"بر لب جوئی دیوار بلندی بود، و تشنه ای هم بر سر دیوار بنشسته بود، مرتب خشت از دیوار میکند، و در آب می انداخت. یکی علت کارش را پرسید، جواب داد: «این کار دو فایده دارد، یکی این که وقتی خشتی را در آب می اندازم، از آب صدائی بلند میشود، و همان صدا برای من که تشنه هستم، لذتبخش است. و دیگر این که هی دیوار کوتاهتر میشود، و من کم کم به جوی آب میرسم." - از صدای پای عزراییل
دیدگاههای کتاب الکترونیکی صدای پای عزرائیل
خواندم و لذت بردم