از تبار آسمان
نویسنده:
شمسی خسروی
امتیاز دهید
کتاب حاضر، رمانی است که بر اساس زندگی «امیر سرلشکر شهید منصور ستاری» نگاشته شده است. شناسایی چهرههای تأثیرگذار ارتشی در دفاع مقدس، زندگینامه و خاطرات این دلاورمردان در قالب رمان و داستان هدف اصلی نگارش این کتاب است.
در صفحات آغازین «از تبار آسمان» میخوانیم:
«حاجی لقمهای به دستش داد. – بخور بابا جان! مادر نشسته بود سمت دیگر سفره؛ کنار سماور و روبروی منصور و حاج حسن. – گفتم پیرمرد بیاید، یک سر برم تهران؛ حساب و کتاب بازاریها مونده. منصور یک وری به او نگاه کرد که روی صحبتش با مادر بود. – کمی بنشن و خواربار هم برامون بیار. پارچه هم برای لباس تابستانی من و فخری یادت نره. حاجی دست روی پلکش گذاشت. – ای به چشم. منصور جرعهای از چایش را سر کشید. من هم می آیم. حاجی روی نان، تکهای پنیر گذاشت. – نمیشه. تو و ناصر مرد خونهاید. او که نیست؛ سر کار است. تو باید پیش مادرت بمونی. منصور اخم کرد و رو برگرداند. خنده در صورت بابا پخش شد. – پس کی شیر گاوها را بدوشه؟ نگاه به صورت او کرد. – ها؟....»
در صفحات آغازین «از تبار آسمان» میخوانیم:
«حاجی لقمهای به دستش داد. – بخور بابا جان! مادر نشسته بود سمت دیگر سفره؛ کنار سماور و روبروی منصور و حاج حسن. – گفتم پیرمرد بیاید، یک سر برم تهران؛ حساب و کتاب بازاریها مونده. منصور یک وری به او نگاه کرد که روی صحبتش با مادر بود. – کمی بنشن و خواربار هم برامون بیار. پارچه هم برای لباس تابستانی من و فخری یادت نره. حاجی دست روی پلکش گذاشت. – ای به چشم. منصور جرعهای از چایش را سر کشید. من هم می آیم. حاجی روی نان، تکهای پنیر گذاشت. – نمیشه. تو و ناصر مرد خونهاید. او که نیست؛ سر کار است. تو باید پیش مادرت بمونی. منصور اخم کرد و رو برگرداند. خنده در صورت بابا پخش شد. – پس کی شیر گاوها را بدوشه؟ نگاه به صورت او کرد. – ها؟....»
آپلود شده توسط:
شیعه زاده
1401/02/17
دیدگاههای کتاب الکترونیکی از تبار آسمان