رسته‌ها
نامه های باد
امتیاز دهید
5 / 4
با 2 رای
امتیاز دهید
5 / 4
با 2 رای
داستان چنین آغاز می شود:
نمی دانم چه مدت اینجا ایستاده ام. اینجا روی بلندترین تپه روستای مارون. در زیر آفتاب ملایم بهاری که پشتم را و شانه هایم را گرم کرده است و غرق تماشای قراءالسبع شده ام. یکی از آن هفت روستای پایین تپه، روزی روزگاری موطن من بوده است. من می آمدم، چندتایی با من بودند. کدخدا سلیم، کدخدای شقراء هم با من بود اما آنها برگشتند و من خواسته ام یک شب را اینجا صبح کنم. گفتند خطرناک است، خواستم برگردم. گفتم نیروهای سازمان ملل هستند؛ تازه چه خطری ممکن است زن پنجاه و چند ساله ای را در این تپه ها تهدید کند؟
وقتی می آمدم لیسا عروس عفاف، قدری نان زعتر همراهم کرد و گفت: "خاله لیلاس! گرسنه می شوی". همین تاکیدش مرا مجاب کرد که بسته را بردارم...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
28
آپلود شده توسط:
hamid
hamid
1401/03/26

کتاب‌های مرتبط

عبود
عبود
4 امتیاز
از 2 رای
آتش فشان روح
آتش فشان روح
3.7 امتیاز
از 3 رای
اسماعیل
اسماعیل
4 امتیاز
از 4 رای
خون نوشت
خون نوشت
4 امتیاز
از 2 رای
چشم پنهان
چشم پنهان
4 امتیاز
از 5 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی نامه های باد

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
نامه های باد
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک