رسته‌ها
کارنامه چهل ساله
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 52 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 52 رای
گزیده نوشته ها در زمینه اجتماع و فرهنگ؛ از سال 1337 تا سال 1377 شامل: گفتیم، نگفتیم و قطره باران

کتاب شامل گزیده هایی از نوشته هایی است که از 1337 تا 1377 بر قلم آمده اند. سعی‌ بر این‌ بوده‌ است‌ که‌ مسائلی‌ که‌ در این‌ دوران‌ پرماجرایی چهل‌ ساله‌ در ایران‌ مطرح‌ بوده‌اند، به‌ هر زبان‌ ممکن‌، در این‌ نوشته‌ها بازتاب‌ داده‌ شود. مسائل‌ ریشه‌ داری‌ چون‌ فرهنگ‌ و آموزش‌ و سلوک‌ اجتماعی‌ اولویت‌ یافته‌اند، زیرا تزلزل‌ آنها موجب‌ تزلزل‌ در ارکان‌ اجتماع‌ می‌شود، چنانکه‌ شد. نوشته‌ها شامل‌ دو بخش‌ است‌: یکی‌ مربوط‌ به‌ دوران‌ گذشته‌ که‌ چاپ‌ نخست‌ آن‌ تحت‌ عنوان‌ «گفتیم‌، نگفتیم‌» پیش‌ از این‌ انتشار یافته‌ بود. بخش‌ دوم‌، به‌ نام‌ «قطره باران‌» که‌ سالهای‌ 1357 تا 1377 را در بر می‌گیرد. استاد ندوشن خود در مورد کتاب می گویند: من‌ آنچه‌ طی‌ این‌ مدت‌ نوشته‌ام‌ - و چکیده‌اش‌ در«این‌ دفتر» آمده‌ است‌ - از یک‌ استشمام‌ نهائیم‌ سرچشمه‌ گرفته‌ که‌ هیچ‌ دلیلی‌ برای اثباتش‌ ندارم‌. و آن‌ از نوع‌ همان‌ امید و باور است‌ که‌ قرن‌ هاست‌ در نهاد ایرانی‌، آگاه‌ و نا آگاه‌، موج‌ می‌زند، می‌رود و می‌آید؛ چنانکه‌ فردوسی‌ در باره‌اش‌ می‌گفت‌ «برو باز گردد کلاه‌ مهی‌» و حافظ‌ می‌گفت‌ «یوسف‌ گمگشته‌ باز آید به‌ کنعان‌ غم‌ مخور». کتاب توسط انتشارات یزدان در سال 1380 در تهران منتشر شده است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
361
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
hanieh
hanieh
1395/01/29

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی کارنامه چهل ساله

تعداد دیدگاه‌ها:
6
ضعف فرهنگ و گسیختگی در یک جامعه میتواند به جایی برسد که برای روی کار آمدن، فقط مجال به نخاله ‌ترین افراد داده شود، شما در هر شانی از شئون که نگاه کنید _ چه بخش خصوصی و چه بخش عمومی _ کسانی را موفق ببینید که بیشتر " ترفند" را وسیله‌ کار قرار داده ‌اند تا قاعده، کسان دیگر یعنی ساده‌ترها، اصولی‌ترها و معقول‌ترها به صف ‌های عقب رانده شده‌ اند. در اینصورت طبیعی است که پس از چندی آنها که در صف جلو هستند و سر رشته‌ کارها را در دست دارند قالب جامعه را به ترکیب میل و فراخور منافع خود درآورند، در اینصورت چه پیش خواهد آمد؟
- اگر چنین عملی در جامعه روی نمود، باید به فکر فرو رفت، باید نگران شد.
راه و بی راه
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
‍ اگر این اصل کلی را قبول کنیم که شکفتگی وجود فرد و سلامت نسبی جامعه در گرو آزاد بودن است، جای حرف باقی نمیماند، که آن را باید جدی گرفت. حتی در دوران ‌های گذشته هم این اعتقاد جانشین ناپذیر بودن آزادی وجود داشته است که مثل فارسی میگفت: " آزادی، آبادی است "، یعنی نبود آن ویرانی می آورد. و فخرالدین_گرگانی این نظر ایران باستان را منعکس میکرد که:
"نباشد هیچ آزاده، ستم بَر"
(ویس و رامین)
یعنی فرد آزاد، زیر بار زور نمیرود.
