خاله لک لک
نویسنده:
محمد رضا شمس
امتیاز دهید
تصویرگر: نگین احتسابیان
دخترک با غصه گفت:
- کاش من هم یک مادر داشتم
اما بغض گلویش را نگرفت. حتی گریه هم نکرد. فقط غصه خورد. بعد یک تصمیم جدی گرفت و به خودش گفت:
- باید هر طور شده یک مادر برای خودم پیدا کنم.
چشمهایش به طور عجیبی درخشیدند. آن وقت به فکر فرو رفت. راه رفت و فکر کرد...
بیشتر
دخترک با غصه گفت:
- کاش من هم یک مادر داشتم
اما بغض گلویش را نگرفت. حتی گریه هم نکرد. فقط غصه خورد. بعد یک تصمیم جدی گرفت و به خودش گفت:
- باید هر طور شده یک مادر برای خودم پیدا کنم.
چشمهایش به طور عجیبی درخشیدند. آن وقت به فکر فرو رفت. راه رفت و فکر کرد...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خاله لک لک