حقوق کار
نویسنده:
مرتضی محقی
امتیاز دهید
قرارداد بهنوعی آغاز و پایان هر تصمیم حقوقی یا اقتصادی و یا سیاسی شمرده میشود و در تمام زوایای زندگی نشانهای از قرارداد آنهم غالباً بهصورت شفاهی قابلمشاهده است. حتی هنوز هم در قوانین موجود در کشور توافقها و قراردادهای شفاهی یکی از پایههای مبادلات مختلف را تشکیل میدهد. در قوانین کار همواره قراردادکارپیمانی،کتبی یاشفاهی تعریفشده است که نزد دو طرف قرارداد و مراجع رسیدگیکننده محترم میباشد. باوجوداینکه قراردادهای کتبی بهواسطه وضوح حقوق دو طرف همواره بر قراردادهای شفاهی برتری دارند اما بااینحال قرارداد شفاهی بین کارگر و کارفرما یکی از رایجترین شیوههای انعقاد پیمان میان کارگر وکارفرما شمرده میشود. بدینجهت قراردادهای شفاهی و حتی قوانین عرفی بهجای قوانین کتبی در عرصههای روابط کار از چند هزار سال پیش تا امروز به جریان مهمی تبدیلشده و چنان در فرهنگ مردم ما ریشه دوانیده است که اغلب کارگر و کارفرما به قرارداد شفاهی بیش از قرارداد کتبی رغبت نشان میدهند. قراردادهای کار از عصر پیشهوری تا دوران صنعتی از این الگو تبعیت میکردکه جز درکارهای معین برای مدت نامحدود منعقد میگردید وتکرار قراردادهای معین که غالباً با توافق و رضایت طرفین استمرار مییافت خود نوعی قرارداد دائم تلقی میشد. بدینجهت حتی در مشاغل کاملاً موقتی نظیر فعالیتهای ساختمانی معماران، بنایان ترجیح میدهند با کارگران ثابت کارخود را دنبال کنند. بنابراین مشاهده میکنیم که کار با قرارداد موقت به شکلی که امروز در صنعت و خدمات جریان یافته است هرگز در فرهنگ شغلی افغانستان جایگاهی نداشته و قرارداد موقت اغلب برای کارهای دائم علامت بیاعتمادی به طرفین و علامت تزلزل در روابط کار شمرده میشده است. برخی از دانشمندان و اندیشمندان آغاز فعالیتهای کشاورزی را نخستین انقلاب مهم اجتماعی تلقی کردند. توسعهی کشاورزی سبب شد تا بهمرورزمان جامعهی باستانی به طبقاتی تقسیم شود و درحالیکه اشرافیت گسترش پیدا میکرد بردگی نیز عمومیت یافت. بردگی زنندهترین شکل رابطهی کار است که در آنجایی برای مباحث حقوقی وجود ندارد. رابطه بین برده و ارباب رابطه میان دو شخصیت نیست زیرا اساساً برده فاقد شخصیت حقوقی است و در منزلهشی بوده و قابل تملک است و نتیجهی کارش بنا بر اصل مالکیت همانند منافع یک مال به صاحب عین تعلق دارد. چنانکه اشاره شد رابطه کاربین انسانها وقتی پدیدار شد که برخی افراد به فکر استفاده و بهرهکشی نیروی کار همنوعان خود افتادند. این روند گاهی جنبه استثمار داشت که درنهایت به بردهداری منجر شد. در این هنگام، کارگرعبارت است از نیروی انسانی و نه یک انسان. این روال تا عصر صنعتی ادامه یافت وکارگر (اجیر، برده، نوکر، خدمتکار، مزدور) با خشونت تحت ستم و شکنجهی کارفرما یا مالکش قرار میگرفت. اگر در تاریخ برای روشن شدن این امر جستجو کنیم هزاران نوع خشونت را در هر گوشه و کنار، در بالای زمین فئودالان، در دربار پادشاهان و .. میتوان یافت، خیلی دور نمیرویم دیوار زنبورک شاه و زنبیلک شاه در کابل نشانی از ستمگری است که بر کارگر رفته است استخوان انسان که از درون دیوار گاهی نمایان میشود نشاندهنده این است، کسانی که در هنگام کار ضعف نشان میدادند آنان را بهحکم شاه زنده در بین گل میکردند. بسا عظیمترین آثار انسانی در جهان نمایانگر ظلم سلاطین است که با شکنجه و ستم بر کارگران بدون دریافت حقوق مادی و انسانی ساختهشده است. امروز از چنین آثار به حیث نماد تمدن و مدنیت نامبرده میشود مانند قبر فراعنه مصر، دیوار چین و.. ادامهی چنین خشونتها بالای بردگان (کارگران) خشونت طرفینی را تشدید بخشید و بردگان در گوشه و کنار جهان برای دست یافتن به حقوقشان دست به جنگ زدند، مانند جنگ اسپارتاکوس در برابر استبدادگران رومی و مزدک در برابر انوشیروان؛ اما بدبختانه هیچکدام به پیروزی نرسید. بااینهمه نگرشهایی را توانستند در این زمینه ایجاد کنند که بالاخره در قرن ۱۹ و آغاز قرن بیستم فلسفه مارکسیسم و حرکت سیاسی مارکسیستها توانست اتحادیههای کارگری را هماهنگ کند و درمقابل فئودال و سرمایهدار به پا بخیزاند. این حرکت اگرچه یک حرکت حقوقی نبود اما به باور برخیها انقلاب کارگری مارکسیستی یک انقلاب سیاسی بود که توسط سیاستمداران مارکسیسم- لننسیم به راه انداخته میشد. به باور منتقدان این روش با پیروزی کارگر، جای طبقه حاکم را کارگران اشغال میکردند و سرمایهداران و فئودالان مورد ستم قرار میگرفتند و از جانب دیگر بازهم کارگران توسط دولت استثمار میشدند. به باور آدام اسمیت، سرمایهداری در جریان زندگی انسانی امری است غیرقابلانکار؛ بنابراین هر نوع کمک به این جریان برای بهتر شدن، جریان زندگی را بهتر نمیسازد بلکه با مانعشدن و مانع قرار دادن در مقابل زندگی، زندگی را سخترمیکند. بااینحال انقلاب مارکسیستی و نظریات مارکس توانست مبارزان حقوق کار را در عرصه سیاسی، اجتماعی و حقوقی در قرن ۱۹ و قرن ۲۰وارد میدان کند و بسا نگرشهای فئودالی و استبدادی را نسبت به حقوق کارگران دگرگون کند و همچنین این باور را به کارگران بخشید که آنها جزء اشیا، وسایل تولید و نیروی تولید سرمایهداران نیستند و مانند سرمایهداران حقوق نقض نشدنی دارند. باروی کار آمدن عصر صنعتی وسایل تولید دگرگون شد، روابط کارگر و کارفرما نیز برهم خورد زیرا کارگر میبایستی ظرفیتهای لازم را برای کار کردن در کارخانه میداشت در این موقع اکثر کارگران، کارشان را از دست دادند؛ اما تجمع کارگران در کارخانهها سبب تشکیل اتحادیههای صنفی گردید که این امر منجر به اعتراضات کارگران در برابر دولت و سرمایهداران برای سهولتهای کاری، حقوق انسانیشان و رفاه اجتماعی گردید که تااندازهای تحولات حقوقی را در رابطه بین کارگر و کارفرما ایجاد کرد؛ ولی با صنعتی شدن جهان، بیکاران زیاد شدند و رقابت بین کارگران به خاطر کار یافتن به راه افتاد که در اینجا سرمایهداران سود برند؛ زیرا برای پذیرفتن کارگر شرایط سختتر و مزد کمتری را وضع کردند. کارگر هم ناگزیر بود که به چنین شرایط و رقابتی تن بدهد. میتوان چنین استنباط کرد که کارگران فقط در روابط کاری از مقررات حقوقی برخوردار شده بودند ولی در سطح زندگی کارگر تغییری ایجاد نشد حتی بسیاری از شغلها از بین رفت و تعداد زیادی از افراد شاغل بر گروه بیکاران پیوستند، ظلم بیحدوحصر که بر کارگران بهویژه برزنان و کودکان در هنگام کار کردن صورت میگرفت قانونگذاران را ناگزیر ساخت که در روابط کارگر وکارفرما مداخله کنند. انگلستان نخستین مقررات کار را در سال ۱۸۰۲ وضع کرد که ساعات کارکودکان را محدود میکرد، در سال ۱۸۳۳ قانون کار دیگری دربارهی کاهش ساعات کار، ممنوعیت کار در شب و بازرسی تصویب شد. در سال ۱۸۴۳ مجلس این کشور قانونی وضع کرد که از به کار گماردن زنان و کودکان کمتر از ده سال در معادن و کارهای زیرزمینی جلوگیری میکرد. در فرانسه تصویب قانون ۲۲ مارس ۱۸۴۱ اگرچه با مخالفت ارباب صنایع مواجه شد، توانست سهولتهایی را درزمینه حقوق کار وزندگی کارگری فراهم گرداند، ازجمله بهکارگیری کودکان کمتر از ۸ سال را ممنوع کرده و مدت کار روزانهی کارگران ۸ تا ۱۲ ساله را به ۸ ساعت و کارگران ۱۲ تا ۱۶ ساله را به ۱۲ ساعت کاهش داد و یک روز را بهعنوان تعطیل هفتگی مقرر نمود. در ۲۱ مارس ۱۸۸۴ بهموجب قانون دیگری، آزادی تشکلهای کارگری اعلام شد و قانونگذار فرانسوی آزادی سندیکایی را به رسمیت شناخت. بعدازاین تحولات روند قانونگذاری کار، شتاب وجدیت بیشتری به خود گرفت و مقرراتی در مورد ساعات کار، تعطیلی هفتگی، مرخصیها، حق اعتصاب، حق انعقاد پیمانهای جمعی و بهبود دیگر شرایط کار وضع و تدوین گردید؛ اما اینهمه تحولات درراستای حقوق کار و مقررات کار نتیجهی سعی و کوشش آزادیخواهانهای بود که بهوسیلهی فیلسوفان و مبارزان سیاسی ابراز میشد. این عامل هرچند نسبت به عامل دیگرکه عبارت از نقش خود کارگران است فرعی مینمود اما در بیداری کارگران و آگاهی آنها از حقوقشان اثر چشمگیری داشت. چنانکه انقلابیون فرانسه نظریات ژان ژاک رسو راپاس میداشتند. بنابراین آرای مبارزان سیاسی و فیلسوفان آزاداندیش توانست که آگاهی کارگر را نسبت به حقوقش کامل گرداند تا اینکه کارگران توانستند تا با موضعگیریهای دستهجمعی و سرسختانه حقوق کار را توسعه دهند و نقششان را در تعیین سرنوشت سیاسی و اقتصادی یک کشور نشان دهند. همین فعالیت و زحمت کارگران بود که دولتها و بهخصوص نامزدهای انتخاباتی و احزاب سیاسی را متوجه ساخت و کوشیدند تا از حقوق کارگران حمایت کنند. لیبرالیستها که اصل اصالت فرد، برابری و تساوی را به راه انداختند به زندگی کارگران صدمه وارد کردند، این نظر چنین توجیه میشد که رابطه بین کارگر و کارفرما امری است شخصی و نباید دولت مداخله کند. این شعار هرگز جنبه عملی نیافت و تساوی عملی واقعی هرگز بین کارگر و کارفرما برقرار نشد. کارفرمایان همواره به دنبال کارگری میگشتند که سطح توقعش پایین باشد و در شناخت و احیای حقوق خود نیز ناتوان باشد و اگر کارگری جرئت به خرج میداد و از حقوق ثابت خویش دفاع میکرد، دولت به این استناد که مسئله مورد اختلاف کاملاً جنبه شخصی و فردی و خصوصی دارد از کارگر حمایت نمیکرد، بنابراین این رابطه استثماری که ازنظر اصالت فرد برای کارفرما و سرمایهداران توجیه میشد و دولت هم حمایت میکرد، سبب خشونت کارگران گردید که این نزاع کارگری در بیشتر کشورها مثل فرانسه، امریکا و انگلستان رخ داد. بهطور نمونه در امریکا در روز اول ماه مه سال ۱۸۸۶ عدهی زیادی از کارگران تنها به جرم محدود کردن ساعت کار به ۸ ساعت در روز موردحملهی نیروی انتظامی قرار گرفتند وکشته شدند. تمام این حرکات کارگری دستبهدست هم داده و زمینهی بازتر و وسیعتری در حقوق کار و مقررات کار را فراهم کرد تا اینکه نظریه دولت رفاه به میان آمد و حمایت از حقوق کار امری قانونی گردید، ولی آنچنانکه لازم است در زندگی کارگران و حقوق کار هنوز هم موفقیت قانعکنندهای به چشم نمیخورد. در هرکجای جهان از نیروی کارگران استفادهی سوء میشود و کارگران بنا به نیازهای خود که در زندگی امروزی دارند حقوق دریافت نمیکنند. بهخصوص در کشورهای جهان سوم که سرمایهداران به این دلیل سرمایهگذاری میکنند که توقع مادی کارگران بسیار پایین است.
بیشتر
آپلود شده توسط:
ghanonyar021
1402/07/04
دیدگاههای کتاب الکترونیکی حقوق کار