The Forgotten Years of Kurdish Nationalism in Iran
نویسنده:
Abbas Vali
امتیاز دهید
This book investigates the forgotten years of Kurdish nationalism in Iran, from the fall of the Kurdish republic to the advent of the Iranian revolution. An original and path-breaking investigation of the period, it sheds light not only on the historical specificity of the phenomenon of nationalism in exile, but also on the political processes and practices defining the development of Kurdish nationalism in the post-revolutionary era. Although nationalist landmarks such as the Kurdish republic in 1946 and the resurgence of the movement in the revolutionary conjuncture of 1978-79 have attracted the attention of historians and social scientists in recent years, little is known about the three decades of Kurdish nationalism in exile between these two events. This analysis draws on contemporary poststructuralist theory to question the concept of the minority in democratic and constitutional theory, arguing that it is an effect of the discursive linkage between sovereign power and the dominant ethnic-linguistic identity in the nation-state. This text will appeal to a wide academic audience ranging from the fields of Kurdish, Iranian and Middle East Studies to ethnicity, nationalism, government, and political science.
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی The Forgotten Years of Kurdish Nationalism in Iran
آری این رفیق پانترکها را باید خوب شناخت، بنده بسیار خرسند هستم که دربارهاش بارها افشاگری کردم، هر چند دریوریهای دیگری هم دارد برای نمونه در زیر کتاب "از زندان رضاخان تا صدر فرقه دمکرات آذربایجان" در برگ 10، از خودگردانی و پیشهوری هم هواداری کرده است:
[quote='Behruz67']دوست گرامی، جناب هیرکان، صحبت ما بر سر خودمختاری داخلی هست نه استقلال / جدایی، مسئلهای که حداقل به صورت رسمی از طرف جنگل، پیشهوری و غیره گفته نشده.
مواردی که در «غرب» هم اشاره کردید کاملا بجا و صحیح هستند ولی عمدتا نکاتی که در رسانههای عمومی دیده میشند و دلایل اصلی رو سعی میکنند که کتمان کنند. به گمانم این چند مورد در قبال موارد بسیاری دیگر در غرب که به استقلال / جدایی هم کشیده شد اصل موضوع رو منتفی نمیکنه.
ناگقته پیداست که تجزیهطلبی و سرکوب فرهنگی و قومی دیگران دو روی یک سکه هستند و هر دو مشکل باید رفع شوند.[/quote] [quote='Behruz67']مرسی جناب زنجانی.
بالاخره دوستی پیدا شد که دربارهی خود کتاب توضیحی مختصر بده.
در ارتباط با واقعهی آذربایجان، دوستان درگیر مباحثه فراموش نکنند که تمامی جنبشهای ملی و سیاسی در رقابتهای کشورهای امپریالیستی فقط قابل توضیح بودند و صرفنظر از حسن نیت پیشهوری و دوستانش که حمایت مردمی رو هم داشت و سعی در استفاده از مناقشات شوروی و آمریکا در ایران در راستای خودمختاری داشت (چیزی که در ایران هنوز یک جرم محسوب میشه ولی در کشورهای غربی یک مورد معمولی) بدون حمایت یکی از طرفین نمیتونستند کاری از پیش ببرند و طبعا هم با ساخت و پاختهای کشورهای امپریالیستی با یکدیگه این نوع جنبشها رو به افول و شکست میگذارد. جنبشهای یپرم خان، جنگل و پیشهوری فقط چند نمونه معروف هست و جنبشهای شکستخورده دیگه به علت عدم معروفیت از حافظهها رفته. همین نمونهها در کشورهای جهان سومی دیگه هم به وفور یافت میشه.[/quote]
آری برای لجنهای جداییخواه مانند برخی خیلی روشن است؛ زیر کتاب تاریخ ده هزار ساله سلم...�ربایجان به خوبی کارنامهی ایرانستیز بودن تو را نشان دادهام. این عباس ولی همانی هست که میگوید: تشکیل دولت راهحلِ کردها است[/quote]
اولین کسی که دست ایشون رو که غرب سرمایه دار را سرزنش می کرد، در حالی که خودش در کانادا زندگی می کرد، بنده بودم اگر به یاد داشته باشین. یک بار هم زیر «کتاب جغرافیای استرابو: سرزمینهای زیر فرمان هخامنشیان» نوشته بود:
[quote='Behruz67']با نوشتههای آنلاین انواع و اقسام پانها تا حدودی آشنایی دارم و با همان اعضای گرگهای خاکستری متوهم در دانشگاه آنکارا هم جدلهایی داشتهایم ولی این که به نفی «پانایرانیسم» رسیدید نیز برایم جالب است. آیا واقعا منظورتان این است که هیچ ایدهی پانایرانیستی یا شوونیستی در ایران وجود نداشته و ندارد؟![/quote]
تا اونجایی که من خبر دارم کسایی که برای زندگی بهتر به غرب سرمایه دار میرن معمولا از راه ترکیه میرن و مدتی اونجا میمونن، کسایی که پناهندگی سیاسی دارند، مستقیم به همون غرب میرن، پس این که ارمیا در زیر اون کتاب "تاریخ ده هزار ساله سلماس و غرب آذربایجان" حدس زد به خاطر فعالیتهای پان ترکی انداختنش بیرون من بعید می دونم. اگر الان نیاد مظلوم نمایی بکنه و بگه به زندگی من کاری نداشته باشین یا مثل اون دفعه بیاد زار بزن اینجا داره بهم سخت میگذره، خوبه! تا الان حرفهای ایرانستیزانه و قومگرایانه بسیار زده است همین برای افسوس خوردن به حال چنین موجودات ریاکاری که چهره اصلیشون رو پشت ایدئولوژیهای گوناگون مخفی میکنن نشون میده. همین زیر کتاب استرابو هم کافی است ببینید چی گفته. ایشون نتنها گیر چندانی به پانترکیسم نداده با این که همیشه گیرش روی ناسیونالیسم ایرانی بوده است، در زیر برخی از کتابها که ارمیا در کارنامهاش نشون داده با اونها همسخن شده یا از غیاثآبادی هم دفاع کرده در زیر کنابهاش! ضرورت دارد اعضای کتابناک چهرهی ایرانستیز بهروز را بشناسن؛ البته این حرفهایی که زدم در راستای تایید عربستیزی ارمیا نیست، ولی ارمیا دست کم آشکارا این را بیان میکند و شناخت از آن به عهده ی خود خواننده است ولی این بهروزه از اونهایی است که ایرانستیز بودن خودش را غیرمستقیم ابراز میکنه، مانند اینکه زیر این گونه کتابها سپاسگزاری میکنه. پس ضرورت داره هم از زندگی شخصی که در ارتباط با دیدگاههایش است و هم عقایدش رونمایی و افشاگری بشه تا دیگران درست درباره اش قضاوت کنند.
آری برای لجنهای جداییخواه مانند برخی خیلی روشن است؛ زیر کتاب تاریخ ده هزار ساله سلماس و غرب آذربایجان به خوبی کارنامهی ایرانستیز بودن تو را نشان دادهام. این عباس ولی همانی هست که میگوید: تشکیل دولت راهحلِ کردها است