رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
موسیو ابراهیم و گلهای قرآن
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 529 رای
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 529 رای
ابراهیم آقا و گل های قرآن" داستان رهایی پسری ست از بند پدر. "موسی" که با پدر بداخلاق و ساکت و خسیس اش تنها زندگی می کند، روزی تصمیم می گیرد کاری را که دوست دارد انجام دهد. به محله ی "پارادی" می رود و با زنی می خوابد تا مرد شود. جمله ی شروع داستان در عین این که حاوی ی مفهوم اثر است، جذابیت و گیرایی ی خاصی دارد:
"یازده ساله بودم که خوکچه ام را شکستم و رفتم الواطی!"
"موسی" با "ابراهیم آقا"، مغازه دار مسلمان صوفی مسلکی آشنا می شود و پله های بزرگ شدن – مرد شدن – را یکی یکی می پیماید. اتفاقاتی که در زندگی ی او روی می دهد در عین تلخ بودن درس های بزرگی می شوند تا او مستقل، راه خود را پیدا کند.
"در مدرسه با خودم گفتم که یک دقیقه هم وقتم را نباید تلف کنم. باید عاشق شوم ... می بایست به همه ثابت کنم که می شود مرا دوست داشت آن هم پیش از آنکه بفهمند که حتی پدر و مادرم، یعنی تنها کسانی که مجبور بودنند تحملم کنند، نتوانسته بودنند دوستم بدارند و ترجیح داده بودند فرار کنند."
رابطه ی "موسی" با "ابراهیم آقا" رابطه ای می شود در راستای تعالی ی هر کدام. هر یک از دیگری چیزی می گیرد که ندارد و سخت به آن محتاج است.
"چشم های مرا می بست و به اماکن عبادت می برد و من از بوی محل مذهب حاکم در آن مکان را حدس می زدم.
- این جا بوی شمع میاد، حتما کلیسای کاتولیکه.
- درست گفتی سنت آنتوانه.
- این جا بوی کندر میاد، باید کلیسای ارتدکس باشه.
- درست گفتی، سنت سوفیا است.
- این جا بوی پا میاد، حتما مسجده. عجب بوی تندی!
- بله، این جا مسجد کبوده. ولی ... "
که البته طنز و کنایه ای ظریف و زیبا نیز دارد، که در ادامه ی گفتگو روشن می شود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
Movahed
Movahed
1388/03/07

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی موسیو ابراهیم و گلهای قرآن

تعداد دیدگاه‌ها:
28
کتاب را مرور میکنم. همان لحن آشنا. همان طنز ظریف و زیرکانه. گوش به نوای دلنشین حکایتگر میدهم. صدا صدای پیریست فرزانه، مرشدی که مثل موسیو ابراهیم فکرم را میخواند. نه از آن قماشی که عمر خود را به زهد و اخلاص عمل زایل کرده است. پیر خراب آبادی است که بالا و پایین، خوب و بد، همه را از سر گذرانده است و پندش گوهری است استادانه تراش خورده. تنها در کوره ای به نهایت جهنمی مثل پاریس نهایت آبدیدگی حاصل میشود.
چرا نمی شه این کتاب رو دانلود کرد
چرا سایت کتابناک اینطوری شده خیلی از کتابهاش رو می گه که وضعیتش معلوم نیست و نمی شه دانلود کرد آخه یعنی چی !!!!!!!!!!!!!11
چرا دانلود نمیشههههههههههههههههه(?)
داستان خاصی داره ... توصیفات مرد شدن موسی برام جالبه و اینکه دیدگاه دیگری در این مورد چی میتونه باشه جالب تر...
ادبیات یعنی قصه یعنی زمانی که یک اثر هنری بودم از همین نویسنده
خیلی خوب بود. از شما ممنون و متشکرم:-)
خبر مرگ يه دوست رو كه 2 سال برادرم تو اتليه اش نقاشي مي كشيد، شنيدم يه معمار و نقاش باحال دلم گرفت و حوصله هيچ كاري رو نداشتم تو كتابا و داستانايي كه از كتابناك گرفته بودم گشتم و رفتم سراغ اشمست چون هم آسان نويسه و هم يه happy endخاص خودشو داره هميشه داستان خندوندم و حالمو بهتر كرد وقتي تو احوال ديگه اي اشميت مي خوندم هميشه از پايان هايي كه پر از رستگاري بودن خوشم نمي اومد فكر مي كردم داستات هاش كاريكاتور نويسنده هاي اروپاييه مثلن در مقايسه با سلين يا گراس ولي اين دفعه بهم حال داد اگه تو همچين حالي بوديد امتحان كنيد
ممنون از ابراز احساساتتان،قابلی نداشت
موسیو ابراهیم و گلهای قرآن
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک