ستاره اوشان
نویسنده:
ابراهیم ابری
امتیاز دهید
در ابتدای داستان می خوانیم:
نقش کردم رخ زیبای تو بر خانه دل / خانه ویران شد و آن نقش به دیوار بماند
مدتی بود که آخرین اشعه خورشید جای خود را به تاریکی شاعرانه و اسرارآمیز شب سپرده بود. آسمان آبی با شفافیت خیره کننده ای، همه جا را از کوه و دشت و رودخانه در زیر خود گرفته و در میان آرامش و درخشندگی اطراف کلبه های دهقانی که در خاموشی اسرارآمیزی فرورفته بود، شکوه و صفای خاصی داشت. شمع های رنگارنگی که در کلبه های زیبای دهقانی برافروخته شده بود، یکایک خاموش شده بود و فقط یک شمع نیم سوخته همچنان اشعه طلایی رنگ و لرزان خود را به اطراف می پراکند و با پرتو ضعیف خود چهره زیبا و رنگ پریده دخترک دهقانی را که در دریای بی کران غم و اندوه غوطه ور بود روشن می کرد. زمزمه جویبار، آهنگ برخورد نسیم روح بخش بهاری با برگهای درختان، ناله های جانسوز هزاردستان، غوغای شورانگیزی به پا ساخته بود...
بیشتر
نقش کردم رخ زیبای تو بر خانه دل / خانه ویران شد و آن نقش به دیوار بماند
مدتی بود که آخرین اشعه خورشید جای خود را به تاریکی شاعرانه و اسرارآمیز شب سپرده بود. آسمان آبی با شفافیت خیره کننده ای، همه جا را از کوه و دشت و رودخانه در زیر خود گرفته و در میان آرامش و درخشندگی اطراف کلبه های دهقانی که در خاموشی اسرارآمیزی فرورفته بود، شکوه و صفای خاصی داشت. شمع های رنگارنگی که در کلبه های زیبای دهقانی برافروخته شده بود، یکایک خاموش شده بود و فقط یک شمع نیم سوخته همچنان اشعه طلایی رنگ و لرزان خود را به اطراف می پراکند و با پرتو ضعیف خود چهره زیبا و رنگ پریده دخترک دهقانی را که در دریای بی کران غم و اندوه غوطه ور بود روشن می کرد. زمزمه جویبار، آهنگ برخورد نسیم روح بخش بهاری با برگهای درختان، ناله های جانسوز هزاردستان، غوغای شورانگیزی به پا ساخته بود...
آپلود شده توسط:
محراب
1399/11/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ستاره اوشان