شیدایی
نویسنده:
فهیمه رحیمی
امتیاز دهید
(متولد خرداد 1331 تهران)
درباره نویسنده:
هیمه رحیمی نویسنده و رمان نویس معاصر ایرانی است. وی با داشتن ۷ کتاب در میان ۴۷ کتاب پرفروش پس از انقلاب ۵۷ در ایران، رکورددار آن فهرست بودهاست. او تجریه کار در زمینه خبرنگاری ورزشی و ادبیات کودکان دارد. نخستین فعالیت ادبی جدی فهیمه رحیمی نوشتن قطعهای ادبی با عنوان دلم برای پروانه میسوزد در ۹ سالگی بود و اولین کتاب خود را با عنوان بازگشت به خوشبختی در سال ۱۳۶۹ منتشر کرد. وی ۲۳ عنوان رمان نوشته و منتشر کردهاست که بسیاری از آنها به چاپهای بالا (بالای ۱۰) رسیدهاند. رحیمی ۲۳ اثر برای کودکان نوشته که تا به حال برای چاپ آنها اقدام نکردهاست. فهیمه رحیمی در ۱۷ سالگی ازدواج کرده که حاصل آن، یک پسر و یک دختر است.
بخشی از کتاب:
در مطب را که باز کردم لحظه ای ایستادم. در سالن انتظار دو زن و سه مرد به انتظار نوبت نشسته بودند.
قدم پیش گذاشته و بدون توجه به نگاه بیماران تا نزدیک میز منشی پیش رفتم و با نگاهی سطحی به ساعت روی دیوار گفتم:
-من برای ساعت هفت وقت گرفته ام.
خانم منشی لبخندی بر لب آورد و گفت :
-درست است ، اما دکتر تاخیر ورود داشته اند و باید به انتظار بنشینید یا اینکه وقت دیگری بگیرید.
پرسیدم:
-آخرین نفر هستم؟
سر فرو آورد و من با نگاهی به بیماران میان ماندن و رفتن مردد ماندم. صندلی نزدیک میز منشی خالی بود و شاید همین خالی بودن صندلی موجب شد تا بنشینم و رفتن را فراموش کنم. صدای دستگاه چرخ دندان از داخل مطب شنیده میشد. نگاهم بیماران را کاوید. ازطرز نشستن بیماران حدس زدم که دو خانم همراه همسران خود آمده اند و یکی از مردان تنها ست.
بیشتر
درباره نویسنده:
هیمه رحیمی نویسنده و رمان نویس معاصر ایرانی است. وی با داشتن ۷ کتاب در میان ۴۷ کتاب پرفروش پس از انقلاب ۵۷ در ایران، رکورددار آن فهرست بودهاست. او تجریه کار در زمینه خبرنگاری ورزشی و ادبیات کودکان دارد. نخستین فعالیت ادبی جدی فهیمه رحیمی نوشتن قطعهای ادبی با عنوان دلم برای پروانه میسوزد در ۹ سالگی بود و اولین کتاب خود را با عنوان بازگشت به خوشبختی در سال ۱۳۶۹ منتشر کرد. وی ۲۳ عنوان رمان نوشته و منتشر کردهاست که بسیاری از آنها به چاپهای بالا (بالای ۱۰) رسیدهاند. رحیمی ۲۳ اثر برای کودکان نوشته که تا به حال برای چاپ آنها اقدام نکردهاست. فهیمه رحیمی در ۱۷ سالگی ازدواج کرده که حاصل آن، یک پسر و یک دختر است.
بخشی از کتاب:
در مطب را که باز کردم لحظه ای ایستادم. در سالن انتظار دو زن و سه مرد به انتظار نوبت نشسته بودند.
قدم پیش گذاشته و بدون توجه به نگاه بیماران تا نزدیک میز منشی پیش رفتم و با نگاهی سطحی به ساعت روی دیوار گفتم:
-من برای ساعت هفت وقت گرفته ام.
خانم منشی لبخندی بر لب آورد و گفت :
-درست است ، اما دکتر تاخیر ورود داشته اند و باید به انتظار بنشینید یا اینکه وقت دیگری بگیرید.
پرسیدم:
-آخرین نفر هستم؟
سر فرو آورد و من با نگاهی به بیماران میان ماندن و رفتن مردد ماندم. صندلی نزدیک میز منشی خالی بود و شاید همین خالی بودن صندلی موجب شد تا بنشینم و رفتن را فراموش کنم. صدای دستگاه چرخ دندان از داخل مطب شنیده میشد. نگاهم بیماران را کاوید. ازطرز نشستن بیماران حدس زدم که دو خانم همراه همسران خود آمده اند و یکی از مردان تنها ست.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شیدایی
این رمان و رمان بازگشت به خوشبختی دوست دارم ، کاش زندگی هم مثل رمان ها زیبا بود ....