رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
تنگنا
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 64 رای
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 64 رای
نمایشنامۀ تنگنا در سال 1347 نوشته شده است .
بر اساس نوشته های آقای دولت آبادی که شهر باعث و بانی بدبختی انسانهاست و حمایت ایشان از صفای روستاها و روابط انسانی در روستاها . در این کتاب شهر تجسمی است از تباهی جامعۀ بورژوایی ، تنگنایی است متعفن ک در آن گرسنه ها خون و فرزند خود را می فروشند . زنان کلاش و فاحشه اند و مردان مسخ شدگانی که یکی پدر را کشته و روح دیگری از شدت نفرت سیاه شده است وخلاصه « هرآدم انبانی است از نجاست» .البته باید شرایط زمانی این نمایشنامۀ را در نظر گرفت . در شرایطی که آقای دولت آبادی در اسفند ماه 1353 روی صحنۀ تئاتر بازداشت شد و تا اسفند ماه 1355 را در زندان گذراند .( برگرفته ازکتا ب صد سال داستان نویس در ایران – حسن عابدینی)

به دنبال آشنایی بیشتر همه عزیزانم در این سایت ، نمایشنامه فوق نیز اسکن شد تا علاقه مندان به آقای دولت آبادی با اثر دیگری از ایشان نیز آشنا شوند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
mrezie67
mrezie67
1390/03/28

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تنگنا

تعداد دیدگاه‌ها:
11
عشق را از عَشَقِه گرفته‌اند و عشقه، آن گیاه است که در باغ پدید ‌آید در بن درخت. اوّل ، بیخْ در زمینْ سخت کند. پس سر برآرد و خود را در درخت می‌پیچد و هم چنان می‌رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کشد که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که به واسطۀ آب و هوا به درخت می‌رسد، به تاراج می‌برد تا آن گاه که درخت، خشک شود.

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
نه هر کلکی شکر دارد، نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد، نه هر بحری گهر دارد
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
بنال ای بلبل دستان، ازیرا ناله مستان
میان صخره و خارا اثر دارد، اثر دارد
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاده در دل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبک‌باران ساحل‌ها
با صدای شهرام ناظری http://ag89.blogsky.com/1390/09/12/post-710/
من عاشق این آهنگ ناظری هستم.
عشق واقعی زمانی خود را به تو نشان خواهر داد که قلبت پذیرای آن باشد،:-)
عشق!
والا این روزا اسم هر چیز "دم دستیi" رو میزارن عشق!
کلا عشقای امروز با "لنگه دنپایی" هیچ فرقی ندارن.حداقل رو لنگه دنپایی برای سلامت پاها که کمک بزرگی برای سلامت قلب هستش،کلی میشه حساب کرد!
زنبور درشت بی مروت را گوی
باری چو عسل نمی دهی نیش مزن!
والا...
[quote='arminjoon']به نظر من اگه وااااااااقعا عاشق باشی عشق خودش میاد،متاسفانه خیلی از ما فقط فکر میکنیم که عاشقیم!!!!!!![/quote]
یه جا خوندم که عشق رو مثلا به شیشه شکسته عینک تشبیه کرده بود و نوشت بود که وقتی کسی رو دوست داری مث همون شکستگیه عینکه که هر جا رو نگاه می کنی اون رو میبینی.یعنی تمام دنیا رو با تمام زیبایی هاش که ببینی باز هم عشقت جلوی چشم هاته و نمیتونی نادیده اش بگیری.
هر زمان تمام دنیا ات رو گرفت و نمیتونستی که حتی بدون اون نفس بکشی بدون که عاشق واقعی هستی.
به نظر من هم الان خیلی کم عاشق واقعی رو میشه دید.
زمانی پدر و مادرم تعریف میکردند که پسری در نزدیکی منزلشان بود که عاشق دختری شده بود و این دختر ناغافل به دلیل بیماری مرد.این پسر 3 شب بالای سر قبر این دختر اشک ریخت.تا روز چهارم با بدن بی جانش بر روی قبر ان دختر روبرو شدند.:((آیا واقعا میشه به دوست داشتن های الان گفت عشق؟
به نظر من اگه وااااااااقعا عاشق باشی عشق خودش میاد،متاسفانه خیلی از ما فقط فکر میکنیم که عاشقیم!!!!!!!
من کتابشو دارم،
بدم نمیاد آپش هم بکنم!

ممنون میشم آپش کنید :-)
عاشق به چنین انسانی می گویند . . .

عاشق واقعی یعنی همین.:((
عشق را از عشقه گرفته اند و آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بن درخت اول بیخ در زمین سفت کند پس سر برآرد و خود را در درخت بپیچد و هم چنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در درخت نماند و هر غذا که به واسطه ی آب و هوا به درخت می رسد به تاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود.
سلوک - محمود دولت آبادی
+ توضیح:
این متن منتسب به سهرودی ست که در کتاب سلوک بدان اشاره شده است.
کسی کتاب سلوک رو داره؟

من کتابشو دارم،
بدم نمیاد آپش هم بکنم!
:)
این جمله را پیش از سهروردی هم بسیاری گفته اند، کلا چیزی لغوی است نه حکمی...
اصل جمله اینه:
عشق را از عَشَقِه گرفته‌اند و عشقه، آن گیاه است که در باغ پدید ‌آید در بن درخت. اوّل ، بیخْ در زمینْ سخت کند. پس سر برآرد و خود را در درخت می‌پیچد و هم چنان می‌رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کشد که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که به واسطۀ آب و هوا به درخت می‌رسد، به تاراج می‌برد تا آن گاه که درخت، خشک شود.
فی حقیقة العشق، شهاب الدین سهروردی، تهران: مولی، 1374، ص 14.
این هم گفته ای است از یک حکیم معاصر در کتاب حکمت عبادات ص 39:
عشق که واژه ای عربی است از گیاه خاصی با نام «عشقه» مشتق شده،در فارسی به این گیاه پیچک می گوییم،این گیاه وقتی به بدنه ی درخت چسبید،دیگر آن را رها نمی کند...
راه تنفّس درخت را می ببندد، تا کم کم ، آن درخت زرد می شود،آنگاه برگهایش می ریزد... و سرانجام خشک می گردد،
در این هنگام می گویند: « این درخت عَشَقه گرفته»
عاشق به چنین انسانی می گویند . . .

عشق را از عشقه گرفته اند و آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بن درخت اول بیخ در زمین سفت کند پس سر برآرد و خود را در درخت بپیچد و هم چنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در درخت نماند و هر غذا که به واسطه ی آب و هوا به درخت می رسد به تاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود.
سلوک - محمود دولت آبادی
+ توضیح:
این متن منتسب به سهرودی ست که در کتاب سلوک بدان اشاره شده است.
کسی کتاب سلوک رو داره؟
آثار ایشان فوق العاد است
خواندنش هیچ وقت خالی از لطف نیست
تنگنا
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک