صدای زنگ حضور
نویسنده:
م. سحر
امتیاز دهید
نمونه شعر:
چندین چه بایدت به شکایت
دندان غم به خون جگر بست
در امن سای گوشه روان سود
وز عمرخای لحظه روان خست
چون پیله ای هبا شد در پوست
در مهره ای رها شد در پست
مرد آنکه تن به پیله فرو برد
رست آنکه او ز پیله فرا جست
با برفها مگو مشوید آب
با لحظه ها مگو مرو از دست
ساحل مباد اگر نبرد موج
دریا مباد اگر نشود مست
دریاب گوهری که تو را نیست
کم گیر باوری که تو را هست
بیشتر
چندین چه بایدت به شکایت
دندان غم به خون جگر بست
در امن سای گوشه روان سود
وز عمرخای لحظه روان خست
چون پیله ای هبا شد در پوست
در مهره ای رها شد در پست
مرد آنکه تن به پیله فرو برد
رست آنکه او ز پیله فرا جست
با برفها مگو مشوید آب
با لحظه ها مگو مرو از دست
ساحل مباد اگر نبرد موج
دریا مباد اگر نشود مست
دریاب گوهری که تو را نیست
کم گیر باوری که تو را هست
آپلود شده توسط:
Kandooo
1401/09/30
دیدگاههای کتاب الکترونیکی صدای زنگ حضور