چشم باز و گوش باز
نویسنده:
زکریا هاشمی
امتیاز دهید
✔روایتی نو از جنگ تحمیلی ایران
در ابتدای کتاب می خوانیم:
تلفن زنگ زد ، گوشی رو برداشتم. فرهنگ بود. سلام کرد.
گفتم: به! سلام ؛ چه عجب یادی از ما کردی؟
گفت: خودت میدونی که گرفتارم … میتونی فردا ساعت 10 صبح اینجا باشی؟
پرسیدم: کجا؟
گفت: تلویزیون دیگه.
گفتم: چکار داری؟
گفت: مگه نمیخای کار کنی؟ یه کار بزرگیه
گفتم: البته چرا
باز تکرار کرد: یه کار بزرگیه...
بیشتر
در ابتدای کتاب می خوانیم:
تلفن زنگ زد ، گوشی رو برداشتم. فرهنگ بود. سلام کرد.
گفتم: به! سلام ؛ چه عجب یادی از ما کردی؟
گفت: خودت میدونی که گرفتارم … میتونی فردا ساعت 10 صبح اینجا باشی؟
پرسیدم: کجا؟
گفت: تلویزیون دیگه.
گفتم: چکار داری؟
گفت: مگه نمیخای کار کنی؟ یه کار بزرگیه
گفتم: البته چرا
باز تکرار کرد: یه کار بزرگیه...
آپلود شده توسط:
mortelle
۱۳۹۸/۱۰/۱۱
دیدگاههای کتاب الکترونیکی چشم باز و گوش باز