آقا حشمت
نویسنده:
منوچهر مطیعی
امتیاز دهید
یکی از رمان های خواندنی منوچهر مطیعی، آقا حشمت است که داستان آن در دوران قاجار سپری میشود. قصه ای پر از اتفاق های زیبا.
مقدمه کتاب:
در دوران سلطنت محمدشاه و ناصرالدین شاه قاجار چند بار بیماری هستی سوز وبا در ایران همه گیر و شایع شد در یکی دو مورد دامنه بیماری محدود بود و در استانهائی از ایران قتل عام کرد و رفت اما در دو مورد دیگر سرایت چنان گسترده بود که تقریبا هیچ نقطه کشور از آسیب مصون نماند. مردم تا آنجا وحشت داشتند که می گریختند و به کوهستانها پناه می بردند ولی آنجا نیز از چنگ سوار سرنوشت در امان نمی ماندند چه خود ناقل بیماری بودند و بهرجا میرفتند بلا را در آستین همراه خود داشتند.
چیزی که تحت نام آقا حشمت برای شما نوشته ام در دوران سلطنت محمدشاه قاجار اتفاق افتاده است. قصد ندارم برای شما یک قصه بنویسم. قصه برای تفن و سرگرمی است و بندرت چیزی به خواننده می آموزد در حالیکه من چنین قصدی ندارم. در داستان آقا حشمت من کوشیده ام ضمن نقل یک داستان پر هیجان و شیرین شما را با محیط و جو حاکم زمان و مردمی که با طرز تفکر و سنن و آداب زمان خویش می زیستند آشنا کنم. در آن تاریخ دومین همه گیری وبا در غرب ایران اتفاق افتاده بود و این سوار شوم با داس مرگ بی آنکه هیچ مهلتی به قربانیان خویش بدهد مردم بیگناه را از پیرو جوان و خرد و کلان درو میکرد. داستان را از قلب منطقه وبا زده آغاز می کنم.
بیشتر
مقدمه کتاب:
در دوران سلطنت محمدشاه و ناصرالدین شاه قاجار چند بار بیماری هستی سوز وبا در ایران همه گیر و شایع شد در یکی دو مورد دامنه بیماری محدود بود و در استانهائی از ایران قتل عام کرد و رفت اما در دو مورد دیگر سرایت چنان گسترده بود که تقریبا هیچ نقطه کشور از آسیب مصون نماند. مردم تا آنجا وحشت داشتند که می گریختند و به کوهستانها پناه می بردند ولی آنجا نیز از چنگ سوار سرنوشت در امان نمی ماندند چه خود ناقل بیماری بودند و بهرجا میرفتند بلا را در آستین همراه خود داشتند.
چیزی که تحت نام آقا حشمت برای شما نوشته ام در دوران سلطنت محمدشاه قاجار اتفاق افتاده است. قصد ندارم برای شما یک قصه بنویسم. قصه برای تفن و سرگرمی است و بندرت چیزی به خواننده می آموزد در حالیکه من چنین قصدی ندارم. در داستان آقا حشمت من کوشیده ام ضمن نقل یک داستان پر هیجان و شیرین شما را با محیط و جو حاکم زمان و مردمی که با طرز تفکر و سنن و آداب زمان خویش می زیستند آشنا کنم. در آن تاریخ دومین همه گیری وبا در غرب ایران اتفاق افتاده بود و این سوار شوم با داس مرگ بی آنکه هیچ مهلتی به قربانیان خویش بدهد مردم بیگناه را از پیرو جوان و خرد و کلان درو میکرد. داستان را از قلب منطقه وبا زده آغاز می کنم.
آپلود شده توسط:
marjan daryayi
1399/11/23
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آقا حشمت