خاقانی میگفت:
"نعمتی بهتر از آزادی نیست
بر چنین مائده کفران چه کنم؟"
- ارزش آزادی، زمانی روشن میگردد که وضع عکس آن را در نظر بگیریم؛
در نظام بسته، فرد از درجه‌ انسانیت خود تنزل میکند و به صورت موجودی که همان " عبد" باشد در می آید، وقتی تعداد " عبدها" زیاد شد و تشکیل جمعیت داد، سیلان روح جامعه با دشواری رو به رو میگردد، مانند آبی که جلویش را ببندند و ناچار باشد که مسیرهای پر پیچ و خم انحرافی در پیش گیرد. در این حالت ما با یک جامعه‌ فرو بسته سر و کار خواهیم داشت که در آن دروغ و تزویر و کینه و تقلب، روال کار بشود. اما در گستره‌ کشور، عیب بزرگ آن میشود که "شوق" میمیرد، و گسیختگی اجتماعی پیش می ‌آید. همبستگی اجتماعی که امروزه لازمه‌ هر نوع حیات ملی است -و نبود آن یک جامعه را تا سر حد انقراض جلو میبرد- مستلزم وجود یک اجاق فکری است که همه بر گرد آن جمع شوند؛ و این زمانی میسر میشود که مردم احساس مردم بودن بکنند، یعنی احساس بکنند که در قید نیستند. فی ‌المثل وقتی کار میکنند، نه تنها برای آن باشد که مزدی بگیرند و ادامه‌ معاش بدهند -که این میشود مزدوری- بلکه هدف بالاتری نیز در آن جسته شود و آن این باور است که نتیجه‌ کار عاید کشورش میگردد که باید آباد و سر بلند بماند و فردای فرزندانشان را اطمینان بخش سازد. این فکر در سطح وسیع عموم باید جریان یابد که:
بکاشتند و بخوردیم و کاشتیم و خورند
چو بنگری همه برزیگران یکدگریم
ایران و تنهایی‌اش
نوشته دکتر اسلامی ندوشن

ایران_و_تنهاییش
دکتر_محمد_علی_اسلامی_ندوشن
✍🏻ایران‌ و تنهائیش حاوی‌ چهارده‌ مقاله‌ است‌ که‌ جلد دومی‌ بر «سخن‌ها را بشنویم‌» قرار می‌گیرد.
نام‌ «ایران‌ وتنهائیش‌» از این‌ جهت‌ گذارده‌ شد تابنماید که‌ ایران‌ کشوری‌ بوده‌ است‌ با سرنوشتی‌ خاصّ، تا حدّی‌ متفاوت‌ با کشورهای‌ دیگر.
وضع‌ جغرافیائی‌ او، حدّ فاصل‌ میان‌ آسیا و اروپا، در مرکز جهان‌ شناخته‌ شده‌، و در پیوستگی‌ با سه‌ قارّه‌، این‌ معنا را می‌رساند؛ جریان‌ تاریخی‌ او نیز به‌ این‌ موقعیّت‌ یگانه‌ کمک‌ کرده‌ است‌.
در دیباچهٔ‌ کتاب‌ آمده‌ است‌:
«ایران‌ که‌ در یکی‌ از حساّس‌ترین‌ نقطه‌های‌ جهان‌ قرار داشته‌، برخوردگاه‌ تمدّن‌ها و ماجراهای‌ بزرگ‌ بوده‌ است‌... شاید نباشد کشور دیگری‌ چون‌ او که‌ در طیّ یک‌ دوران‌ سه‌ هزار ساله‌ با اینهمه‌ سرزمین‌ و قوم‌ وتمدّن‌ سروکار یافته‌ باشد، که‌ تعدادی‌ از آنها از صفحهٔ‌ روزگار محو شده‌ و برخی‌ دیگر دگرگونی‌ عمیق‌ یافته‌اند... »
«از زمانی‌ که‌ مادها پا بر صحنهٔ‌ سیاسی‌ جهان‌ نهادند تا به‌ امروز، ایران‌ همواره‌ در کارگاه‌ زمانه‌ حضور داشته‌ است‌، زمانی‌ بیشتر، زمانی‌ کمتر؛ زمانی‌ فرمانروا، زمانی‌ زیردست‌، ولی‌ هرگز از صف‌ اوّل‌ تاریخ‌ عقب‌ رانده‌ نشده‌ است‌... »
آنگاه‌ در متن‌ کتاب‌ ده‌ مورد برشمرده‌ شده‌ است‌ که‌ خصوصیاّت‌ ایران‌ را تشکیل‌ می‌دهند، و هنوز هم‌ او را تا حدّی‌ متفاوت‌ با دیگران‌ نگاه‌ می‌دارند.
آنها عبارتند از:
1- در همسایگی‌ سه‌ تمدّن‌ کهن‌ قرار گرفته‌ بوده‌: میانرودان‌ (سومر و بابل‌)، مصر، هند.
2- بر سر راه‌ دو تمدّن‌ بزرگ‌ شرق‌ و غرب‌ واقع‌ بوده‌: چین‌ از یک‌ سو و مدیترانه‌ (یونان‌ و روم‌) از سوی‌ دیگر.
3- گرداگرد او را مناطق‌ عمدهٔ‌ تاریخ‌ ساز قرار گرفته‌اند چون‌: قفقاز، عربستان‌، مغولستان‌، ترکستان‌.
4- محاط‌ است‌ از جانب‌ سه‌ قارّهٔ‌ آسیا، اروپا و افریقا.
5- از طریق‌ دریا به‌ سراسر جهان‌ راه‌ دارد.
6- همسایهٔ‌ دیوار به‌ دیوار نخستین‌ کشور سوسیالیستی‌ جهان‌، یعنی‌ روسیّهٔ‌ شوروی‌ بوده‌ است‌.
7- همسایهٔ‌ نخستین‌ کشور استعماری‌ جهان‌، یعنی‌ انگلستان‌ بوده‌ است‌.
8- همسایهٔ‌ دیوار به‌ دیوار نخستین‌ امپراطوری‌ اسلامی‌ جهان‌، یعنی‌ ترکیّهٔ‌ عثمانی‌ بوده‌ است‌.
9- سرزمینی‌ است‌ هم‌ دریائی‌، هم‌ کوهستانی‌، و هم‌ بیابانی‌ و کویری‌.
10- سرزمینی‌ است‌ که دمای هوا از نقطه ای به نقطه ای و از فصلی به فصلی تا 50 درجه سانتیگراد تغییرمی کند.
(برتری کتاب بر تلویزیون)
از طریق کتاب با آرامش مطلب را جذب می ‌کنیم و تصویر آن را در ذهنمان ایجاد می ‌نماییم و این تصویر ها را با تداعی معانی ذهنی خویش می ‌آمیزیم، یعنی با اطلاعات دیگری که خودمان داریم و آن را می‌ شناسیم و در یاد و حافظه داریم مخلوط می ‌کنیم. این فرآیند سبب می‌ شود تا یک سلسله معلومات در ذهن ما به حرکت آیند و آنچه را که از کتاب گرفته ‌ایم در کارگاه درونی خودمان مبادله کنیم و مجموعه ی آن را به سراچه ذهن سرازیر نماییم. بنابراین، معلومات ناشی از کتاب با تفکر و زایندگی فکر همراه می ‌‌شود، یعنی دو مرحله‌ای است: در یک مرحله مطلب را از کتاب می ‌گیریم و در مرحله بعد آن را به مفاهیم به یاد ماندنی تبدیل می‌ کنیم تا در نهایت وارد ذهن شود و آن را جذب نماییم.
تلویزیون بیشتر برای سرگرم کردن است، برای اینکه معلومات بتواند با نوعی سهولت جریان یابد. اما کتاب برای آن است که بتواند فکر را به حرکت درآورد و در واقع معلومات را به صورت عمیق وارد ذهن سازد.
یکی دیگر از مشکلات تلویزیون نوعی به اصطلاح همخوانی فکری در مردم ایجاد می‌ کند، یعنی همه را به طور یکسان به یک نوع فکر وا می‌ دارد و همین مشکل هم لطمه بزرگی را به استقلال فکر وارد می ‌آورد که آثار آن برای یک کشور زیان‌ آور است، چرا که تمدن یک کشور به فکر مردمش وابسته است و اگر قرار باشد دیگران برای او فکر کنند، فرستنده ‌ها خط بدهند، مجالی برای اندیشیدن نباشد، تمدن کشور در واقع لاغر و تهی می‌ شود و چنین سرزمینی مجبور می‌ گردد نگاهش را به دیگران بدوزد و از علم و فکر به تعبیر دیگران برداشت نماید و اصلا به خودش زحمت تفکر مستقل را ندهد که می‌ دانید چقدر خسارت ‌بار است.
