آدم نشسته رو به روی هم. زانو به زانو. هر دو برهنه اند.
حوا: سیب
آدم: باز شروع کردی
حوا: آگاهی
آدم: باز هم از اون حرفا
حوا: دانایی
آدم: به جایی نمی رسی با این حرفا. هزار بار تا حالا گفتی. هزار بار دیگه ام اگه بگی. یک قرن.
حوا: درخت معرفت نیک و بد
آدم: نمی خوای حرف تازه ای بزنی؟
حوا: سیب [سکوت]
حوا: درخت زندگی [سکوت]...
آپلود شده توسط:
samiyari
1402/01/26
دیدگاههای کتاب الکترونیکی افسانه حوا و آدم: روز ششم - شش بازی