ز مستان به موسم زمستان
نویسنده:
احسان اقبال سعیدی
امتیاز دهید
از متن کتاب:
باز نمیدانم به کدامین سبب باورم نیامد کو غزالک را رمیدن از چشمان عاشق گزین باشد. مگر چشمان غزال را عتاب و خطاب برازد بر دلشده ای کو گاه به سان طفلکی چموش سنگی بر قطاری می افکند؟ و نمی داند سنگی بر گور خویش می تراشد... بتراش و باز بخراش!
روزی کسی غمین از ابرهای تیره آسمان زمین خواند "جانم به خرامشت و گردش چشمهایت گره بزن! گردش کوی کهربایت را هزار دور زمین و دوران زمان می ارزد... داوینچی در گور خفته است و فیلسوفچه به سان نیلوفری در باد در آستان غزالک استاده تا مگر وجود شمعین مسافر ختن حاجت روایش کند. تاریخ باز تکرار شد اما این نوبه آهو ضامن نمی خواهد که خود باید ضامن شود برای آنکه شرح شمع شدن نگاشت و در فاصله و به گاه اسارت خیال چون شمع شرحه شرحه است."...
بیشتر
باز نمیدانم به کدامین سبب باورم نیامد کو غزالک را رمیدن از چشمان عاشق گزین باشد. مگر چشمان غزال را عتاب و خطاب برازد بر دلشده ای کو گاه به سان طفلکی چموش سنگی بر قطاری می افکند؟ و نمی داند سنگی بر گور خویش می تراشد... بتراش و باز بخراش!
روزی کسی غمین از ابرهای تیره آسمان زمین خواند "جانم به خرامشت و گردش چشمهایت گره بزن! گردش کوی کهربایت را هزار دور زمین و دوران زمان می ارزد... داوینچی در گور خفته است و فیلسوفچه به سان نیلوفری در باد در آستان غزالک استاده تا مگر وجود شمعین مسافر ختن حاجت روایش کند. تاریخ باز تکرار شد اما این نوبه آهو ضامن نمی خواهد که خود باید ضامن شود برای آنکه شرح شمع شدن نگاشت و در فاصله و به گاه اسارت خیال چون شمع شرحه شرحه است."...
آپلود شده توسط:
ehsaneghbalsaeid1365
1401/10/25
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ز مستان به موسم زمستان