رسته‌ها
کتابشناسی داستان کوتاه
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 11 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 11 رای
درآمدی بر کتاب:
کتابشناسی حاضر بر پایه بررسی و تدوین فهرست "داستان کوتاه" طرح ریزی شده و انجام یافته است. اما به هنگام گردآوری و تنظیم فهرست داستانها، سنجش کیفی آنها به عنوان داستان کوتاه نه منطقا کار درستی می نمود و نه عملا ممکن بود. بنابراین این کتابشناسی نمی تواند صرفا دربرگیرنده آثاری باشد که جز در قالب داستان کوتاه به معنی مترادف با short story یا nouvelle نمی گنجند.
در گزینش یک نوشته عمدتا ادعای یک نویسنده یا مترجم ملاک قرار گرفته است. گرچه پاره ای از موارد این ادعا روشن و دقیق نبوده است. بدینگونه این کتابشناسی گاه از نظر کیفی انواع دیگر ادبی چون طرح، طنز، روایت، حکایت و... را نیز به ناچار دربرمیگیرد و از جهت کمی طیفی از طرح های نیم صفحه ای و آنچه را که در ادبیات فرنگی short short stoyr نامیده می شود تا آنچه را که short novel نام دارد، شامل است. داستانهای دنباله دار نشریه ها در صورتیکه حداکثر تا 5 شماره پایان یافته باشند و داستانهای مجموعه داستانها حداکثر تا 100 صفحه، صرف نظر از قطع کتاب و اندازه حروف، بررسی و فهرست شده اند. گستره زمانی محدود نیست. به بیان دیگر سعی بر آن بوده تا همه داستانهای ایرانی و فرنگی که از آغاز پیدایی این ژانر ادبی در صحنه ادب ایران تاکنون در نشریه های ادبی و کتابها به چاپ رسیده اند، مورد بررسی قرار گیرند...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
504
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
amirezati
amirezati
1399/01/27

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی کتابشناسی داستان کوتاه

تعداد دیدگاه‌ها:
5
5.
این را می‌دانیم که بعد از انقلاب باری به هر جهت چاپ و نشر کتاب‌های مرجع، به‌ویژه دانشنامه و کتابشناسی، رونق و رواجی چشمگیر داشته است. این به کنار، دست کم در دوره‌ی هشت‌ساله‌ی اصلاحات، فزونی کمی نشریه‌ها از یک سو و شمار داستان‌نویسان از سوی دیگر حیرت‌برانگیز بوده است. بر این روال در این خیال خام بودم که کتابشناسی گیرم که در وقت و بی‌وقتش به دیده گرفته نشد، و از آن بالاتر، گیرم که دنباله‌ی کار را تازه‌نفسی پی نگرفت، در بساط کتابفروشی ناشری شناخته‌شده و خوش‌نام یافت شدنی‌ست و پس دست کم اهل داستان به آن دسترسی دارند. این خوش‌خیالی بود تا این که چندی پیش در گفت-و-گوی تلفنی کوتاهی با ناشر اتفاقاً از آن پرسیدم و با بهتی دردناک خبر شدم که نسخه‌های موجود را به دست خود از بین برده است تا از بار انبارداری آن خلاص شود. ناشر بادانش و بابصیرت برای دلداری من بینوای نادان این را هم یادآور شد که امروزه‌ی روز که دیگر این جورکارها را کامپیوترمی‌کند، نیازی به آن کتابشناسی نداریم. من البته زبانم بند آمده بود -- شاید از این همه پیشرفت کامپیوترهای ایرانی که می‌توانند محتویات کتاب‌ها و جنگ‌ها و نشریه‌های قدیمی گم-و-گور یا دور از دسترس را خود‌به‌خود بیابند و بخوانند و ببلعند!
بی تردید کتابشناسی معدوم چیزی نبود جز آغازی بر مبنای اصول. آن را کاری کوچک، با کم-و-کاست، و ناتمام در زمینه‌ی داستان به زبان فارسی از مشروطه تا به حال می‌دانستم -- و نه بیش از این. با این همه در میان همه‌ی کارهایی که در گذر بیست-و-پنج سال کار در کتابخانه‌ها کرده‌ام، از دید خودم بهترین و سودمندترین بود. نه به دلیل روزها و شب‌هایی که صرفش کردم، که از روی عشقی که به داستان دارم، از ته دل دوستش داشتم. این را شاید فقط آن‌هایی بفهمند که اهمیت دوره‌ی‌درخشان داستان در ایران -- به‌ویژه دهه‌های سی و چهل و پنجاه -- و نیز قدر-و-قیمت نشریه‌هایی چون سخنو کتاب هفته و نگین و رودکی و تماشاو جهان نو و جنگ اصفهان و الفبا و کتاب جمعه را می‌دانند. به من بگویید چند نفر از این خیل عظیم جوانانی که به هر سبب رو به خواندن و نوشتن داستان آورده‌اند و تشنه‌ی داستانند، از گنج پنهان در نشریه‌های نامبرده، و از جنگ‌هایی چون لوحو فصل‌های سبزباخبرند!
نه، بی گمان دلم برای کار دل و گلی که کردم نمی‌سوزد؛ چون حساب کارهای بی‌اجر-و-ارجی که تا به حال کرده‌ام، از دستم خارج است. دلم برای این می‌سوزد که ما، روز از نو روزی از نو، هی راهی رفته را از سر می‌گیریم و هی می‌بریم یا بریده می‌شویم و هی مسئله را طرح می‌کنیم و هی می‌گوییم: «پیدا کنید پرتقال فروش را!»
4.
در ۱۶ سالی که از تاریخ انتشار کتابشناسی تا به حال گذشته، کتابشناسی‌های بسیاری، بیشتر به خرج وزارت ارشاد و یا دیگر جاهای دولتی، درآمده است؛ اما کسی گویا به اندازه‌ی من مجنون نبوده تا فهرست داستان‌های فراموش شده‌ی دوره‌ای گویا فراموش‌شده را کامل کند یا پی ادامه‌ی آن را بگیرد. در همان سالی که کتاب درآمد، تاجایی که یادم می‌آید، جز معرفی آن به قلم پوری سلطانی در کیهان فرهنگی، فقط یک بررسی به قلم عابدینی در تکاپو چاپ شد که ایرادهایی گرفته بود و من هم پاسخ دادم. از نویسنده‌ها و مترجمانی که کارشان در کتاب آمده بود و دستی به صفحه و ستونی داشتند، جز گله که «چرا این کار یا آن کار مرا از قلم انداخته‌ای» چیزی نشنیدم، چه رسد به این که در معرفی کتاب به نیت تشویق ناشر خصوصی به ادامه‌ی انتشار کارهایی از این دست قلم‌رنجه‌ای بفرمایند. در فرهنگی که طرح کتابی بهانه‌ای برای گفتن از صاحب آن و از آن بدتر دستاویزی برای نان قرض دادن یا تصفیه‌حساب‌های شخصی‌ست، یکی چون منی که عمری تک‌رویی کرده و بیرون از هر مداری بوده، نباید توقع تشویق و یا حتا دیدن شدن داشته باشد. با این همه کتابشناسی برای خواندن نیست که خریدار عام داشته باشد؛ سندی‌ست که کار گذشتگان را گواهی می‌دهد تا آن کار راه آیندگان را روشن کند. اگر کتابشناسی ابزار تحقیق است، نمی‌شود در ضرورتش شک کرد -- مگر آن که ضرورت تحقیق را انکار کنیم. این کتابشناسی زمانی شکل گرفت که حرف از داستان کوتاه و دوره‌ی زرین آن، اگر نه کفر، نشانه‌ی بلاهت کسی بود که اراده‌ی رفتن در خلاف جهت آب را داشت. گمان من این بوده و هنوزهست که هر کتاب‌دوست یا ادب‌دوست یا داستان‌دوستی برای دوام آوردن کتاب‌هایی از این دست که از هر نوع پشتیبانی هر نوع نهادی بی‌بهره‌اند، باید هر چه از دستش برمی‌آید، بکند. ساده‌ترین کار معرفی آن است -- چه شفاهی و چه نوشتاری. چند سال پیش که مسئولیت بخش فارسی و مجموعه‌سازی فارسی برای کتابخانه‌ی مرکزی دانشگاه ییل را برعهده داشتم، دریافتم که کتابشناسی در «ادبیات نوین فارسی...» کریستف بالایی معرفی شده است. در دو سالی که در کتابخانه‌ی نامبرده بودم و به دلیل حرفه‌ای از وضعیت بخش‌های فارسی کتابخانه‌های دانشگاهی امریکا باخبر می‌شدم و نیز در دو سال دیگری که در دانشگاه تورنتو زبان و ادبیات فارسی درس می‌دادم، هر روز نیاز مبرم به ابزارهای پژوهش در زمینه‌ی ادبیات فارسی و تاریخ ایران و به‌ویژه کتابشناسی را به‌عیان می‌دیدم. برای نمونه دانشگاه پرینستون یکی از بهترین مجموعه‌های نشریه‌های فارسی را در امریکای شمالی دارد، اما این مجموعه و همانندهایش در دانشگاه‌های دیگر دریایی‌ست که دانشجو و پژوهشگر به دلیل نبودن فهرست و چکیده و کتابشناسی سر آخر ناچار می‌شود از خیرش بگذرد. بی‌‌شک این در باره‌ی مجموعه‌های کتابخانه‌های دانشگاهی یا پژوهشی ایران هم صدق می‌کند -- البته اگر بشود خوان دسترس‌پذیری را پشت سر گذاشت.
3.
به این ترتیب کتابشناسی با حدود نزدیک به ۷۰۰۰ داستان کوتاه فارسی و فرنگی آهسته و پیوسته در وقتی شکل گرفت که بسیاری از کتاب‌ها یا از قفسه‌های کتابخانه‌ها و کتابفروشی‌ها و بساط‌های خیابانی جمع و یا در باغچه‌ها و بیابان‌ها دفن می‌شدند؛ ویا از کشور بیرون برده می‌شدند تا کسانی را به نوایی برسانند. روشن بود که برای نشر کتاب مرجعی سنگین‌وزن نمی‌شد به سراغ ناشران خصوصی رفت. این هم روشن بود که ناشران دولتی و نیمه‌‌دولتی درجا کار کسی چون من را رد می‌کنند. با این همه باز دست به دامن فانی شدم تا شاید پژوهشگاه علوم انسانی یا جایی همانند آن کتاب را بپذیرد. کوشش او به جایی نرسید. گفتن ندارد که سنگینی سرخوردگی دوره‌ی هفت هشت ساله‌ی ناشریابی برای کتابشناسی داستان در زمانه‌ی جنگ و کسادی بازار نشری آلوده به رونق فروش کاغذ سهمیه‌ی دولتی به جای تولید کتاب از فشار کار گل فراهم کردن آن به روش دستی سخت‌تر می‌نمود. وقتی سرانجام انتشارات نیلوفر کتابی را که تاریخ پیشگفتارش ۱۳۶۳ است، در سال ۱۳۷۱ درآورد، گمان کردم که کتاب سرانجام خوبی می‌یابد و مایه‌ی تشویق دیگران به ادامه‌ی راه می‌شود. اما به‌زودی ناشر خبرم کرد که هیئت امنای کتابخانه‌های عمومی، یعنی خریدار اصلی کتاب‌های مرجع، از خرید کتابشناسی برای کتابخانه‌ها سر باز زده است. دستگیرم شد که بعد از دوره‌ی خرکاری و گردن‌کج‌کنی، نوبت دوره‌ی شرمندگی من از ناشری‌ست که سرمایه‌ی نازنین را صرف کتابی پرحجم و بی‌مشتری کرده است. در آن وقت خاتمی رئیس کتابخانه ملی بود و من که همیشه و درهر نظام از هر برخوردی با روسا گریزان بوده‌ام، پس از چند روز کلنجار رفتن با خودم بالاخره بر آن شدم از او وقتی بگیرم. این که چیزی برای خودم نمی‌خواستم و نیتی جز چاره‌جویی برای حل مسئله‌ی ناشر و قدردانی از خطر کردن «فداکارانه»‌ی او در پذیرفتن کتابی مرجع نداشتم، همراه با خشمم از غرض‌ورزی یا ندانم‌کاری‌گروهی که کار کتابخانه‌های عمومی مملکتی را برعهده داشتند، بر تردیدهایم در باره‌ی عرض حال دادن به خاتمی غلبه کرد. چون سابقه‌ی گفت‌وگویی میان ما نبود، نمی‌توانستم واکنش او را پیش بینی کنم. اما این را می‌دانستم که می‌خواهم دادخواهی کتابی را بکنم که جرمش داشتن پدیدآورنده‌ای چون من بود. از اتاق که بیرون آمدم، سبک از خالی کردن دق دلم، خوشحال از داشتن خبر خوش برای ناشر، و حیرت‌زده از شنیدن حرف‌های معقولی بودم که انتظار شنیدنشان را از زبان صاحب عمامه و عبا نداشتم.
2.
در چند سالی که در نهایت تنش وآشفتگی اجتماعی-سیاسی و تنگناهای کار پژوهشی با یاری گرفتن از همه‌ی آشنایی‌های فردی و کاری گرم گردآوری داستان‌ها بودم، خستگی کار بی‌اجر-و-ارج را با دلخوشی پایه‌ریزی برای تداوم کتابشناسی روشمند داستان از تن به در می‌کردم. معیارم کتابشناسی داستان کوتاهی بود که پیوسته و هر چند سال یک‌بار کمپانی ویلسون در امریکا منتشرمی‌کند و هزاران داستان کوتاه را به ثبت می‌رساند تا کار پژوهش ادبی را برای اهل آن فراهم آورد. استدلالم هم آن بود که ناگزیریم کاری را که غربی‌ها حرفه‌ای و با تکیه بر نیرو وخرد جمع انجام می‌دهند، ما با مایه‌گذاشتن از توان و شور فردی و با شیوه‌های ابتدایی به انجام برسانیم. از زمره‌ی این شیوه‌ها به این و آن گفتن و سپردن و دهان به دهان گرداندن کار و از هر فرصتی بهره گرفتن به امید افزودن یکی دو داستان به فهرست و یا یافتن جنگ‌ها و نشریه‌های دسترس‌ناپذیر بود. مثلاً هیچ یادم نمی‌رود که روزی خبردار شدم براهنی به دیدار فانی می‌آید. دست بر قضا در آن وقت با فانی هم‌اتاق بودم و خواهش کردم ماجرای داستان‌جمع‌کنی مرا بازگو کند شاید چیزی نصیبم شود. فانی هم فروگذار نکرد و با آب-و-تاب من را و کار من را به مهمان معرفی کرد. البته یاری یا حتا عنایتی عاید نشد. از میان نام‌آورانی که پیشتر ندیده بودمشان، تنها کسی که خودش بعد از شنیدن خبر -- گویا از زبان بیژن بیجاری -- برایم پیام فرستاد و به نشانه‌ی شوق و ذوقش از انجام این کار پیشنهاد کمک داد، گلشیری بود. نخستین دیدار من با او در کنجی از جمع یاران یا مریدانش به سبب شمشیرکشی‌های زبانی‌‌اش در باره‌ی این و آن و برپایه‌ی دسته بندی‌ها و محفل بازی‌ها، دلسرد کننده بود. دو سه دیدار بعدی در سال‌های بعد هم چندان از میزان این دلسردی نکاست. با این همه آنچه که در این چند دیدار از او شنیدم و دیدم، برهانی قاطع در اثبات عشق گلشیری به داستان و هر چه پیرامون داستان بوده است.
1.
یادداشت مولف برای بازنشر الکترونیکی
شاید این یادداشت بلند از سوز دل ، یا از بهت ساده‌لوحانه در برابر نادیدن‌ها و نادانی‌‌های مکرر ومدام، یا از هردو باشد. قصدم اما گواهی دادن بر زنده‌به‌گوری کتابی‌‌‌‌‌ست که نه تنها حاصل چند سال کار من، که مهم‌تر از آن، کارنامه‌ی ادبی بسیاری از داستان‌نویسان و مترجمان داستان کوتاه در دوره‌ای دراز بوده است.
اما در جا و جهانی که می‌شود مثلاً از کتاب‌سوزان اسکندر شروع کرد و به فارنهایت ۴۵۱ رسید، گفتن ازتک‌‌کتابی کهنه چه معنی دارد! آن هم کتابی که نه به دست غیر، که به گفته‌ی ناشرش به اراده‌ی خود او به دیار عدم فرستاده شده تا اگر به دخلش چیزی نمی‌افزاید، دست کم از خرجش بکاهد. برای این تردید پاسخی ندارم جز این که هر دم بیشتر باورم می‌شود که دود همه‌ی خرابی‌های کلان از کنده‌ی ندیدن چیزهای خرد بلند می‌شود.
و اما داستان ساده و یک‌‌پولی کتاب محکوم و معدوم:
در اوج تکانه‌های زیر-و-زبرکننده‌ی سال اول انقلاب من تازه‌کار در مرکز خدمات کتابداری به فکر طرحی پژوهشی افتادم. مرکز که نخستین و بهترین در نوع خود بود و به همت کم‌مانند پوری سلطانی و همکارانش اعتباری انکارنشدنی داشت، در بحران انتقال و ادغام در کتابخانه‌ی ملی و نیز دلهره و آشوب عزل-و-نصب‌های به‌اصطلاح انقلابی به‌سر می‌برد. در این حال به گمانم رسید که پیشنهاد تدوین کتابشناسی داستان کوتاه ایران و جهان فکر بکری‌ست. این خیال از خامی و شور جوانی، از تب شخصی و همگانی تحول‌آفرینی، از میل به نمایش شایستگی خود در انجام کاری پژوهشی به پوری سلطانی -- که در آن زمان طبعاً من کم‌سن-و-سال و کم‌تجربه و تازه‌ازراه‌رسیده را به بازی نمی‌گرفت -- ، و از همه بیشتر از آرزوی فرار از ملال مرگ‌بار کار اداری و نقب زدن به دنیای داستان کوتاه که بهشت پنهان و آشکارم بود، مایه می‌گرفت. دست به دامن همیشه گشاده‌ی کامران فانی شدم که پیشنهاد را به جلسه برد و «نه» بی‌چون-و-چرای پوری سلطانی را به من برگرداند. رنجیده و روی قوز افتاده بر‌آن شدم که یک‌تنه تا ته خط بروم. در آن زمان کارهای هنوز ناکرده در زمینه‌ی کتابداری پژوهشی بسیار و شمار کتابشناسی‌های انجام گرفته بر پایه‌ی اصول کتابداری نوین اندک بود. پس کتابشناسی، آن هم کتابشناسی داستان کوتاه یکسره بی‌معنی بود. جو انقلابی و بازار کتاب هم، بی‌برو‌برگرد روی خوشی به ادبیات، آن هم داستان کوتاه، نشان نمی‌داد. این حرف‌ها البته به خرج یاغی تک‌رو یک‌دنده‌‌ای که دغدغه‌ی گم-و-گوری گنج نهفته در کتاب‌ها و مجله‌ها و جنگ‌های دوران سپری شده را داشت، نمی‌رفت.
کتابشناسی داستان کوتاه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک