رسته‌ها
افسانه و افسون
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 14 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 14 رای
✔️ در آغاز داستان چنین می خوانیم:
کسانیکه در محله "عربها" حلیمه باجی سابق و ملیحه خانم جدید را می دیدند، بی اختیار چشمهای خود را می مالیدند که مبادا عیب و علتی در بینایی آنها پیدا شده باشد. واقعا وقتی ملیحه خانم پشت "رامبلر" آلبالویی رنگ خود می نشست و انگشتهایش را که ناخنهای مانیکور شده داشت بر دایره فرمان می لغزاند، سرش را با ناز و ادا می چرخاند و اگر بچه ای جلوی ماشینش می دوید اخم می کرد، و از اینکه گرد و خاک به عابرین بدهد، کیف می برد و بوق های ممتد می زد. کاسبکارهای محله نمی توانستند باور کنند که این همان "حلیمه باجی" سربه زیر یکسال پیش است که چادر نمازش را کج روی سرش می انداخت و گوشه های آن را لای دندان می گرفت و دستش را توی آستینش می دزدید و پولی را که از پیش آماده کرده بود می داد و می گفت: "بی زحمت یه سر حلوا شکری بدین!" یا "بی زحمت یه لیتر نفت بدین" یا "یه نون خاشخاشی بدین" و بعد جنسی را که خریده بود برمی داشت و می گفت: "دست شما درد نکنه" و می دوید به طرف خانه، مثل اینکه حتی یک لحظه هم حاضر نبود چشم نامحرم به قدوبالای او بیفتد...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
521
آپلود شده توسط:
.hanieh
.hanieh
1399/03/14

کتاب‌های مرتبط

کجا بجویم تو را ؟
کجا بجویم تو را ؟
5 امتیاز
از 1 رای
An Old Acquaintance
An Old Acquaintance
5 امتیاز
از 5 رای
سیاه چاله
سیاه چاله
3.8 امتیاز
از 4 رای
یولسیز (اولیس) - جلد ۴
یولسیز (اولیس) - جلد ۴
4 امتیاز
از 5 رای
به من بگو گورخر
به من بگو گورخر
4.4 امتیاز
از 7 رای
زنها چه میگویند؟!
زنها چه میگویند؟!
2 امتیاز
از 2 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی افسانه و افسون

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
افسانه و افسون
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک