رسته‌ها
پای غول
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 8 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 8 رای
سرآغاز داستان:
یال اسب ابلق به عرق نشسته بود و پره های منخرینش آنچنان می لرزید که میشد گفت که از صبح تا آن موقع که ساعتی از ظهر گذشته بود، یک نفس تاخته است. سوار به زیر آمد. قامتش را کشید و نگاهی به دورادور خود انداخت و مطمئن شد که چشمی نمی پایدش. دهنه را از دهان اسب بیرون کشید. دهنه آغشته به کف دهان اسب بود. زین را از گرده اش برداشت. خورجین را که لوله دو تفنگ از آن سر به بیرون کشیده بود، به سنگی تکیه داد. اسب به سوی جویبار گردن می کشید و سوار با یک دست پوزه اسب را گرفته بود و با دست دیگر گردن و گرده اش را تیمار می کرد. اسب از تشنگی بی طاقت بود و سوار می ترسید حیوان عرق چا شود. سوار قامتی بلند، ته ریشی جوگندمی و چشمانی سیاه و نافذ داشت...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
170
آپلود شده توسط:
hanieh
hanieh
1400/09/19

کتاب‌های مرتبط

شبح
شبح
4 امتیاز
از 3 رای
گل آقا
گل آقا
4.4 امتیاز
از 8 رای
بحران
بحران
4.2 امتیاز
از 10 رای
توپ
توپ
4.5 امتیاز
از 46 رای
لباس رسمی ترس: مجموعه قصه
لباس رسمی ترس: مجموعه قصه
4.6 امتیاز
از 24 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی پای غول

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
پای غول
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک