گلرخ و مادربزرگ
نویسنده:
زهرا سیدعرب
امتیاز دهید
نقاشی: کبری ابراهیمی
✔️ گلرخ در میان سیاه چادرها دنیای قشنگی داشت، دنیای شقایق هایی که به رنگ خون بود، دنیای کدو تنبل هایی که زرد بود، و دنیای گندم هایی که خوشه هایشان طلایی رنگ بود. صبح زود گلرخ با صدای تاپ تاپ نانهایی که مادر به کناره تنور پهلوی چادرشان می چسباند یا صدای زدن مشک که کره درست می کرد، از خواب بیدار میشد. خیلی کارهای دیگر بود مادر انجام می داد و گلرخ نیز می دانست که کم کم باید همه اینها را یاد بگیرد. همانطور که مادر و مادربزرگش وقتی به اندازه او بودند، یاد گرفته بودند...
بیشتر
✔️ گلرخ در میان سیاه چادرها دنیای قشنگی داشت، دنیای شقایق هایی که به رنگ خون بود، دنیای کدو تنبل هایی که زرد بود، و دنیای گندم هایی که خوشه هایشان طلایی رنگ بود. صبح زود گلرخ با صدای تاپ تاپ نانهایی که مادر به کناره تنور پهلوی چادرشان می چسباند یا صدای زدن مشک که کره درست می کرد، از خواب بیدار میشد. خیلی کارهای دیگر بود مادر انجام می داد و گلرخ نیز می دانست که کم کم باید همه اینها را یاد بگیرد. همانطور که مادر و مادربزرگش وقتی به اندازه او بودند، یاد گرفته بودند...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گلرخ و مادربزرگ