ملا و خرش: برگزیده ای از بهترین لطیفه های ملانصرالدین
نویسنده:
پیمان پاکشیر
امتیاز دهید
از متن کتاب:
یکروز ملا گوساله خویش را که بتازگی متولد شده بود، برداشت و به صحرا برد تا بچراند. گوساله وقتی خود را در میان صحرا مشاهده کرد ناگهان پا به فرار نهاد.
ملا هر چه به دنبال گوساله دوید، نتوانست او را بگیرد. به ناچار دست خالی به خانه بازگشت و بجایی که مادر گوساله در آنجا قرار داشت رفته و چوبی را برداشته و مشغول زدن گاو ماده شد.
گاو ناله می کرد و ملا در همان حال می گفت:
تا تو باشی دیگر یاد بچه ات ندهی تا فرار کند و مرا به دنبال خودش بدواند.
بیشتر
یکروز ملا گوساله خویش را که بتازگی متولد شده بود، برداشت و به صحرا برد تا بچراند. گوساله وقتی خود را در میان صحرا مشاهده کرد ناگهان پا به فرار نهاد.
ملا هر چه به دنبال گوساله دوید، نتوانست او را بگیرد. به ناچار دست خالی به خانه بازگشت و بجایی که مادر گوساله در آنجا قرار داشت رفته و چوبی را برداشته و مشغول زدن گاو ماده شد.
گاو ناله می کرد و ملا در همان حال می گفت:
تا تو باشی دیگر یاد بچه ات ندهی تا فرار کند و مرا به دنبال خودش بدواند.
آپلود شده توسط:
Booshvegg
1402/01/22
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ملا و خرش: برگزیده ای از بهترین لطیفه های ملانصرالدین