رسته‌ها
ما و شهری که دوست می داشتیم
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 16 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 16 رای
✔" بیا کز حد گذشت ایام دوری کنم تا کِی ز مهجوری صبوری؟
اگر چه دوری از چشمان فایز ولی با دل تو دائم در حضوری "
نجاتی می‏خواند و من می‏نویسم. خاطرات را. مثل وقتی که توی سراخانه بی‏ بی می‏ نشستیم، توی خرمشهر و در خیابان نقدی و شامان برای خدا بیامرز نجف و پیر زنش نامه می‏ نوشت. همیشه چهارشنبه‏ ها. وقتی نجاتی شروه می‏خواند و صدای سحر آمیز نِی هم با آن می‏نشست. از رادیو شرکت نفت آبادان. همیشه چهارشنبه شب‏ ها. نامه‏ ها برای دخترشان صدیقه و دامادشان اوجی بود که بوشهر زندگی می‏کردند، گر چه هیچوقت ندیدم جوابی بدهند تا شامان آن را برای نجف خدا بیامرز و پیرزنش بخواند.
پدر ناخدا بود. ناخدای اداره‏ ی بندر و کشتیرانی. بار کرده بودیم به بندری نزدیک. به بندرشاهپور. از زمانی که در بندر خرمشهر توی خیابان نقدی و توی سراخانه‏ ی بی‏ بی می‏ نشستیم سالها گذشته بود. برادر بزرگم دیگر برای خدابیامرز نجف نامه نمی‏نوشت. از آن نامه نوشتن‏ های یک جانبه سالها می‏گذشت....

مالکیت حقوقی این کتاب متعلق به نویسنده کتاب، من مرتضی محمودی می باشد که آن را جهت دانلود رایگان برای کاربران به سایت کتابناک واگذار می نمایم.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
333
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی ما و شهری که دوست می داشتیم

تعداد دیدگاه‌ها:
1
ما و شهری که دوست می داشتیم
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک