دنیای خنده
نویسنده:
حسین ژیان عابد
امتیاز دهید
مجموعه ای از قطعه ها و لطیفه های طنز
مردی نگران در کوپه قطار نشسته بود که ناگهان دزدی با تپانچه وارد شد و گفت:
زود باش هر چی پول داری رد کن بیاد!
مرد مسافر که مرتب می لرزید گفت:
هیچی پول ندارم می توانی جیبهایم را بگردی.
دزد: تو که پول نداری و خاطرجمع هستی، چرا تا وارد شدم، ترسیدی؟
مرد مسافر: فکر کردم بازرس قطاره و برای بلیط آمده، چون بلیط هم ندارم.
بیشتر
مردی نگران در کوپه قطار نشسته بود که ناگهان دزدی با تپانچه وارد شد و گفت:
زود باش هر چی پول داری رد کن بیاد!
مرد مسافر که مرتب می لرزید گفت:
هیچی پول ندارم می توانی جیبهایم را بگردی.
دزد: تو که پول نداری و خاطرجمع هستی، چرا تا وارد شدم، ترسیدی؟
مرد مسافر: فکر کردم بازرس قطاره و برای بلیط آمده، چون بلیط هم ندارم.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دنیای خنده