هاوکز
نویسنده:
رابین وود
مترجم:
ضیاالدین شفیعی
امتیاز دهید
در مقدمه کتاب می خوانیم:
گرایشی وجود دارد که تفاوت بین هنر و سرگرمی بیش از حد جدی انگاشته شود. واژه ها حتی چنان بکار می روند که گویی به پدیده هایی کاملا متضاد و مجزا از هم اطلاق می شوند. هر کوششی برای تعریف یکی از این دو پوچی این طرز تلقی را نمایان می سازد. اگر سرگرمی را در حد چیزیکه توجه دریافت کننده را جلب می کند و آن را معطوف به خود نگه می دارد تعریف کنیم، پس در مورد یک اثر هنری که سرگرم کننده نیست چه باید گفت؟ از سوی دیگر تنها عامل اساسی که هنر و ناهنر را از هم متمایز می سازد، درگیری شخصی هنرمند با دستمایه اش است. اگر سرگرمی را (به قصد مجزا نگه داشتن از هنر) به اثری محدود کنیم که نمایشگر هیچ درگیری نیست - بی هیچ شوق از جانب هنرمند در کار خلق - آنگاه تنها پست ترین محصولات تجاری باقی خواهند ماند. اما آشکارا این دو واژه نه عاری از معانی اند و نه مترداف یکدیگرند. یک اثر هنگامی سرگرم کننده است که بی اختیار از آن لذت ببریم و هنگامی هنر است که خواستار واکنش های عقلانی و عاطفی ما باشد و می شود دید که بین این دو امکان برخوردی جزئی می تواند وجود داشته باشد...
بیشتر
گرایشی وجود دارد که تفاوت بین هنر و سرگرمی بیش از حد جدی انگاشته شود. واژه ها حتی چنان بکار می روند که گویی به پدیده هایی کاملا متضاد و مجزا از هم اطلاق می شوند. هر کوششی برای تعریف یکی از این دو پوچی این طرز تلقی را نمایان می سازد. اگر سرگرمی را در حد چیزیکه توجه دریافت کننده را جلب می کند و آن را معطوف به خود نگه می دارد تعریف کنیم، پس در مورد یک اثر هنری که سرگرم کننده نیست چه باید گفت؟ از سوی دیگر تنها عامل اساسی که هنر و ناهنر را از هم متمایز می سازد، درگیری شخصی هنرمند با دستمایه اش است. اگر سرگرمی را (به قصد مجزا نگه داشتن از هنر) به اثری محدود کنیم که نمایشگر هیچ درگیری نیست - بی هیچ شوق از جانب هنرمند در کار خلق - آنگاه تنها پست ترین محصولات تجاری باقی خواهند ماند. اما آشکارا این دو واژه نه عاری از معانی اند و نه مترداف یکدیگرند. یک اثر هنگامی سرگرم کننده است که بی اختیار از آن لذت ببریم و هنگامی هنر است که خواستار واکنش های عقلانی و عاطفی ما باشد و می شود دید که بین این دو امکان برخوردی جزئی می تواند وجود داشته باشد...
آپلود شده توسط:
amirezati
1398/12/04
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هاوکز
شمیم بهار برای علاقمندان سینما و نقد فیلم در ایران نامی شناخته شده است. از نگاه برخی پژوهشگران، شمیم بهار به همراه پرویز دوایی و کیومرث وجدانی، تاثیرگذارترین منتقدان فیلم در ایران محسوب میشوند. از میان این سه نفر، دوایی پرکارترین و شمیم کمکارترین است. اما شهرت شمیم در میان روشنفکران بسیار بیشتر از دوایی و وجدانی است. هر دو نفر دوستان و دوستدارانی دارند که سهمی اساسی در نامآوری و افزایش شهرتشان داشتهاند. برخی از این حواریون در این زمینه راه افراط و افسانه پردازی را نیز پیمودهاند که در این نوشته نیازی به طرح آن نیست و مطلبی جداگانه میطلبد.
دوایی و بهار یک نکته مشترک دیگر دارند و آن تمایل به نشر نوشتههای منتقدان و صاحب نظران غیر ایرانی در زمینه سینما و به نوعی شکلگیری ادبیات سینمایی در ایران است. دوایی این کار را با ترجمه کتابهایی که دوست داشت آغاز کرد و ترجمههایش را اوایل به شکل دنبالهدار در نشریات منتشر میکرد. چون در آن سالها ناشری وجود نداشت که به شکل تخصصی در زمینه سینما کتاب منتشر کند. شاید همین نکته یکی از دلایلی بود که شمیم بهار به فکر تاسیس سازمانی برای انتشار کتابهای سینمایی و ادبی دور از عرف رایج آن زمان انداخت. سازمانی که در دوره بسیار کوتاه فعالیت خود اولین کتابهای تکنگاری دربارۀ کارگردانها را به زبان فارسی منتشر کرد.[1]
شکل گیری این سازمان را میتوان ادامۀ راهی دانست که او و دوستانش در دوره کوتاه حضورشان در گاهنامه «اندیشه و هنر» آغاز کرده بودند.
«اندیشه و هنر» نشریهای بود که دکتر ناصر وثوقی (1301-1389) در سال 1333 با هدف «شناخت اندیشه و هنر و شناساندن آن» تاسیس کرد. اما دکتر وثوقی حقوقدان بود و تمایل به او طرح اندیشههای اجتماعی-اقتصادی سبب شد تا هنر جایی اندک در این گاهنامه پیدا کند. با این حال «اندیشه و هنر» تا سه دهه مطرحترین جُنگ ادبی/هنری و متینترین نشریه روشنفکری ماند، گاهنامهای که بر خلاف تمامی نشریات تاریخ مطبوعات ایران در صفحه شناسنامهاش قید شده بود:
"... این نکته را از یاد نزداییم که با چاپ هر نوشته مسئولیتی پذیرفتهییم، همانند نویسنده و همگام با او. "
و پیش از این جمله نیز به صراحت تاکید داشت که:
"«اندیشه و هنر» تیول کسی نیست: تنفسگاه آزاد همهی کسانیست که به هوایی پاک نیازی اصیل دارند. انگارههای داوریمان در کار شعرها، حکایتها، نمایشها و پژوهشهایی که به ما سپرده میشود، نه پسندهای باب روز است و نه خوشداشتهای هواآمیز، به اثر می اندیشیم و ارزشهای ذاتی مستور در آن..."
آیدین آغداشلو سالها بعد چگونگی پیوستن شمیم بهار و دوستانش به «اندیشه و هنر» را چنین به بازگو کرده است:
"در سال۱۳۴۲ شمیم بهار، من، علی گلستانه و مهرداد صمدی و دوستان دیگرمان بیستوسهچهارساله بودیم و اهل فرقه یا مرید کسی از بزرگان زمانه نبودیم تا هوایمان را داشته باشند. این شد که روزی شمیم بهار اشاره کرد به مطلبی که معمولاً داخل جلد مجلهٔ اندیشه وهنر چاپ میشد: اندیشهوهنر تیول کسی نیست و الخ و قرار شد برود با ناشر مجله صحبت کند برای همکاری و ناشر دکتر ناصر وثوقی، درجا این همکاری را قبول کرد و بخش ادبیات وهنر مجله را سپرد به ما برو بچههای بیستوچندساله و چه دل شیری داشت!" [2]
همکاری شمیم، آغداشلو و دوستانشان از جمله بیژن الهی با «اندیشه و هنر» در دوره ششم انتشار نشریه (از بهمن 1346 تا شهریور 1350) نیز ادامه یافت، اما دیگر نام شمیم به عنوان سردبیر و آیدین آغداشلو به عنوان طراح و صفحه آرا در شناسنامه نشریه به چشم نمیخورد.
«اندیشه و هنر» در زمان فعالیت خود و به ویژه در دوره پنجم انتشارش داستان، نمایش و پژوهشی را به شکل کامل در اختیار خوانندگانش گذاشت و سیزده ضمیمه جداگانه در قالب کتابی مستقل منتشر کرد. شاید همین کارها بود که فصل مشترکی میان ناصر وثوقی و شمیم بهار را شکل داد تا به فکر تاسیس سازمانی مستقل از «اندیشه و هنر» برای انتشار کتابهای اقلیت پسند یا خاصه پسند بیفتند و بیژن الهی نیز به آنها بپیوندد.
کوشش این سه نفر سرانجام به شکل گیری «سازمان چاپ و پخش پنجاه و یک» ختم شد. دلیل انتخاب چنین نامی نیز تاسیس شرکت در سال 1351 و نبود توافق بر سر انتخاب نام مناسب دیگری بود. ناصر وثوقی و بیژن الهی دیگر در میان ما نیستند و شمیم بهار نیز همچنان دست نیافتنی است، بنابراین فقط از ورای اندک روایتهای دیگران میتوان برنامه این سازمان انتشاراتی و سرگذشت آن بازگو کرد.
«انتشارات پنجاه و یک» قبل از پایان سال 1352 شش کتاب به بازار فرستاد.[3] کتابهای دستچین شده این سه نفر، شش کتاب سینمایی در قطع 22 در 17 (قطعی میان خشتی و وزیری) بود. این قطع نامتعارف را طراحی جلد بدیع و یکسان آیدین آغداشلو، پرتره فیلمساز در ابتدای کتاب، صفحه آرایی و حروف چینی متفاوت(استفاده از حروف شانزده برای متن) همراهی می کرد. به علاوه، این شش کتاب در جعبهای به شکل کتابی قطور با گفتهای از لویی لومیر به نقل از ژان لوک گودار عرضه شده بود: «سینما اختراعی بیآینده».
«انتشارات پنجاه و یک» برای عرضه این کتابها فروشگاهی نیز در خیابان کریمخان زند، نزدیک ویلا تاسیس کرده بود که نشان از کار جدی فرهنگی/تجاری داشت. هر چند زمزمههایی شنیده میشد که موسسین آن بینیازند و قصد انتفاع مادی در کار نیست. با این حال، حتی سالها بعد به حمایت مادی عزیزه عضدی[4] از شمیم بهار و بیژن الهی برای راه اندازی این انتشارات اشاره میشد و گمانهزنیهایی درباره اهداف شمیم و الهی بر سر زبانها بود.[5] مدیریت انتشارات را نیز گاه به او و گاه به بیژن الهی نسبت میدادند که رویای انتشار آثار خود و دیگر شاعران نوگرا در سر داشت. رویایی که دست کم در زمان حیات «انتشارات پنجاه و یک» به واقعیت تبدیل نشد.[6]
دوران فعالیت «انتشارات پنجاه و یک» نیز پس از چاپخش هفتمین کتاب-رمان نوگرایانه بهمن فرسی به نام «شب یک شب دو»- در 1353 به شکلی غیرمنتظره به پایان رسید و تاثیری عمیق بر زندگی بهار و الهی گذاشت. در نشریات آن زمان اشاره کوتاهی به دلیل توقف فعالیت این انتشاراتی شد:
روایت دیگر و دقیقتری از این ماجرا از زبان قاسم هاشمی نژاد وجود دارد که چند دهه بعد منتشر شده است:
"داستان مربوط به خمیر شدن کارهای 51 به این صورت بود که آقای الهی کتابی فراهم کرده بود از شعرهای هانری میشو که عنوانش بود "ورزشکار توی رختخواب". این شعرها دوباره در «ساحت جوّانی» انعکاس پیدا کرده است. درست در آستانه بازیهای آسیایی کتاب آماده شد. دستگاه امنیت رژیم فکر کرد بازیهای آسیایی را این کتاب میخواهد مسخره کند. کتاب را از چاپخانه نگذاشتند بیاید بیرون و خمیر کردند. همین واقعه هم باعث بسته شدن انتشارات 51 شد." [8]
سالها بعد آیدین از آن دوران و دلایل انزوای شمیم و بیژن گفت:
"برای شمیم بهار و بیژن الهی اتفاقِ ناگواری افتاد. یک مؤسسه نشر بهوجود آورده بودند بهاسمِ «پنجاهویک». معلوم نیست ساواک روی چه جنونی ریخت و کتابهای اینها را خمیر کرد. آدمهایی که با ادبیاتِ صرف سر و کار داشتند. این بر روحیهشان تأثیر خیلی تعیینکننده و بدی گذاشت. من فکر میکنم، شمیم بهار تلختر شد. شاید از همان زمان که آن اتفاق افتاد و ساواک آن مداخله احمقانه را کرد، دیگر با مسایل با تلخی مواجه شد، تلخی ماند توش. قهرکردنش در واقع به این برمیگردد."[9]
امتداد یافتن انزوای شمیم دلایل دیگری نیز داشت. وقایع سال 1357 و دگرگونیهای وحشت آور پس از آن سبب شد تا شمیم به دلیل انتساب به خانوادهای بهایی، خانه نشین و ممنوع الخروج و منزویتر شود. همین اتفاق بر گسترش شایعات پیرامون او و افسانه پردازیهای عامیانه افزود. این افسانهپردازیها سبب شهرت بیش از اندازه شمیم، نقدهای اندک شمار او و شش کتاب سینمایی شد که این نوشته به بهانۀ بازنشر اینترنتی آنها فراهم آمده است. هالۀ قدسی ایجاد شدۀ پیرامون او و کتابهای ششگانه(هر چند ترجمۀ برخی از آنها اشکالهای عمدهای داشت) اجازه نقد جدی را به کسی نمیداد و اگر کسی مبادرت به چنین کاری میکرد، هیچ نشریهای حاضر به انتشار آن نوشته نبود.[10] اتفاقی که شاید بعد از چند دهه و بازنشر الکترونیکی آنها رخ دهد.
از میان این شش کتاب فقط یکی از آنها[11] در سالهای پس از 1357 چاپ شد که تاکنون موفق به مطالعۀ آن نشدهام، اما با اندک شناختی که از مترجم و کمالگرایی او دارم بیتردید میگویم در کار خود تجدید نظر کرده است. کاش این اتفاق برای پنج جلد دیگر نیز تکرار شود. هر چند امروز تکنگاریهای بهروزتری به فارسی ترجمه شده است.
[2] «بهار پس از نیم قرن»، حسن همایون، روزنامهٔ ایران، ش. ۶۸۸۷ (۸ مهر۱۳۹۷)
[3] پازولینی در گفتگو با ازوالد اِستَک، بهمن طاهری، ۱۳۵۲، 221 ص، 165 ریال ؛ کوبریک، الکساندر واکر، حسام اشرفی، ۱۳۵۲، 206 ص، 165 ریال؛ گدار، ریچارد راوْد، حسام اشرفی، ۱۳۵۲ ، 261 ص، 165 ریال؛ وایلدر، اکسل مَدسِن، فیضاله پیامی، ۱۳۵۲، 231 ص، 165 ریال؛ هاوکز، رابین وود، ضیاءالدین شفیعی، ۱۳۵۲، 301 ص، 165 ریال؛ فللینی، سوزان باجن، عبدالله پرژاد و علی تیموریان، ۱۳۵۲، 260 صفحه، 165 ریال.
[4] زاده ۱۳۱۹ ملایر، فرزند دختر یدالله عضدی سفیر و دیپلمات و وزیر خارجه پیشین ایران در دوره پهلوی و نوه نصرت الله میرزا امیراعظم، نوه فتحعلیشاه قاجار و حاکم استرآباد و شاهرود. از مترجمان به نام اهل ایران که بیش از ده کتاب درباره هنر و فرهنگ به ترجمه وی به فارسی منتشر شده است.
[5] نوشتن تاریخ با جوهر تقلب؛ بررسی جریان انحطاط در نقد فیلم ایران، از شمیم بهار تا بهزاد رحیمیان؛ نوشته غلامعباس فاضلی، وبسایت پرده سینما
[6] این کتابها سرانجام در سال 1359 با جلدهایی ساده و در همان قطع با این عناوین منتشر شد: «ساحت جوانی» هانری میشو به برگردان بیژن الهی، «از آبی نفسهای کوتاه» محمود شجاعی، «نامهای بسیار» و «دورنمای زمستانی با یک سگ و صاحبش» فیروز ناجی، «تکچهره در دو قاب» قاسم هاشمی نژاد و «کرکرههای کشیدهی چاک چاک» رنه شار به برگردان فیروز ناجی.
[7] کتاب امروز، دفتر هشتم، زمستان 1353
[8] راه ننوشته، گفتگوی علیاکبر شیروانی با قاسم هاشمی نژاد درباره کتابهایش، انتشارات هرمس، 1394.
[9]«با اجازهٔ شمیم بهار»، روزنامه شرق، ۱۴شهریور۱۳۹۷.
[10] نمونهای از افسانه پردازیها: "برای «شمیم بهار» احترامی در حد ستایشِ بیحد قائلم. استادِ من و مرشدِ من است در بسیاری از زمینههای فرهنگی؛ از سینما تا ادبیات و موسیقی و شعر. درستنگاهکردن و فاصلهگرفتن و احساساتینشدن در داوری را از او یاد گرفتهام. در طولِ این سیوپنجسال [چهلوپنجسال] تلمّذ و رفاقتم، هیچ خطایی، حتّا یکبار، در نقد و نظرش ندیدهام و این یا بهخاطر نهایتِ تکریم و قبولی من نسبت به کار و شخصیتش است، و یا خطاناپذیریِ او را گواهی میدهد. و گمان میکنم هردو. آقای «بهار» همیشه برایم متر و معیار یک «آربیتر» درجهی اوّل بوده است. صاحبِ چنان سواد و شعور و شمّ و سلیقهایست که هر اشارهی مختصرش راهگشای دنیای تازهای برایم میشود و اگر یک معلّم در همهی عمرم داشتهام هماو بوده است. همان چند مقالهی مختصر، در حد جامعترین و هوشمندانهترین نقدهای سینماییست که عمرم خواندهام و با همان دوسه مقاله جایگاهی را در نقدِ ایران ـ برخلافِ عمد و خواستهاش ـ صاحب شده که بسیاری با صدها مقاله نتوانستهاند و خودِ این قیاس، نامطلوب و معالفارق است. موضعی که دربرابر ادبیاتِ آلاسارتریِ پولیتیزهی «جلال آلِ احمد» گرفت، بسیار خطیر بود و این در دورهای بود که کسی دربرابر آن وجودِ جنگجوی ناآرامِ کلّهشق سر بلند کند. هرچه را هم که دربارهی آن نوشت و پیشبینی کرد، درست درآمد و گردوخاک که خوابید، دیدیم حق با او بود." (پیدا و پنهان، آیدین آغداشلو، نشر سیامک، 1379)
[11] پازولینی به روایت پازولینی، آزولد استک، ترجمۀ بهمن طاهری، انتشارات اختران، 1398.
همان طور که حدس میزدم آقای طاهری در تجدید چاپ کتاب پازولینی دست به اصلاح و تغییرهای عمدهای زده و در ابتدای کتاب زیر عنوان «یادداشت مترجم» ذکر کرده است:
"این کتاب یک بار در سال 1352 به همین قلم ترجمه و منتشر شده، که ترجمهای از زمان دانشجویی مترجم بوده و دیگر با نگاه امروز پذیرفتنی نیست، یا شاید حتی در همان زمان خود هم پذیرفتنی نبوده. به هر حال آنچه اکنون در دست دارید ترجمهی دوبارهی بسیار متفاوتی است از متن اصلی کتاب، و نه ویراست تازهی چاپ پیشین. یادداشتی دربارهی سالو، یا صد و بیست روز سودوم و گفتاری از پازولینی دربارهی هزار و یک شب-دو فیلمی که در زمان انتشار ترجمهی نخست هنوز ساخته نشده بود- به کتاب افزوده شده. گذشته ازاین، تئورما(1968) آخرین فیلمی است که در اصل کتاب (1969) گفت و گویی با پازولینی دربارهاش آمده، و آنچه راجع به فیلمهای بعدی در کتاب حاضر میبینید افزودههایی در ترجمهی فارسی است.
در ترجمهی پیشین، و در بخش جدا از متن اصلی، نقدی بر مدهآ و یادداشت کوتاهی دربارهی حکایتهای کانتربری آمده بود به ترجمهی فردی ناشناس از روی متن فرانسوی، که در کتاب از او با عنوان ع.ف. یاد شده. طبعاً من نمیتوانستم این دو مطلب را بار دیگر از متن فرانسوی ترجمه کنم، یا با آن مقابله کنم، و از این رو تقریباً به همان صورت اولیه در کتاب حاضر آوردهام؛ اما از لحاط مطابقت با کل کتاب، تغییرهایی در ضبط تلفظ برخی نامها، تغییر برخی معادلها، و ویرایش برخی جملهها ضرورت داشت.
در ترجمهی نخست کتاب چند مورد ترجمهی جملهها و عبارتهای ایتالیایی متن اصلی از کامران شیردل بوده که به همان صورت در ترجمهی کنونی هم آمده؛ اما ضبط پارهای از نام های ایتالیایی(و نام هایی از زبانهای دیگر) تغییر یافته و سعی شده، در حد امکانات حروف و آوانوشت فارسی، نزدیکتر باشد به تلفظ اصلی نامها و نه لزوماً صورت مرسوم و متعارفشان در متون چاپ شدهی پیشین. این قاعده در مورد نامهای باستانی و اساطیری به کار نرفته و صورت آشناتر و پذیرفتهتر را، که در کتابهای مرجع معتبر ثبت شده، ترجیح دادهام. عنوان برخی فیلمهای پازولینی و نیز برخی از کتابهایش(در بخش کتابشناسی)، در ترجمهی کنونی متفاوت با ترجمهی نخست است."
از آقای محمدناصر احدی که زحمت ارسال یادداشت مترجم را متقبل شدند، سپاس گزارم