رسته‌ها
جهانی که من می شناسم
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 672 رای
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 672 رای
مقدمه: دکتر محسن هشترودی

راسل نمونه بارز یک انسان سرگردان غربی است. او در دامان سرمایه داری غرب پرورش یافته و از طبقات مرفه جامعه بود، ولی از عملکرد آنها نفرت داشت از این رو به طرفداری از سوسیالیسم روسیه پرداخت، ولی بعد از مدتی به این نکته پی برد که روش آنان نیز مثل سرمایه داری غرب، ناموفق و شکست خورده است. مسیحیت هم برای او جذابیتی نداشت. راسل مدتی به چین رفت و به زندگی مردم آسیا علاقه مند شد، اما سرگردانی رهایش نکرد. وی هیچ گونه اعتقادی به سوسیالیسم، سرمایه داری، نژاد سفید و تمدن غرب را در وجود خود حس نمی کرد. برتراند راسل در دوم فوریه ۱۹۷۰ در (Penrhyndeudraeth)، واقع در «ویلز» درگذشت. کتاب جهانی که میشناسم یکی از کتابهای اوست که در این موضوع سخن میگوید و نظریات خود را درباره موضوعات فوق بازگو میکند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
72
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
f@rh@d
f@rh@d
1387/04/23
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی جهانی که من می شناسم

تعداد دیدگاه‌ها:
45
[quote='amirghorbani']
1-اون چیزی که می بافتند کاموا است و با آن شالگردنی و ... می بافند!
2-البته از کسی که دکترینال ها (حسن عباسی) را قبول دارد جز این نمی توان اتنظار داشت!!
3-دوما فلسفه بافتن است دخیل بستن چیست ؟ خود شما می خواهید که "توسل" را توجیح کنید شش متر "فلسفه بافی مسخره" می کنید.
4-راستی گفتم که خود جناب حسن عباسی گفتند بنده دکترا ندارم و لیسانس دارم بعد حسن عباسی خیلی آدم منطقی ای می باشد اما "ارسطو"! خیال باف است ؟!
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1-باشما موافقم چون از نظر (بنده) فلسفه هم بیش از این نیست! منتها با کاموا چیزهایی می بافند که کاملا مفید و کارساز و عینی و واقعی است اما فلسفه نوعی بافتنی است که در ذهن بافندگان آن موهومات میسازد و زندانی میشود که شخص بافنده را در خودش اسیر میکند و نمی تواند از ذهنیت محض نجات پیدا کند و لذا این نوع بافندگی کاملا مضر و ناکارآمد و ذهنی و غیرواقعی است!
2-شما که خود را دوستدار علم و سوپرمنطقی میدانید! چطور اینطور احساسی و بی تامل و احساسی به اشخاصی که به اینجا مربوط نیست و ربطی هم ندارند می تازید و بدتر از آن دچار قضاوت کور هستید که این خود نشانه بی منطقی و بی فکری است. آیا من در بحث باشما نام شخصی را برده ام و کسی را تخریب کرده ام که شما بخواهید بر کسی توهین کنید و بدتر آنکه کسی را که لااقل 500دکترینال ارائه کرده و در سطوخ بالای علمی کشور قرار دارد شما چطور میتوانید او را زیرسوال برده و بگوئید از کسی که دکترینال ایشان را قبول دارد جز این نمی توان انتظاری داشت؟!! لااقل آزاده باشید و مسائل را باهم خلط نکنید که اینگونه قابل قبول تر است.در ضمن بدانید بنده خود مفهوم فلسفه و مخلفاتش را به باد انتقاد گرفته ام و میگیرم نه اشخاص را این دو دو مقوله ی جدا از هم است!!! لطفا دقت نمائید دوست فیلسوف من!
3-اینکه شما فکر میکنید کسی که به فلسفه اعتقادی ندارد پس حتما بدنبال توجیه دخیل بستن و توسل و غیره و ذالک است؛هیچ ربطی به موضوع ندارد مثل اینست که بنده مثلا فرضا بگویم جسم را قبول ندارم بعد شما در پاسخ بگوئید پس شما بدنبال توجیه روح هستید!! متاسفم ولی شما بشدت دچار تناقض و تناقص گویی بوده و حتی مرزهای علم و فلسفه و منطق و احساس نتوانسته اید از یکدیگر تفکیک کرده و یک مرز مشخصی بین آنها ایجاد نمائید و در عین حال داعیه ی منطق و علم و دانش هم دارید!!!
4-راستی شما چرا باید فکر کنید علم و دانش به تحصیل و دانشگاه و این قبیل چیزهاست؟! یعنی کسی که دانشگاه نرفته در مقابل کسی که تحصیلات دانشگاهی دارد بی سواد و نفهم و غیر منطقی است؟! و یا کسی که در مقابل یک لیسانسه دارای دکترا می باشد ارزشش پایین تر و از نظر منطقی پست تر است؟! یعنی ملاک انسان بودن و فهمیدن و درک کردن برای شما تحصیلات و مدرک است؟! در ضمن بنده نگفته ام ارسطو خان! آدمی یس منطقی بوده و آقای عباسی سراسر منطق است! اولا گفته ام افلاطون نه ارسطو!(این از بی دقتی و کلی بینی شماست که مه چیز را کجور میبینید و یکجور قضاوت میکنید) ثانیا افلاطون شخصی بوده که حداقل از نظر اسمی همه جه معروف است و لااقل به گوش اکثریت خورده؛حالا اگر فلسفه اش را هم ندانند اسمش شهره است ولی عجیب اینست که آقای عباسی اصلا یک استراتژیست در حوزه علوم سیاسی است و اصلا ربطی به حوزه فلسفه ندارد و ضمنا شما چطور ارسطو را با آقای عباسی قیاس کرده اید!!! آیا مگر قیاس پایه ی فلسفی ندارد و شما هم که شیفته و جانباخته و سرباز جبهه ی فلسفه هستید چطور قابلیت قیاس را تا این حد هم مراعات نکرده اید؟!! عجبا!
[quote='amirghorbani']
5-وقتی آقای حسن عباسی می گوید که به خاطر گناه مردم است که زاینده رود خشک شده است و هواشناسی و ... به کلی کشک است خیلی حرف منطقی ای زده است نه ؟!
6-به واضح حوصله ی بحث کردن با آدم هایی را ندارم که به کل بدون هیچ اطلاعاتی و فقط از روی تکرار حرف بعضی از آدم ها مثل همین دکترینال ها کلیت یک چیز را رد می کنند و بعد خودشان محمل می بافند و دیگران را بافنده و ... می دانند!!!
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
5-اگر ایشان چنین حرفی میزند حرفش برخاسته از ایمان و علم واقعی او نسبت به خداوند است که خود در قرآن بارها بدان اشاره کرده با قصص مختلف... و مسلما کسی که عقل سلیم دارد قوانین الهی را همانگونه با عقل سلیم می پذیرد و که این خیلی فراتر از ذهنی فلسفی است که بخواهد آنرا درک کند و فقط چیزی را بپذیرد که در محدوده ذهن او جای دارد و مسلما تغییرات طبیعت و وجود خشکسالی و قحطی و تغییرات اقلیمی به خواست و اراده خداوند انجام میگیرد منتها با عملکرد انسانها تنظیم می شود و وقتی انسانها از حدود و قوانین الهی خارج میشوند این تغییرات شدت و حدت مختلفی بخود میگیرد و اینست معنای گناه و ارتباط آن با پدید ه های طبیعی واقلیمی و جوی و... چرا؟ چون گناه یعنی عدول از قوانین فطری انسانی که خداوند آنرا به انسان از سر لطف و کرم و حکمت و رحمت واسعه اش هبه نموده ولی انسانها با دلایل خودساخته و وضع قوانین غیرطبیعی که گناه نیز در زمره آنست این تناسب را برهم میزنند و نتیجه اش میشود همان که ایشان گفته اند و کدام فیلسوفی که ذهنیت محض دارد و آنرا با عقل اشتباه گرفته اینچنین مسائل را درک کند و تمیز دهد؟!!
6-خیلی تعجب میکنم از شما که میگوئید حوصله ی بحث با کسانی مثل این حقیر را ندارید در حالیکه فلسفه از ابتدای انعقاد نطفه اش توسط سقراط و بعد وضع حمل اش توسط افلاطون و ارسطو و شاگردانش، بعد پرورش آن توسط افرادی امثال راسل جان شما!که آنرا فربه کرده اند؛ و این پروسه فقط و فقط با حرف و سخن پراکنی بدینجا رسیده نه آنکه لزوما پایه عقلی و علمی داشته باشد! همانطور که ابناءبشر به مرور حرف زدن را فراگرفته اند و آنرا پرورش داده اند و غنی کرده اند تا بدینجا رسیده است همانگونه نیز فلسفه از ذهن محض و خیالبافی این و آن تراوش کرده و بعد شده گفتمان و و نهایتا تبدیل شده به نوعی از صنعت بافندگی پسامدرن محض ذهنی و نه عقلی!! حال شما که در این حیطه استاد هستید! چگونه دم از بی حوصلگی به میان میآورید و پا پس میکشید در حالیکه هنوز قدم اول را هم برنداشته خسته میشوید! اما این به معنای آن نیست که طرف مقابل شما منطقی نیست یا چیزی از نظر شما نمی فهمد هیچ اطلاعاتی ندارد! نخیر؛ بلکه این خاصیت فلسفه است که باید حراف خوبی باشی تا بتوانی همینطور یکریز و مدام بدون خستگی با کلمات و جملات و مفاهیم بازی کنی و هرچه هم بگویی مجازی چون حرف نه حدی دارد نه قاعده ای!! و به طریقی تمام کسانیکه حرف بزنند از نظر فلسفی! فیلسوفند و چون فیلسوفند پس مجازند همه چیز را به یکدیگر ببافند و فیزیک و متافیزیک و هنر و علم و اخلاق و تربیت و سیاست و دین و... را نمی شناسد چون همه ی اینها در خلال حرف میگنجند و خود بستری است برای داغ کردن آتش آن و نهایتا شعله ور ساختن آن! که البته انسان عاقل کار عبث نمیکند مگر بیخردان!!!
[quote='amirghorbani']
7-ما که کارمان در ایران به جای کار علمی انشاالله گفتند است . این بار هم انشالله موفق باشید دوست عزیز.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
7-شما که اینقدر در فلسفه غرق شده اید و جهان هستی را با عینک سبز فلسفه! میبینید برای یکبار هم که شده این عینک مجازی را از چشمان تان بردارید تا جهان را واقعی تر و حقیقت را مستقیم با چشمان حقیقت بین مشاهده بفرمائید تا مجبور نباشید دنیا را و متعلقات آنرا از پشت ویترین ببینید! انشاءالله یک واژه بی معناو همچون فلسفه که نیست شما اینطور تحقیرآمیز با عینک فلسفه بدان می نگرید بلکه حقیقتی است فرای واقعیت که باید درست دید و شناخت تا معنای واقعی اش را دریافت... انشاءالله یعنی اگر خدا بخواهد در لفظ اما اساسا یعنی اینکه خدا هرچیزی را بخواهد یشاء میکند و اگر بگوید باش می شود و نیاز هم به فلسفه بافی و جورچین و کبری صغری و علیت و بحث ممکن و حدوث و قدم ندارد و اینست معنای حقیقی یشاء خداوندی که جز با عقل و خرد نمی توان فهمید و برای فهم اش هم نیازی به فلسفه و نخ و ریسمان بافندگی ندارد و اینچنین انسان عاقل آنرا بکار میبرد و آنچنان انسان بافنده آنرا به استهزاءمیگیرد!!! و درقاموس فهم بشریت افتراق بین عقل و فلسفه بیش از این نیست!!! و نهایتا آنکه فلسفه در عمق وجودش جز تحقیر عقلانیت انسان و نفی قوانین و وجود خداوند و ساختن یکسری قوانین طبیعی و خدایی موهوم ؛ نبوده نیست و نخواهد بود! و من نیز به نوبه ی برای شما دوست عزیز و فیلسوفم از خدای بزرگ و رحمان و رحیم و جبار و قهار تندرستی و موفقیت و کسب دانش حقیقی و معرفت الهی مسئلت میدارم . انشاءالله.
باتقدیم احترام. بدرود.
[quote='saeidtaheri95']نقل قول از:
این همه توضیح و حرف برای چه؟! لزومی ندارد! همین دلیل آوردن و توجیه و حرافی خودش فلسفه بافی است!
یعنی بگو تا بگویم! و بباف تا ببافم!
حال بباف تا ببافیم!!![/quote]
اون چیزی که می بافتند کاموا است و با آن شالگردنی و ... می بافند . البته از کسی که دکترینال ها ( حسن عباسی ) را قبول دارد جز این نمی توان اتنظار داشت
دوما فلسفه بافتن است دخیل بستن چیست ؟ خود شما می خواهید که توسل را توجیح کنید شش متر فلسفه بافی مسخره می کنید . آره توسل و ... کامل امر
علمی و واضح هستند و عملا خیال بافی و ... نیستند و از محالات حرف نمی زنند . راستی گفتم که خود جناب حسن عباسی گفتند بنده دکترا ندارم و لیسانس دارم
بعد حسن عباسی خیلی آدم منطقی ای می باشد اما ارسطو خیال باف است ؟وقتی آقای حسن عباسی می گوید که به خاطر گناه مردم است که زاینده رود خشک
شده است و هواشناسی و ... به کلی کشک است خیلی حرف منطقی ای زده است نه :) به واضح حوصله ی بحث کردن با آدم هایی را ندارم که به کل بدون هیچ اطلاعاتی و
فقط از روی تکرار حرف بعضی از آدم ها مثل همین دکترینال ها کلیت یک چیز را رد می کنند و بعد خودشان محمل می بافند و دیگران را بافنده و ... می دانند .
ما که کارمان در ایران به جای کار علمی انشاالله گفتند است . این بار هم انشالله موفق باشید دوست عزیز
[quote='amirghorbani']
چه جالب فلسفه اساسا برای نادانان است پس دخیل بستن برای عاقلان است ؟
جهان سوم اساسا جایی است که همه خود را فیلسوف می دانند همه دست آوردهای بشر را بت می بینند
ولی به قبر این و آن افتادن را عین کار عقلایی می دانند جهان سوم اساسا جایی است که می خواهند با عرفان و
شهود به جایی برسند و این کارشان مسخره نیست ولی فلسفه ی سراسر منطق راسل برای نادانان است
و اساسا جهان سوم جایی است که حرف از حق و باطل است و گروهی حق و گروهی باطل هستند و کسانی که از
نظر جهان سومی ها باطل هستند توتم پرست ، متوهم ، بت پرست ، غربزده ، دشمن ، نفوذی و ... هستند .
بیشتر از این نمی توان به کسی توضیح داد که اساسا فلسفه و منطق را رد می کند چون مبنا یعنی مبنای خودش
که دستاورد هزاران ساله بشر را به راحتی آب خوردن رد می کند و دخیل بستن را دوای هر دردی می داند [/quote]
---------------------------
این همه توضیح و حرف برای چه؟! لزومی ندارد! همین دلیل آوردن و توجیه و حرافی خودش فلسفه بافی است!
فلسفه یعنی بدو تا پشت سرت را ببینی! مگر میشود؟! افلاطون خان از بانیان این صنعت سرگرم کننده! مثل را به میان میشکد و اساسا "سایه" را مبنای فلسفه میگذارد! و مگر سایه چیست؟! هیچ نیست جز توهم،گمان،خیال،شک،ندانم گرایی!
فلسفه از آن چیزهای مالیخولیایی صحبت میکند که وجود ندارد و عدم است و چون عدم است میخواهد آنرا هست کند و چون نمی تواند رو به حرف می آورد و چون حرف هم تمامی ندارد و در حرف هر چه میتوانی بگویی مجازی و این میشود مبنای فلسفه! یعنی بگو تا بگویم! و بباف تا ببافم!
و آنوقت دوستداران دانش و فلسفه و دانایی!!! آنقدر از گفتمان خود دفاع میکنند که اگر کسی در رد آن یا خلاف آن چیزی بگوید متهم میشود به کفرگویی، نادانی،جهان سومی،مسخره گویی،مرده پرستی،ضد عقل و دانش!!! دریغا که اصلا فلسفه عقل نیست و عقل نیز فلسفه نیست حتی شبیه هم نیستند!
عجبا ! جز فلسفه چه چیزی میتواند حقیقت را انکار کند که فیلسوفان آنرا نمی یابند و چون نمی بایند دست به انکار میزنند و چون به انکار میرسند دیگرانی که فلسفه نمی بافند را منکر میشوند و اگر کسی از دین و معرفت و جهان دیگر و خدا و پیغمبر صحبت به میان آورد می شود جهان سومی! عقب مانده ! نفهم! بی شعور! نادان!!!
اصلا فلسفه از چیزی صحبت میکند که وجود ندارد؛ عدم است و فیلسوف میخواهد این عدم را هست کند و چون نمی تواند وارد معرکه ی حرف و حرف و حرف میشود و اما آخرش؟ میشود تز و آنتی تز و نهایتا سنتز و این چرخه ادامه دارد اما تا کجا؟! تا ناکجاآباد تا بینهایت! و اینست که فلسفه بدنبال هیچ است و در هیچ هم هیچ چیز نیست چون عدم است و در عدم حق و باطل بی معنی است و چون بی معنی است اگر کسی از حق سخن بگوید نادان است! و چون نادان است و نمی فهمد پس هرچه بگوید باطل است و باطل هم حق نیست!!! و این است فلسفه ی فلسفه!
حال بباف تا ببافیم!!!
[quote='saeidtaheri95']نقل قول از :
فلسفه اساسا بیهوده گویی و توهم و ذهن بافی و سرکار گذاشتن بی خردان و نادانان است تا از این طریق بتهایی بسازند برای پرستش جاهلان!
اصلا دانایی چیزی نیست که لزوما با فلسفه و شعر گویی تحصیل شود!
جهان سوم آنجایی نیست که این غربی های مدرن و پیشرفته و انسانهای کامل و بی عیب و همه چیزدان!! بر غیر خود خطاب میکنند
بلکه جهان سوم آنجایی است که خودباختگان و ناآگان و توتم پرستان غرب زده خود بر خود تحمیل میکنند و این است معنای جهان سومی بودن![/quote]
چه جالب فلسفه اساسا برای نادانان است پس دخیل بستن برای عاقلان است ؟
جهان سوم اساسا جایی است که همه خود را فیلسوف می دانند :) همه دست آوردهای بشر را بت می بینند
ولی به قبر این و آن افتادن را عین کار عقلایی می دانند :) جهان سوم اساسا جایی است که می خواهند با عرفان و
شهود به جایی برسند و این کارشان مسخره نیست ولی فلسفه ی سراسر منطق راسل برای نادانان است :)
و اساسا جهان سوم جایی است که حرف از حق و باطل است و گروهی حق و گروهی باطل هستند و کسانی که از
نظر جهان سومی ها باطل هستند توتم پرست ، متوهم ، بت پرست ، غربزده ، دشمن ، نفوذی و ... هستند . :):):):)
بیشتر از این نمی توان به کسی توضیح داد که اساسا فلسفه و منطق را رد می کند چون مبنا یعنی مبنای خودش
که دستاورد هزاران ساله بشر را به راحتی آب خوردن رد می کند و دخیل بستن را دوای هر دردی می داند :)
[quote='amirghorbani']
در صورتی که اگر کتابهای فلسفه ایی را بگذارند چاپ بشود معلوم می شود که غربی ها فلسفه اسلامی
را نفهمیده اند یا فلسفه دانان اسلامی کلا نمی فهمند فلسفه و منطق و فلسفه تحلیلی چیست . کلا آقایان با هر چیز منطقی مشکل دارند
بعد نفهمی خود را می گذارند پای نفهمی دیگران . این یکی از مشکلات عجیب و غریب کشورهای جهان سومی و مخصوصا کشورهای اسلامی می باشد
-------
فلسفه اساسا بیهوده گویی و توهم و ذهن بافی و سرکار گذاشتن بی خردان و نادانان است تا از این طریق بتهایی بسازند برای پرستش جاهلان!
اصلا دانایی چیزی نیست که لزوما با فلسفه و شعر گویی تحصیل شود!
جهان سوم آنجایی نیست که این غربی های مدرن و پیشرفته و انسانهای کامل و بی عیب و همه چیزدان!! بر غیر خود خطاب میکنند
بلکه جهان سوم آنجایی است که خودباختگان و ناآگان و توتم پرستان غرب زده خود بر خود تحمیل میکنند و این است معنای جهان سومی بودن!
راسل نمونه بارز یک انسان سرگردان غربی است. او در دامان سرمایه داری غرب پرورش یافته و از طبقات مرفه جامعه بود، ولی از عملکرد آنها نفرت داشت از این رو به طرفداری از سوسیالیسم روسیه پرداخت، ولی بعد از مدتی به این نکته پی برد که روش آنان نیز مثل سرمایه داری غرب، ناموفق و شکست خورده است. مسیحیت هم برای او جذابیتی نداشت. راسل مدتی به چین رفت و به زندگی مردم آسیا علاقه مند شد، اما سرگردانی رهایش نکرد. وی هیچ گونه اعتقادی به سوسیالیسم، سرمایه داری، نژاد سفید و تمدن غرب را در وجود خود حس نمی کرد. برتراند راسل در دوم فوریه ۱۹۷۰ در (Penrhyndeudraeth)، واقع در «ویلز» درگذشت. کتاب جهانی که میشناسم یکی از کتابهای اوست که در این موضوع سخن میگوید و نظریات خود را درباره موضوعات فوق بازگو میکند.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مقدمه ای مزخرف تر از این در باب معرفی راسل ندیده بودم . این معرفی مرا یاد کسانی انداخت که می گویند که غربی ها
فلسفه اسلامی را نفهمیده اند و .... در صورتی که خود فلسفه غرب را پیش فلسفه دانان اسلامی یاد گرفته اند آن هم بدون اینکه
اصولا فلسفه غرب را بفهمند . در صورتی که اگر کتابهای فلسفه ایی را بگذارند چاپ بشود معلوم می شود که غربی ها فلسفه اسلامی
را نفهمیده اند یا فلسفه دانان اسلامی کلا نمی فهمند فلسفه و منطق و فلسفه تحلیلی چیست . کلا آقایان با هر چیز منطقی مشکل دارند
بعد نفهمی خود را می گذارند پای نفهمی دیگران . این یکی از مشکلات عجیب و غریب کشورهای جهان سومی و مخصوصا کشورهای اسلامی می باشد
بخاطر انتشار اینگونه کتابهایى که پاسخگوى بخشى از موضوعات مربوط به ذهن کنجکاو و جستجوگر ایرانى هاست از شما متشکرم
درود و سپاس. واقعا کار بزرگی می کنید که کتابها رو در اختیار قرار می دهید. با تشکر فراوان
جهانی که من می شناسم
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک