صورتهای کاغذی
نویسنده:
راشل آندرسون
مترجم:
فریبا نعمت اللهی
امتیاز دهید
از متن کتاب:
غروب بود. خانم صاحبخانه ردیفی از پرچم های رنگی روی نرده بیرون خانه آویزان کرده بود. گلوریا و دات اتاقی در زیرزمین آن خانه اجاره کرده بودند. آنها نیز برای تماشای پرچم هایی که زیر نور خورشید همراه با نسیم تکان می خوردند، بیرون رفتند. بیشتر زنان از خانه های خود بیرون آمده بودند. گلوریا دات را در آغوش کشید و گفت: "خوب نگاه کن دات! هیچ وقت امروز را فراموش نکن. امروز روز به خصوصی است." سپس سنجاق سینه فلزی از جیب خود بیرون آورد که همرنگ پرچم ها قرمز، سفید و آبی بود.
- بفرما، این هم نشان پیروزی!
یکی از خانم هایی که کنار خیابان ایستاده بود نگاهی به سنجاق سینه کرد و به گلوریا گفت: "چقدر خوش شانس هستی! از کجا توانستی این را به دست بیاوری؟ ما دیروز به چند مغازه رفتیم. اما آنها همه را فروخته بودند."
گلوریا در حالیکه نشان پیروزی را به ژاکت دات سنجاق می کرد، گفت: "هفته پیش آن را خریدم. آخریش بود"...
بیشتر
غروب بود. خانم صاحبخانه ردیفی از پرچم های رنگی روی نرده بیرون خانه آویزان کرده بود. گلوریا و دات اتاقی در زیرزمین آن خانه اجاره کرده بودند. آنها نیز برای تماشای پرچم هایی که زیر نور خورشید همراه با نسیم تکان می خوردند، بیرون رفتند. بیشتر زنان از خانه های خود بیرون آمده بودند. گلوریا دات را در آغوش کشید و گفت: "خوب نگاه کن دات! هیچ وقت امروز را فراموش نکن. امروز روز به خصوصی است." سپس سنجاق سینه فلزی از جیب خود بیرون آورد که همرنگ پرچم ها قرمز، سفید و آبی بود.
- بفرما، این هم نشان پیروزی!
یکی از خانم هایی که کنار خیابان ایستاده بود نگاهی به سنجاق سینه کرد و به گلوریا گفت: "چقدر خوش شانس هستی! از کجا توانستی این را به دست بیاوری؟ ما دیروز به چند مغازه رفتیم. اما آنها همه را فروخته بودند."
گلوریا در حالیکه نشان پیروزی را به ژاکت دات سنجاق می کرد، گفت: "هفته پیش آن را خریدم. آخریش بود"...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی صورتهای کاغذی