(کتاب "دیروز امروز فردا" نوشته دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن صفحه 61-62)
کتاب کارنامه‌ سفر چین نوشته دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن‌
خلاصه: سفرنامه‌ چین‌
سفر به جمهوری خلق چین در بهار 1354 به دعوت دانشگاه پکن صورت گرفت و من‌ و همسرم‌ طی یک‌ ماه‌ توانستیم‌ از هفت‌ شهر این‌ کشور بزرگ‌ دیدن‌ کنیم‌.
چین‌، چه‌ به‌ علّت‌ رابطه‌ دیرینه‌ای‌ که‌ با ایران‌ داشته‌ است‌ و چه‌ به‌ علّت‌ وزنه‌ای که‌ در جهان‌ امروز داشت‌، برای‌ ما کنجکاوی برانگیز بود. زمانی که‌ ما به‌ آنجا رفتیم‌، هنوز «انقلاب‌ فرهنگی‌» در آن‌ جریان‌ داشت‌، ولی رو به‌ نشیب‌ نهاده‌ بود. یک سال‌ بعد، پس‌ از مرگ‌ مائو، ورق‌ دیگری‌ در زندگی این‌ کشور گشوده‌ گشت‌.
انتشار کتاب (کارنامه سفر چین) چند سال به تأخیر افتاد، تا آنکه آن را در سال 1363 به نشر سپردم. گزارش‌ مشاهداتم‌ بود از هفت‌ شهر و گفت‌ و شنود با تعدادی از فرهنگیان‌ و کارگزاران‌ چین‌ و استشمام‌ها و استنباط‌ هایی‌ که‌ از این‌ سفر می‌توانستم‌ داشته‌ باشم‌.
«انقلاب‌ فرهنگی‌» چین‌ یک‌ تجربه خارق‌ العاده‌ در تاریخ‌ جهان‌ بوده‌ است‌، که‌ ما توانستیم‌ ناظر گوشه‌ای‌ از آن‌ باشیم‌. از سوی‌ دیگر، همه علامت‌ها نشان‌ می‌داد که‌ نمی‌تواند قابل‌ دوام‌ باشد. این‌ موضوع‌ را با چند تن‌ از استادان‌ دانشگاه‌ پکن ‌در میان‌ نهادم‌ که‌ شرحش‌ در فصل‌ «با دانایان‌ چین‌» آمده‌ است‌. در دو فصل‌ دیگر نیز: «چین‌ به‌ کجا می‌رود؟» و «انسان‌ نو چین‌» جسته‌ و گریخته‌ به‌ تغییری که‌ در کار حادث‌ شدن‌ بود، اشاره‌ کرده‌ام‌.
در فصل‌ «انسان‌ نو» کتاب‌ آمده‌ است‌:
«در مشاهدات‌ یک ماهه‌ خود در چین‌ کوشیده‌ام‌ که‌ با بی‌طرفی‌ تمام‌، تا آنجا که‌ بتوان‌ بی‌طرف‌ بود -و انسان‌ در معرض‌ خُسر است‌- آنچه‌ را که‌ استنباط‌ کرده‌ام‌ بر قلم‌ آورم‌.»
«این‌ کتاب‌ نه‌ گزارش‌ است‌ و نه‌ راهنما. اهتمامم‌ بر آن‌ بوده‌ است‌ که‌ تا آنجا که‌ بتوانم‌ طعم‌ و رنگ‌ و بوی‌ کشور چین‌ را به‌ خواننده‌ انتقال‌ دهم‌.»
فصل‌ «با دانایان‌ چین‌» شامل‌ گفت‌ و شنودی‌ است‌ که‌ با چند تن‌ از استادان‌ و اندیشمندان‌ رسمی‌ چین‌ داشتم‌، و این‌، حدود دو سالی‌ پیش‌ از ختم‌ انقلاب‌ فرهنگی‌ بود. آنها دفاع‌ از برنامه‌های انقلاب‌ فرهنگی‌ داشتند و من‌ نسبت‌ به‌ کامیابی‌ آن‌ ابراز تردید کردم‌، زیرا آن‌ را ناهماهنگ‌ با سرشت‌ انسان‌ می دانستم‌.»
در راهی که‌ چین‌ در پیش‌ گرفته‌ بود، سه‌ موضوع‌ اصلی‌ در ابهام‌ بود و این‌ را با آنان‌ در میان‌ گذاردم‌: فرنگی‌ زدگی، صنعت‌ زدگی‌ و رفاه‌ زدگی.
جواب‌ آنها طبیعتاً این‌ بود که‌ چنین‌ چیزهایی‌ پیش‌ نخواهد آمد، که‌ هر سه‌ پیش‌ آمد و خبرش‌ اکنون‌ می‌رسد.
این‌ موضوع‌ را هم‌ به‌ میان‌ آوردیم‌ که‌ هدف‌ نهایی‌ چیست‌؟ آیا نه‌ آن‌ است‌ که‌ خوشبختی‌ است‌؟ جامعه «بی مسئله‌» که‌ انقلاب‌ فرهنگی‌ چین‌ می‌خواست‌ به‌ جانب‌ آن‌ پیش‌ برود، این‌ سؤال‌ را پیش‌ می‌آورد که‌ آخر چه‌؟
منظورم‌ این‌ بود که‌ تا یک‌ هدف‌ بزرگ‌ در برابر بشر نباشد، زندگی‌ برای او دلگشا نمی شود؛ و آن‌ بر اثر ایجاد موازنه‌ در میان‌ ارضاء نیازهای‌ مادّی و معنوی‌ هر دو به‌ دست‌ می‌آید.
در چاپ جدید کتاب، گزارش سفر دوم چین افزوده گردید. این سفر در شهریور 1372 یعنی 18 سال بعد از سفر اول باز به‌ دعوت‌ دانشگاه‌ پکن‌ انجام‌ گرفت‌. این‌ بار گذشته‌ از پکن‌ و شانگهای‌ از ایالت‌ «سین‌ کیانگ‌» (ترکستان‌ چین‌) نیز دیدار کردم‌. یک‌ دگرگونی‌ بزرگ‌ در این‌ کشور حادث‌ شده‌ بود. چین‌ باز شده‌ بود، و پس‌ از چند سال‌ جدایی‌، از نو به‌ تاریخ‌ خود و به‌ دنیای‌ «همیشه‌ متغیّر و همیشه‌ همان‌» باز می‌گشت‌.
آن‌ حالت‌ محجوب‌ سرد در فرودگاه‌ که‌ تک‌ و توک هواپیما مانند مرغ‌ کز کرده‌ در آن‌ نشسته‌ بود، جای‌ خود را به‌ برو و بیا داده‌ بود. افسر جوانی‌ که‌ در محفظه شیشه‌ای جای‌ گرفته‌ و گذرنامه‌ را بررسی می‌کرد، اونیفورم‌ نو زرق‌ و برق‌ داری‌ در برداشت‌، و تنها اثری‌ که‌ از کمونیستی‌ در او دیده‌ می‌شد، حالت‌ نگاه‌ نگران‌ و شکّاک او بود.
ساختمان های‌ بلند به‌ تعداد زیاد، مینی ژوپ‌ دختران‌، برو بیای اتومبیل‌ از هرسو؛ شهری‌ که‌ تا همین‌ چند سال‌ پیش‌ عسرت‌ پسند و سربه‌ زیر می‌نمود، این‌ زمان‌ به‌ شادمانی‌ پسند، زندگی‌ دوست‌ و گشاده‌ رو تبدیل‌ شده‌ بود.
کودکانی‌ که‌ ما در سفر پیش‌ می‌دیدیم‌ که‌ سرود انقلابی می خواندند و می خواستند «سرباز کوچولو سرخ‌» بشوند، این‌ زمان‌ چنین‌ می‌نمود که‌ نوار موسیقی آمریکایی‌ و بزم‌ شبانه‌ با همسالان‌، و پول‌ بیشتر در جیب‌ را بر بحث‌ سیاسی‌ و «گردهمایی‌ حزبی‌» ترجیح‌ بدهند.
*دل‌ چو پرگار به‌ هر سو دورانی‌ می کرد*
*وندر آن‌ دایره‌ سرگشته‌ پا بر جا بود*
«حافظ‌»
کارنامه چهل ساله
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک