زن اسیر
نویسنده:
دونالد بارتلمی
مترجم:
مزدک بلوری
امتیاز دهید
✔️ در پشت جلد کتاب قسمتی از داستان را میخوانیم:
«حالا دیگر برایم فرق چندانی ندارد. این نقش من در زندگی درست به اندازهی نقش قبلیام بامزه است، همان کار ارزیاب بیمه برای شرکت بیمهی گریت نورترن که وادارم میکرد وقتم را در میان تکهپارههای تمدنمان بگذرانم: گلگیرهای مچالهشده، اتاقکهای بدون سقف،...»
در بخشی دیگر از کتاب میخوانیم: «یادم میآید یکبار دوچرخهی بچه را تعمیر کردم. این کار برایم در کانون زندگی خانوادگی تبریک و تهنیت به ارمغان آورد. این کاری خوب، کاری پدرانه بود. دوچرخهی ارزانقیمتی بود، ۹۵ /۲۲ دلار یا چیزی در همین حدود و زین دوچرخه لق میزد و مادر بچه با دوچرخه از پارک به خانه آمد، کارد میزدی خونش درنمیآمد، آخر بچه داشت در خصوص زین دوچرخه چوب تنگدستی مرا میخورد. گفتم: «تعمیرش میکنم.» رفتم مغازهی ابزارفروشی و یک تکه لولهی دوونیم اینچی خریدم که از آن بهصورت طوقهای دور پایهی زین استفاده کردم تا فشارِ رو به پایین را تنظیم کند. بعد تسمهی فلزی قابل انحنایی را که حدوداً هشت اینچ طول داشت با پیچ ابتدا به پشت زین و سپس به میلهی قائم اصلی دوچرخه بستم. این مانع از حرکت پهلو به پهلوی زین شد.»
بیشتر
«حالا دیگر برایم فرق چندانی ندارد. این نقش من در زندگی درست به اندازهی نقش قبلیام بامزه است، همان کار ارزیاب بیمه برای شرکت بیمهی گریت نورترن که وادارم میکرد وقتم را در میان تکهپارههای تمدنمان بگذرانم: گلگیرهای مچالهشده، اتاقکهای بدون سقف،...»
در بخشی دیگر از کتاب میخوانیم: «یادم میآید یکبار دوچرخهی بچه را تعمیر کردم. این کار برایم در کانون زندگی خانوادگی تبریک و تهنیت به ارمغان آورد. این کاری خوب، کاری پدرانه بود. دوچرخهی ارزانقیمتی بود، ۹۵ /۲۲ دلار یا چیزی در همین حدود و زین دوچرخه لق میزد و مادر بچه با دوچرخه از پارک به خانه آمد، کارد میزدی خونش درنمیآمد، آخر بچه داشت در خصوص زین دوچرخه چوب تنگدستی مرا میخورد. گفتم: «تعمیرش میکنم.» رفتم مغازهی ابزارفروشی و یک تکه لولهی دوونیم اینچی خریدم که از آن بهصورت طوقهای دور پایهی زین استفاده کردم تا فشارِ رو به پایین را تنظیم کند. بعد تسمهی فلزی قابل انحنایی را که حدوداً هشت اینچ طول داشت با پیچ ابتدا به پشت زین و سپس به میلهی قائم اصلی دوچرخه بستم. این مانع از حرکت پهلو به پهلوی زین شد.»
دیدگاههای کتاب الکترونیکی زن اسیر