رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

عصر خرد: فلاسفه قرن هفدهم

عصر خرد: فلاسفه قرن هفدهم
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 13 رای
درقرن هفدهم که فیلسوف بزرگ معاصر آلفرد نورث وایت هد آن را قرن نوابغ نامیده است، اهمیت فیزیک و ریاضیات در فلسفه افزایش یافت و از رونق الهیات کاسته شد. در این کتاب قطعات مهمی از آثار اساسی متفکران نام آوری چون بیکن و گالیله و هابس و دکارت و پاسکال و اسپینوزا و لایب نیتس فراهم آمده و چگونگی تاثیر عقاید آنان بر فلسفه عصر ما تشریح شده است.

فلاسفه قرن هفدهم
بیکن .پاسکال . هابس . دکارت . اسپینوزا .لایب نیتس
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
ra rah
ra rah
1400/03/01

کتاب‌های مرتبط

دورهمی
دورهمی
5 امتیاز
از 1 رای
عصر اعتقاد: فلاسفه قرون وسطی
عصر اعتقاد: فلاسفه قرون وسطی
4.5 امتیاز
از 17 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی عصر خرد: فلاسفه قرن هفدهم

تعداد دیدگاه‌ها:
4
هدف نهایی حکومت، نه تسلط بر مردم باید باشد، نه محدود ساختن آنان از راه وحشت و ترس، و نه وادار کردن آنان به اطاعت؛ بلکه باید هدف آن، آزاد ساختن مردم از ترس باشد تا بتوانند در بیشترین امنیت ممکنه زندگی کنند. به عبارت دیگر باید حق طبیعی انسانها را به زنده بودن، مورد حمایت قرار داد تا با اطمینان کامل و بدون اینکه بر خود یا بر همسایه خود زیانی وارد سازند زندگی کنند. هدف نهایی حکومت این نیست که انسان را از موجودی صاحب خرد و اندیشه، به چارپایی لایعقل یا عروسک خیمه‌شب‌بازی مبدل کند، بلکه باید آنها را چنان آماده سازد که روح و جسم شان را در امنیت تمام بپرورند و عقل خود را آزادانه به کار بندند و نگذارند که قدرت مردم در راه کینه‌جویی و خشم و فریب مصرف شود و معرض رشک و ستم واقع نشوند. در واقع غرض و هدف اصلی حکومت، همانا آزادی است...رساله الهی باروخ_اسپینوزا
از نشانه های حماقت اینه که شخص، «هر چی رو دیگران تف می کنن، می جوه و می بلعه»
ذهن احمق مانند مردمک چشم
می ماند
هر چقدر نور بیشتری به آن
بتابد
تنگ تر می شود!
الیور_وندل_هولمز
وقتی انیشتین در دانشگاه های ایالات متحده سخنرانی می‌کرد ، پرسش تکراری بیشتر دانشجویان از او این بود :
*آیا به خدا اعتقاد داری؟*
و او همیشه پاسخ می‌داد :
*- من به خدای اسپینوزا ایمان دارم.*
*باروخ دو اسپینوزا فیلسوف هلندی ، به همراه دکارت، از بزرگ‌خردگرایان فلسفه قرن ۱۷ بود .*
اسپینوزا می‌گفت :
خدا می گوید *دست از دعا بردارید.*
کاری که من می خواهم انجام دهی این است که از زندگی لذت ببری .
*من از تو می خواهم آواز بخوانی و لذت ببری .*
از همه چیزهایی که برای تو ساخته ام !
دیگر *از رفتن به آن معابد تاریک و سرد که خود ساخته ای دست بردار و نگو آنجا خانه خداست.*
خانه من در کوه ها ، جنگل‌ها ، رودخانه‌ها ، دریاچه‌ها و سواحل است !
*من در همه جا با تو زندگی می کنم و عشق خود را به تو ابراز می کنم.*
از سرزنش خود در زندگی دست بردار !
من هرگز به تو‌ نمی‌گویم مشکلی داری یا گناه‌کاری !
مرا به‌خاطر هر آنچه باور تو را برانگیختند سرزنش نکن !
اگر نمی توانی مرا در طلوع آفتاب ، در منظره‌ای ، در نگاه دوستان یا در چشمان عزیزانت یا ذره ذره وجودت دریابی ... در هیچ کتابی پیدا نخواهی کرد !
دیگر از من نپرس که چگونه کارم را انجام می دهم؟
*به عقلت رجوع کن ، خواهی فهمید.*
دست از ترس من بردار ، من تو را نه قضاوت می کنم و نه انتقادی !
نه عصبانی می شوم و نه اذیت می شوم !
*من عشق خالص هستم.*
تقاضای بخشش را متوقف کن ، چیزی برای بخشش وجود ندارد !
اگر تو را ساخته ام ... پر از احساسات ، محدودیت‌ها ، لذت ها ، نیازها ، ناسازگاری ها و اراده آزاد و اندیشمند ساخته ام !
اگر به چیزی که در تو قرار داده ام پاسخ دهی چگونه می توانم تو را سرزنش کنم؟
چگونه می توانم تو را مجازات کنم که چرا این‌گونه هستی ، اگر من آنم که تو را ساخته؟
فکر می کنی آیا می‌توانم مکانی برای سوزاندن همه فرزندانم که رفتار بدی داشته اند ایجاد کنم؟
چه خدایی این کار را می کند؟
*به همسالان خود احترام بگذار و آنچه را برای خود نمی‌خواهی برای دیگران هم نخواه...*
تنها چیزی که از تو می‌خواهم این است !
به زندگی خود توجه کن ، هوشیاری راهنمای توست .
محبوب من ، این زندگی نه امتحان است ، نه یک قدم در راه ، نه یک تمرین و نه مقدمه ای برای بهشت !
این زندگی در اینجا و اکنون تنها چیزی است که به آن نیاز داری !
*من تو را کاملاً با اراده آزاد و عقل خلق کرده ام،*
نه جایزه و مجازاتی ، نه گناه و فضیلتی ، هیچ‌کس سابقه ای را ثبت نمی کند !
در زندگی کاملاً آزادی .
بهشت یا جهنم؟
من به تو نمی‌گویم که آیا چیزی بعد از این زندگی وجود دارد یا نه ، اما می‌توانم یک نکته را به تو بگویم :
*طوری زندگی کن که انگار بعد از این زندگی چیزی نیست.
این تنها شانس برای لذت بردن و دوست داشتن است .
بنابراین ، اگر بعد از این چیزی وجود نداشته باشد ، از فرصتی که به تو داده ام لذت خواهی برد .
و اگر وجود دارد ، مطمئن باش که نمی‌پرسم که آیا رفتار صحیحی داشته ای یا اشتباه ، من می پرسم خوشت آمد؟
خوش گذشت؟
از چه چیزی بیشتر لذت بردی؟
چی یاد گرفتی؟
به چه حدی از کمال رسیدی؟
دیگر از اعتقاد به من دست بردار... !
*من نمی خواهم به من ایمان داشته باشی ، می خواهم که به خود ایمان داشته باشی.*
می‌خواهم وقتی معشوق خود را می بویی ، وقتی دختر کوچک خود را لمس می‌کنی ، وقتی عزیز خود را نوازش می‌کنی ، وقتی در دریا استحمام می‌کنی ، مرا در خود حس کنی !
* نیاز به ستایش ندارم.
احساس قدردانی می کنی؟
این را با مراقبت از خود ، سلامتی ، روابط خود و دنیا ثابت کن !
*شادی را ابراز کن ! این راه ستایش من است.*
دیگر چیزهای پیچیده را متوقف کن و آنچه را در مورد من آموخته ای یک بار دیگر مرور کن !
به چه معجزه‌ای بیشتری نیاز داری؟
این همه توضیح؟
تنها چیز مطمئن این است که تو اینجایی ‌و زنده و این دنیا پر از شگفتی است !
پس انسان باش و زندگی کن‌ ..
*اسپینوزا*
عصر خرد: فلاسفه قرن هفدهم
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک