مرغ عشق
نویسنده:
زهرا دیهیمی
امتیاز دهید
بریده ای از متن کتاب:
خورشید تازه طلوع کرده بود. ننۀ مریم صبحانه اش را خورد، کارهای خانه را انجام داد و به مریم گفت: "حواست باشد یک ساعت دیگر زیر دمپختک را خاموش کن. من می روم محله حوض ماهی، تا از همسایه های آنجا خداحافظی کنم."
مریم گفت: "ننه، خیلی وقت است که ما از آن محله درآمده ایم. هفده، هجده سال هم بیشتر می شود. از همین همسایه های محله خودمان چمن و بید، خداحافظی کن. واجب که نیست بروی آنجا؛ ماشاءالله همسایه ها هم یکی دوتا نیستند!"
ننه خندید و گفت: "از وقتی چشمهایم را در این دنیای خدا بازکردم، خودم را توی محله حوض ماهی دیدم. بیشتر عمرم آنجا گذشته. اصلا نمی شود، اول می روم آنجا. فردا هم میروم محله چمن و بید. ما همسایه هایی که از قدیم باهم بوده ایم، بیشتر به گردن هم حق داریم."...
بیشتر
خورشید تازه طلوع کرده بود. ننۀ مریم صبحانه اش را خورد، کارهای خانه را انجام داد و به مریم گفت: "حواست باشد یک ساعت دیگر زیر دمپختک را خاموش کن. من می روم محله حوض ماهی، تا از همسایه های آنجا خداحافظی کنم."
مریم گفت: "ننه، خیلی وقت است که ما از آن محله درآمده ایم. هفده، هجده سال هم بیشتر می شود. از همین همسایه های محله خودمان چمن و بید، خداحافظی کن. واجب که نیست بروی آنجا؛ ماشاءالله همسایه ها هم یکی دوتا نیستند!"
ننه خندید و گفت: "از وقتی چشمهایم را در این دنیای خدا بازکردم، خودم را توی محله حوض ماهی دیدم. بیشتر عمرم آنجا گذشته. اصلا نمی شود، اول می روم آنجا. فردا هم میروم محله چمن و بید. ما همسایه هایی که از قدیم باهم بوده ایم، بیشتر به گردن هم حق داریم."...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مرغ عشق