در بی بهار و بی باران: مجموعه شعر
نویسنده:
م. سحر
امتیاز دهید
بخشی از شعر مثنوی یکم:
نه ابرم که رعدم به مشتی زند
ز باران من تشنگی بشکند
نه بر بستر آبی آسمان
ز خونم شود سرخ رنگین کمان
نه کوهم که گر بشکند سینه ام
بر آب روان خندد آئینه ام
نه سبز بهارم نه باد سحر
که تا با بهاران شوم همسفر
نه گیسوی خورشید با شانه ام
نه مهتاب شولای کاشانه ام
نه هیهای طوفان بروبد مرا
نه امواج دریا بکوبد مرا
نه موجم که با صخره جنگ آورم
نه مدم که ساحل به چنگ آورم....
بیشتر
نه ابرم که رعدم به مشتی زند
ز باران من تشنگی بشکند
نه بر بستر آبی آسمان
ز خونم شود سرخ رنگین کمان
نه کوهم که گر بشکند سینه ام
بر آب روان خندد آئینه ام
نه سبز بهارم نه باد سحر
که تا با بهاران شوم همسفر
نه گیسوی خورشید با شانه ام
نه مهتاب شولای کاشانه ام
نه هیهای طوفان بروبد مرا
نه امواج دریا بکوبد مرا
نه موجم که با صخره جنگ آورم
نه مدم که ساحل به چنگ آورم....
آپلود شده توسط:
Kandooo
1401/09/06
دیدگاههای کتاب الکترونیکی در بی بهار و بی باران: مجموعه شعر