این نمایشنامه را در اواخر دهه ی هفتاد شمسی خواندم. خواندن اثری چنین برجسته از این نویسنده ی بزرگ اسپانیایی حال و هوایی خاص به آدم می بخشید. قلب آدم را تازه می کرد و نشان میداد که چه قدر جنبش های عظیم انقلابی غرب در پندار و گفتار و کردار پخته تر عمل می کنند. چه قدر این نویسندگان در پرورش فکر و گفتار درست و بهینه کلام به خرج می دهند. و هزار دستمریزاد گفتم بر این نویسنده ی ارجمند. غافل بودم که چه کژ رفته ام. که اصلاً نویسنده ای به نام میگوئله اورتگا آلوارز وجود خارجی ندارد. که اصلاً نویسنده ای اسپانیایی به این نام وجود نداشته است. غافل از این که چقدر غافل یم. غافل از این که چقدر غافلیم از این که چقدر غافلیم. غافل از این که... روانش شاد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی از نیمه راه یک صحنه