رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
دختری که نمی‌خواست بزرگ شود
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 7 رای
نویسنده:
مترجم:
مهناز صدری
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 7 رای
«تِرِزا» درست مثل یک عروسک کوچک و ظریف بود، و برای همین، او را «تِرِزینا» یعنی ‌«تِرِزای کوچک» صدا می‌کردند. تِرِزینا با پدر و مادر و مادربزرگش در یک دهکده‌ی کوهستانی زندگی می‌کرد. او دخترکِ بسیار شاد و خوشحالی بود و واقعا از زندگی لذت می‌برد. راه رفتنش مثل رقصیدن، و حرف زدنش مثل آواز خواندن بود. تِرِزینا، بعد از مدّتی، صاحب برادر کوچکی به‌نام «آنسِل» شد. دخترک، برادرش را خیلی دوست داشت. اغلب، او را بغل می‌کرد و با خود به صحرا می‌برد تا گُل‌های زیبای صحرایی و گاوهای بزرگ ولی بی‌آزار را که مشغول چَرا بودند، نشانش دهد. گاهی هم برای آوردن تخم‌مرغ‌های تازه او را با خود به مرغدانی می‌برد.
آنها خانواده‌ای واقعاً خوشبخت بودند، ولی متأسفانه ناگهان جنگ شروع شد. پدرِ تِرِزینا را مجبور کردند به جنگ برود، و او دیگر نتوانست به خانه برگردد. مادر و مادربزرگ تِرِزینا با شنیدن خبر کشته‌شدن پدر، در حالی‌که یکدیگر را در آغوش گرفته بودند، از شدّت غم و اندوه، زار زار می‌گریستند. تِرِزینا، که از همه‌جا بی‌خبر بود، با تعجّب پرسید: «شما چرا دارید گریه می‌کنید؟»
مادربزرگ آهی کشید و گفت: «آخ، تِرِزینای بیچاره‌ی من! آنسِلِ کوچکِ عزیز! پدرتان دیگر هیچ‌وقت به خانه بازنخواهدگشت.»...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
idea1
idea1
1398/05/30

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دختری که نمی‌خواست بزرگ شود

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
دختری که نمی‌خواست بزرگ شود
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک