سه جنایتکار سرخ مو
نویسنده:
میکی اسپیلین
مترجم:
بهروز
امتیاز دهید
✔️ از عملیات پیترجونز و ادامه داستان پنج جنایتکار شرور
میکی اسپیلین خالق شخصیت تلویزیونی مایک هامر، و رمان های پلیسی و جنایی است. او با انتشار کتاب من عادل هستم در سال 1947 چیزی نگذشت که میکی اسپیلین به یکی از محبوب ترین نویسندگان جهان بدل شد. نویسنده ای که آثارش در تیزاژ های میلیونی به فروش می رفت. او آثارش را به سرعت می نوشت اما ذهن حادثه پردازش از آنها اثاری جذاب می ساخت که که خوانندگان با علاقه منتظر انتشارشان بودند. در اواسط دهه 80 و در اواخر دهه 90 دو مرتبه سریال هایی بر اساس شخصیت مایک هامر ساخته شدند که با استقبال تماشاگران رو به رو شده و هر بار تا دو یا سه سال نمایش آن ادامه یافت.
قسمتی از داستان:
“جونز” با بی حالی و خستگی زیاد درب اتاقش را باز کرد و داخل آن شد و به طرف تلفن رفت و یکی از شماره های داخلی هتل را گرفت و دستور داد تا یک بطری آب برایش بیاورند آنگاه با بی حالی به روی مبلی افتاد و اسلحه اش را که هنوز هم به صورت یک مسلسل دستی بود روی میز مقابلش نهاد و منتظر ماند تا آبش را بیاورند! طولی نکشید که تقه ای به در اتاق خورد و (جونز) گفت که داخل شو!
مردی که لباس قرمز رنگ مخصوص پیش خدمتهای هتل را در بر داشت در حالی که یک سینی براق که در داخلش یک بطری جین و یک لیوان قرار داشت داخل شد و بکسر به مقابل وی آمد و سپس مشروب را به روی میز نهاد و قدمی به عقب نهاد و گفت:
- آیا دیگر کاری ندارید آقا؟...
بیشتر
میکی اسپیلین خالق شخصیت تلویزیونی مایک هامر، و رمان های پلیسی و جنایی است. او با انتشار کتاب من عادل هستم در سال 1947 چیزی نگذشت که میکی اسپیلین به یکی از محبوب ترین نویسندگان جهان بدل شد. نویسنده ای که آثارش در تیزاژ های میلیونی به فروش می رفت. او آثارش را به سرعت می نوشت اما ذهن حادثه پردازش از آنها اثاری جذاب می ساخت که که خوانندگان با علاقه منتظر انتشارشان بودند. در اواسط دهه 80 و در اواخر دهه 90 دو مرتبه سریال هایی بر اساس شخصیت مایک هامر ساخته شدند که با استقبال تماشاگران رو به رو شده و هر بار تا دو یا سه سال نمایش آن ادامه یافت.
قسمتی از داستان:
“جونز” با بی حالی و خستگی زیاد درب اتاقش را باز کرد و داخل آن شد و به طرف تلفن رفت و یکی از شماره های داخلی هتل را گرفت و دستور داد تا یک بطری آب برایش بیاورند آنگاه با بی حالی به روی مبلی افتاد و اسلحه اش را که هنوز هم به صورت یک مسلسل دستی بود روی میز مقابلش نهاد و منتظر ماند تا آبش را بیاورند! طولی نکشید که تقه ای به در اتاق خورد و (جونز) گفت که داخل شو!
مردی که لباس قرمز رنگ مخصوص پیش خدمتهای هتل را در بر داشت در حالی که یک سینی براق که در داخلش یک بطری جین و یک لیوان قرار داشت داخل شد و بکسر به مقابل وی آمد و سپس مشروب را به روی میز نهاد و قدمی به عقب نهاد و گفت:
- آیا دیگر کاری ندارید آقا؟...
آپلود شده توسط:
omidmetal
1399/02/20
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سه جنایتکار سرخ مو