[quote='سپربلوط']#مطلب_روز مصدق آزادی را رهایی از ستم خودی و بیگانه می دانست.
تصوری که اغلب از مصدق به ذهن متبادر می شود این است که او بیش از هر چیزمرد مبارزه با استعمار و سلطه انگلستان و قهرمان ملی کردن نفت بود. این تصور با اینکه موجه است، تنها بخشی از زندگی سیاسی و مبارزات مصدق را در بر می گیرد. مصدق در عین دلبستگی به آزادی و استقلال ایران از سلطه بیگانه، هواخواه آزادی مردم از استبداد و بهره مندی آنها از یک نظام دموکراتیک و معقول بود و این بعد از جهان بینی او استعمار ستیزی را در بر می گرفت و اغلب بر آن سایه افکن می شد.
در جهان سوم،«آزادی» اغلب آزادی از سلطه بیگانه تلقی شده است ولی مصدق آزادی را رهایی از ستم خودی و بیگانه می دانست.
او از آغاز تا پایان زندگی سیاسی خود به یک سلسله ارزش ها و باورهای بنیادین معتقد ماند و از یک سلسله اصول و دلبستگی های سیاسی-اخلاقی مسمتر پیروی کرد و به این سبب ، بر خلاف غالب سیاست پیشگان ایران، مصدق نه تنها سیاستمداری اصولی و آرمانخواه بود بلکه زندگی خود را عملا صرف مبارزه برای تحقق اصول و آرمان های خود کرد. او در این راه، نزدیک به ۲۵ سال را در تبعید و زندان گذراند.
برداشت سنتی سیاست در ایران که بیشتر مردم، از سرآمدان تا مردم کوچه و بازار، به آن معتقد بوده اند این بوده است که سیاست چیزی جز نیرنگ و فریب دست یازیدن به ترفندهای گوناگون یرای حصول قدرت و تحقق هدف های شخصی یا خانوادگی و گروهی نیست. یا به بیانی دیگر، سیاست یک سلسله بند و بست ها و مانورهای حساب شده پنهان و آشکار برای پیشبرد غرض هایی است که در ظاهر عنوان های فریبنده بر آنها نهاده شده است.
اما این برداشت جای چندانی در بینش سیاسی مصدق نداشت. برای او سیاست بیش از هر چیز تلاش برای جلب همیاری مردم و کوشش برای بهبود زندگی جمعی بود. بر خلاف نخبه گرایان دست راستی خودی و بیگانه و به اصطلاح واقع گرایان و تلخ اندیشان سخره گر یا کلبی مسلک، مصدق به این معتقد بود که سیاستمدار دموکرات که علی الاصول خود را نماینده مردم می داند باید آنها را جدی بگیرد و از کم و کیف امور مطلع سازد؛ باید به آنها مجال امکان و آشنایی با مسائل حکومت و جامعه را بدهد، به نیروی تمیز و تشخیص آنها اعتماد کند.
از دیدگاه او، سخن گفتن از حکومت مردم بدون حضور خود مردم و بدون احترام به آنان سخن متناقض و پوچی بود. چنین حکومتی بدون دخالت دادن موثر مردم در سرنوشت خود، بدون فراهم کردن زمینه و امکانات ابراز عقیده آزادانه مردم و پرورش شخصیت و رشد سیاسی و مدنی آنها، دست یافتنی نبود. اعتقاد مصدق در این زمینه یادآور نظر فیلسوف آلمانی امانوئل کانت است که می گوید:«رهبران حکومت ها باید پیوسته مردم را از آنچه می کنند آگاه سازند و درباره چند و چون اقدامات خود به آنها توضیح مقول بدهند و تداوم مشروعیت حکومت ها در گرو این کار است.»
...و سرانجام اینکه به باور مصدق، راه سعادت یک ملت و جلوگیری از خشونت و تباهی، تلاش صمیمانه برای از میان برداشتن شکاف میان ملت و دولت است.
تاملی در نگرش سیاسی مصدق، دکتر فخرالدین عظیمی، ص ۷۸، ۷۹، ۹۰ و ۱۱۲
@
خدا رحمتش کنه که به ملت خدمت کرد و ممنون از شما بابت این مطالب
mohammadmosaddegh[/quote]
[quote='سپربلوط']#مطلب_روز دی ماه ۱۳۳۰؛بانوانی که اندک دارایی های خود را نثار ایران و نهضت ملی آن کردند.
[/quote]
ممنون از اطلاعات و مطالبی که به اشتراک گذاشتید
#مطلب_روز دی ماه ۱۳۳۰؛بانوانی که اندک دارایی های خود را نثار ایران و نهضت ملی آن کردند.
بعد از ظهر سه شنبه ۱۷ دی، مردم تهران در برابر کاخ زیبای بانک ملی ایران، شاهد شورانگیزترین و هیجان انگیزترین احساسات جمعی از زنان شرافتمند ایرانی بودند.حتی از کرج و شمیران نیز عده زیادی از زنان برای خرید اوراق قرضه ملی به تهران آمده بودند، اعضاء جمعیت زنان ملت ایران که بانی این اقدام ملی بودند .علاوه بر آنکه کلیه اعضاء «جمعیت زنان ملت ایران» بخرید اوراق قرضه ملی مبادرت ورزیدند، تصمیم گرفته شد که با فروش اشیاء گرانبهای خود در این نهضت ملی شرکت کنند، حتی دختران دانش آموزی که عضو این جمعیت هستند داوطلب شده اند جواهرات و اشیاء گران قیمت خود را بفروش رسانند و بجای آن از اوراق قرضه ملی خریداری نمایند. محوطه جلو بانک و سالن بزرگ بانک یکپارچه احساسات شده بود، حتی عده ای از زنان و دختران اشک می ریختند و محتویات کیف خود را جلو گیشه های بانک خالی کرده و جای آن اوراق قرضه ملی می خریدند. در میان خریداران اوراق قرضه، زن پیر و فروتنی بود که قریب شصت سال داشت، نام او «بی بی زهرا مسیحی »، خدمتگزار منزل مهندس اقلیدی بود. این زن دردمند و زحمتکش که تمام عمر خود را در سختی و مشقت گذرانده بود، با خانم خود برای خرید دو برگ از اوراق قرضه در بانک حاضر شد.
بی بی زهرا با لهجه تفرشی می گفت:«آقا جان، با آنکه من ماهی ده تومن بیشتر حقوق نمی گیرم و از مال دنیا جز سه فرزند چیزی ندارم، آمده ام تا به آقای دکتر مصدق کمک کنم، من بیست تومن بیشتر ذخیره نداشتم که آنرا هم از این ورقه ها خریده ام. اگر آقای دکتر مصدق امر کند، حاضرم سه فرزندم را در راه ایشان قربانی کنم». از گوشه چشمان ریز و مریض بی بی زهرا اشک جاری بود، چادر وصله دار و صورت پر چین این زن زحمتکش از فراز و نشیبها و نامرادیهای وی در زندگی حکایت می کرد. مردمی که این زن با غیرت را دیده و یک چنان احساسات از وی مشاهده کرده بودند، سخت متاثر شده و مدتی به فکر فرو رفتند.
یکی دیگر از کسانی که در جلو گیشه بانک دیده می شد، یک زن ایرانی مقیم عراق عرب بود، وی به آئین زنان عراقی عبائی بر سر افکنده و بر سر طول مدت اقامت در کربلا، لهجه اش بکلی تغییر کرده بود، بیش از سی سال نداشت و پی در پی با دستمالی اشک چشمهایش را پاک می کرد. نام او «جمیله شعیبی» بود. جمیله با لهجه عربی می گفت:« هفده سال بود که من از خاک وطن دور بودم، اما همیشه ایران را مثل مادرم دوست می داشتم، در کربلا ایرانیها دکتر مصدق را مثل یک پدر دوست دارند. همه او را نجات دهنده ایران می دانند. حتی کاسب های عراقی به دولت خود سرزنش می کنند که چرا مثل دکتر مصدق انگلیسیها را از خاک کشور بیرون نمی کند؟ موقعیکه من در کربلا بودم، آرزو می کردم بتوانم روزی بوطنم خدمتی بکنم اما چون دستم نمی رسید، بحرم حضرت ابوالفضل رفتم و در آنجا دخیل بستم که خداوند دکتر مصدق را در کارش موفق بکند. بعد که با افراد خانواده ام به ایران آمدم، دویست تومن اوراق قرضه ملی خریدم، اما یک روز که از خیابان می گذشتم دیدم یک خانمی در اتومبیل نشسته و زنان ایرانی را دعوت می کند که روز سه شنبه بعد از ظهر برای خرید اوراق قرضه ملی جلو بانک جمع شوند، من با آنکه دیگر پس اندازی نداشتم، تصمیم گرفتم با خواهران خود شریک شوم، یک دست بند طلا و یک جفت گوشواراه ام را فروختم و از پول آن، این دسته اوراق را خریدم.جمیله شعیبی یک دسته اوراق قرضه ملی را که شامل پنجاه برگ بود نشان داد، و لحظه ای بعد در میان جمعیت ناپدید شد.
برگرفته از مجله تهران مصور- ۲۰ دی ۱۳۳۰
#مطلب_روز مصدق آزادی را رهایی از ستم خودی و بیگانه می دانست.
تصوری که اغلب از مصدق به ذهن متبادر می شود این است که او بیش از هر چیزمرد مبارزه با استعمار و سلطه انگلستان و قهرمان ملی کردن نفت بود. این تصور با اینکه موجه است، تنها بخشی از زندگی سیاسی و مبارزات مصدق را در بر می گیرد. مصدق در عین دلبستگی به آزادی و استقلال ایران از سلطه بیگانه، هواخواه آزادی مردم از استبداد و بهره مندی آنها از یک نظام دموکراتیک و معقول بود و این بعد از جهان بینی او استعمار ستیزی را در بر می گرفت و اغلب بر آن سایه افکن می شد.
در جهان سوم،«آزادی» اغلب آزادی از سلطه بیگانه تلقی شده است ولی مصدق آزادی را رهایی از ستم خودی و بیگانه می دانست.
او از آغاز تا پایان زندگی سیاسی خود به یک سلسله ارزش ها و باورهای بنیادین معتقد ماند و از یک سلسله اصول و دلبستگی های سیاسی-اخلاقی مسمتر پیروی کرد و به این سبب ، بر خلاف غالب سیاست پیشگان ایران، مصدق نه تنها سیاستمداری اصولی و آرمانخواه بود بلکه زندگی خود را عملا صرف مبارزه برای تحقق اصول و آرمان های خود کرد. او در این راه، نزدیک به ۲۵ سال را در تبعید و زندان گذراند.
برداشت سنتی سیاست در ایران که بیشتر مردم، از سرآمدان تا مردم کوچه و بازار، به آن معتقد بوده اند این بوده است که سیاست چیزی جز نیرنگ و فریب دست یازیدن به ترفندهای گوناگون یرای حصول قدرت و تحقق هدف های شخصی یا خانوادگی و گروهی نیست. یا به بیانی دیگر، سیاست یک سلسله بند و بست ها و مانورهای حساب شده پنهان و آشکار برای پیشبرد غرض هایی است که در ظاهر عنوان های فریبنده بر آنها نهاده شده است.
اما این برداشت جای چندانی در بینش سیاسی مصدق نداشت. برای او سیاست بیش از هر چیز تلاش برای جلب همیاری مردم و کوشش برای بهبود زندگی جمعی بود. بر خلاف نخبه گرایان دست راستی خودی و بیگانه و به اصطلاح واقع گرایان و تلخ اندیشان سخره گر یا کلبی مسلک، مصدق به این معتقد بود که سیاستمدار دموکرات که علی الاصول خود را نماینده مردم می داند باید آنها را جدی بگیرد و از کم و کیف امور مطلع سازد؛ باید به آنها مجال امکان و آشنایی با مسائل حکومت و جامعه را بدهد، به نیروی تمیز و تشخیص آنها اعتماد کند.
از دیدگاه او، سخن گفتن از حکومت مردم بدون حضور خود مردم و بدون احترام به آنان سخن متناقض و پوچی بود. چنین حکومتی بدون دخالت دادن موثر مردم در سرنوشت خود، بدون فراهم کردن زمینه و امکانات ابراز عقیده آزادانه مردم و پرورش شخصیت و رشد سیاسی و مدنی آنها، دست یافتنی نبود. اعتقاد مصدق در این زمینه یادآور نظر فیلسوف آلمانی امانوئل کانت است که می گوید:«رهبران حکومت ها باید پیوسته مردم را از آنچه می کنند آگاه سازند و درباره چند و چون اقدامات خود به آنها توضیح مقول بدهند و تداوم مشروعیت حکومت ها در گرو این کار است.»
...و سرانجام اینکه به باور مصدق، راه سعادت یک ملت و جلوگیری از خشونت و تباهی، تلاش صمیمانه برای از میان برداشتن شکاف میان ملت و دولت است.
تاملی در نگرش سیاسی مصدق، دکتر فخرالدین عظیمی، ص ۷۸، ۷۹، ۹۰ و ۱۱۲
@mohammadmosaddegh
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هفتهنامه تهران مصور - شماره 519 - 2 مرداد 1332
تصوری که اغلب از مصدق به ذهن متبادر می شود این است که او بیش از هر چیزمرد مبارزه با استعمار و سلطه انگلستان و قهرمان ملی کردن نفت بود. این تصور با اینکه موجه است، تنها بخشی از زندگی سیاسی و مبارزات مصدق را در بر می گیرد. مصدق در عین دلبستگی به آزادی و استقلال ایران از سلطه بیگانه، هواخواه آزادی مردم از استبداد و بهره مندی آنها از یک نظام دموکراتیک و معقول بود و این بعد از جهان بینی او استعمار ستیزی را در بر می گرفت و اغلب بر آن سایه افکن می شد.
در جهان سوم،«آزادی» اغلب آزادی از سلطه بیگانه تلقی شده است ولی مصدق آزادی را رهایی از ستم خودی و بیگانه می دانست.
او از آغاز تا پایان زندگی سیاسی خود به یک سلسله ارزش ها و باورهای بنیادین معتقد ماند و از یک سلسله اصول و دلبستگی های سیاسی-اخلاقی مسمتر پیروی کرد و به این سبب ، بر خلاف غالب سیاست پیشگان ایران، مصدق نه تنها سیاستمداری اصولی و آرمانخواه بود بلکه زندگی خود را عملا صرف مبارزه برای تحقق اصول و آرمان های خود کرد. او در این راه، نزدیک به ۲۵ سال را در تبعید و زندان گذراند.
برداشت سنتی سیاست در ایران که بیشتر مردم، از سرآمدان تا مردم کوچه و بازار، به آن معتقد بوده اند این بوده است که سیاست چیزی جز نیرنگ و فریب دست یازیدن به ترفندهای گوناگون یرای حصول قدرت و تحقق هدف های شخصی یا خانوادگی و گروهی نیست. یا به بیانی دیگر، سیاست یک سلسله بند و بست ها و مانورهای حساب شده پنهان و آشکار برای پیشبرد غرض هایی است که در ظاهر عنوان های فریبنده بر آنها نهاده شده است.
اما این برداشت جای چندانی در بینش سیاسی مصدق نداشت. برای او سیاست بیش از هر چیز تلاش برای جلب همیاری مردم و کوشش برای بهبود زندگی جمعی بود. بر خلاف نخبه گرایان دست راستی خودی و بیگانه و به اصطلاح واقع گرایان و تلخ اندیشان سخره گر یا کلبی مسلک، مصدق به این معتقد بود که سیاستمدار دموکرات که علی الاصول خود را نماینده مردم می داند باید آنها را جدی بگیرد و از کم و کیف امور مطلع سازد؛ باید به آنها مجال امکان و آشنایی با مسائل حکومت و جامعه را بدهد، به نیروی تمیز و تشخیص آنها اعتماد کند.
از دیدگاه او، سخن گفتن از حکومت مردم بدون حضور خود مردم و بدون احترام به آنان سخن متناقض و پوچی بود. چنین حکومتی بدون دخالت دادن موثر مردم در سرنوشت خود، بدون فراهم کردن زمینه و امکانات ابراز عقیده آزادانه مردم و پرورش شخصیت و رشد سیاسی و مدنی آنها، دست یافتنی نبود. اعتقاد مصدق در این زمینه یادآور نظر فیلسوف آلمانی امانوئل کانت است که می گوید:«رهبران حکومت ها باید پیوسته مردم را از آنچه می کنند آگاه سازند و درباره چند و چون اقدامات خود به آنها توضیح مقول بدهند و تداوم مشروعیت حکومت ها در گرو این کار است.»
...و سرانجام اینکه به باور مصدق، راه سعادت یک ملت و جلوگیری از خشونت و تباهی، تلاش صمیمانه برای از میان برداشتن شکاف میان ملت و دولت است.
تاملی در نگرش سیاسی مصدق، دکتر فخرالدین عظیمی، ص ۷۸، ۷۹، ۹۰ و ۱۱۲
@
خدا رحمتش کنه که به ملت خدمت کرد و ممنون از شما بابت این مطالب
mohammadmosaddegh[/quote]
[/quote]
ممنون از اطلاعات و مطالبی که به اشتراک گذاشتید
بعد از ظهر سه شنبه ۱۷ دی، مردم تهران در برابر کاخ زیبای بانک ملی ایران، شاهد شورانگیزترین و هیجان انگیزترین احساسات جمعی از زنان شرافتمند ایرانی بودند.حتی از کرج و شمیران نیز عده زیادی از زنان برای خرید اوراق قرضه ملی به تهران آمده بودند، اعضاء جمعیت زنان ملت ایران که بانی این اقدام ملی بودند .علاوه بر آنکه کلیه اعضاء «جمعیت زنان ملت ایران» بخرید اوراق قرضه ملی مبادرت ورزیدند، تصمیم گرفته شد که با فروش اشیاء گرانبهای خود در این نهضت ملی شرکت کنند، حتی دختران دانش آموزی که عضو این جمعیت هستند داوطلب شده اند جواهرات و اشیاء گران قیمت خود را بفروش رسانند و بجای آن از اوراق قرضه ملی خریداری نمایند. محوطه جلو بانک و سالن بزرگ بانک یکپارچه احساسات شده بود، حتی عده ای از زنان و دختران اشک می ریختند و محتویات کیف خود را جلو گیشه های بانک خالی کرده و جای آن اوراق قرضه ملی می خریدند. در میان خریداران اوراق قرضه، زن پیر و فروتنی بود که قریب شصت سال داشت، نام او «بی بی زهرا مسیحی »، خدمتگزار منزل مهندس اقلیدی بود. این زن دردمند و زحمتکش که تمام عمر خود را در سختی و مشقت گذرانده بود، با خانم خود برای خرید دو برگ از اوراق قرضه در بانک حاضر شد.
بی بی زهرا با لهجه تفرشی می گفت:«آقا جان، با آنکه من ماهی ده تومن بیشتر حقوق نمی گیرم و از مال دنیا جز سه فرزند چیزی ندارم، آمده ام تا به آقای دکتر مصدق کمک کنم، من بیست تومن بیشتر ذخیره نداشتم که آنرا هم از این ورقه ها خریده ام. اگر آقای دکتر مصدق امر کند، حاضرم سه فرزندم را در راه ایشان قربانی کنم». از گوشه چشمان ریز و مریض بی بی زهرا اشک جاری بود، چادر وصله دار و صورت پر چین این زن زحمتکش از فراز و نشیبها و نامرادیهای وی در زندگی حکایت می کرد. مردمی که این زن با غیرت را دیده و یک چنان احساسات از وی مشاهده کرده بودند، سخت متاثر شده و مدتی به فکر فرو رفتند.
یکی دیگر از کسانی که در جلو گیشه بانک دیده می شد، یک زن ایرانی مقیم عراق عرب بود، وی به آئین زنان عراقی عبائی بر سر افکنده و بر سر طول مدت اقامت در کربلا، لهجه اش بکلی تغییر کرده بود، بیش از سی سال نداشت و پی در پی با دستمالی اشک چشمهایش را پاک می کرد. نام او «جمیله شعیبی» بود. جمیله با لهجه عربی می گفت:« هفده سال بود که من از خاک وطن دور بودم، اما همیشه ایران را مثل مادرم دوست می داشتم، در کربلا ایرانیها دکتر مصدق را مثل یک پدر دوست دارند. همه او را نجات دهنده ایران می دانند. حتی کاسب های عراقی به دولت خود سرزنش می کنند که چرا مثل دکتر مصدق انگلیسیها را از خاک کشور بیرون نمی کند؟ موقعیکه من در کربلا بودم، آرزو می کردم بتوانم روزی بوطنم خدمتی بکنم اما چون دستم نمی رسید، بحرم حضرت ابوالفضل رفتم و در آنجا دخیل بستم که خداوند دکتر مصدق را در کارش موفق بکند. بعد که با افراد خانواده ام به ایران آمدم، دویست تومن اوراق قرضه ملی خریدم، اما یک روز که از خیابان می گذشتم دیدم یک خانمی در اتومبیل نشسته و زنان ایرانی را دعوت می کند که روز سه شنبه بعد از ظهر برای خرید اوراق قرضه ملی جلو بانک جمع شوند، من با آنکه دیگر پس اندازی نداشتم، تصمیم گرفتم با خواهران خود شریک شوم، یک دست بند طلا و یک جفت گوشواراه ام را فروختم و از پول آن، این دسته اوراق را خریدم.جمیله شعیبی یک دسته اوراق قرضه ملی را که شامل پنجاه برگ بود نشان داد، و لحظه ای بعد در میان جمعیت ناپدید شد.
برگرفته از مجله تهران مصور- ۲۰ دی ۱۳۳۰
تصوری که اغلب از مصدق به ذهن متبادر می شود این است که او بیش از هر چیزمرد مبارزه با استعمار و سلطه انگلستان و قهرمان ملی کردن نفت بود. این تصور با اینکه موجه است، تنها بخشی از زندگی سیاسی و مبارزات مصدق را در بر می گیرد. مصدق در عین دلبستگی به آزادی و استقلال ایران از سلطه بیگانه، هواخواه آزادی مردم از استبداد و بهره مندی آنها از یک نظام دموکراتیک و معقول بود و این بعد از جهان بینی او استعمار ستیزی را در بر می گرفت و اغلب بر آن سایه افکن می شد.
در جهان سوم،«آزادی» اغلب آزادی از سلطه بیگانه تلقی شده است ولی مصدق آزادی را رهایی از ستم خودی و بیگانه می دانست.
او از آغاز تا پایان زندگی سیاسی خود به یک سلسله ارزش ها و باورهای بنیادین معتقد ماند و از یک سلسله اصول و دلبستگی های سیاسی-اخلاقی مسمتر پیروی کرد و به این سبب ، بر خلاف غالب سیاست پیشگان ایران، مصدق نه تنها سیاستمداری اصولی و آرمانخواه بود بلکه زندگی خود را عملا صرف مبارزه برای تحقق اصول و آرمان های خود کرد. او در این راه، نزدیک به ۲۵ سال را در تبعید و زندان گذراند.
برداشت سنتی سیاست در ایران که بیشتر مردم، از سرآمدان تا مردم کوچه و بازار، به آن معتقد بوده اند این بوده است که سیاست چیزی جز نیرنگ و فریب دست یازیدن به ترفندهای گوناگون یرای حصول قدرت و تحقق هدف های شخصی یا خانوادگی و گروهی نیست. یا به بیانی دیگر، سیاست یک سلسله بند و بست ها و مانورهای حساب شده پنهان و آشکار برای پیشبرد غرض هایی است که در ظاهر عنوان های فریبنده بر آنها نهاده شده است.
اما این برداشت جای چندانی در بینش سیاسی مصدق نداشت. برای او سیاست بیش از هر چیز تلاش برای جلب همیاری مردم و کوشش برای بهبود زندگی جمعی بود. بر خلاف نخبه گرایان دست راستی خودی و بیگانه و به اصطلاح واقع گرایان و تلخ اندیشان سخره گر یا کلبی مسلک، مصدق به این معتقد بود که سیاستمدار دموکرات که علی الاصول خود را نماینده مردم می داند باید آنها را جدی بگیرد و از کم و کیف امور مطلع سازد؛ باید به آنها مجال امکان و آشنایی با مسائل حکومت و جامعه را بدهد، به نیروی تمیز و تشخیص آنها اعتماد کند.
از دیدگاه او، سخن گفتن از حکومت مردم بدون حضور خود مردم و بدون احترام به آنان سخن متناقض و پوچی بود. چنین حکومتی بدون دخالت دادن موثر مردم در سرنوشت خود، بدون فراهم کردن زمینه و امکانات ابراز عقیده آزادانه مردم و پرورش شخصیت و رشد سیاسی و مدنی آنها، دست یافتنی نبود. اعتقاد مصدق در این زمینه یادآور نظر فیلسوف آلمانی امانوئل کانت است که می گوید:«رهبران حکومت ها باید پیوسته مردم را از آنچه می کنند آگاه سازند و درباره چند و چون اقدامات خود به آنها توضیح مقول بدهند و تداوم مشروعیت حکومت ها در گرو این کار است.»
...و سرانجام اینکه به باور مصدق، راه سعادت یک ملت و جلوگیری از خشونت و تباهی، تلاش صمیمانه برای از میان برداشتن شکاف میان ملت و دولت است.
تاملی در نگرش سیاسی مصدق، دکتر فخرالدین عظیمی، ص ۷۸، ۷۹، ۹۰ و ۱۱۲
@mohammadmosaddegh