رسته‌ها
داستان یک قهرمان
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 19 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 19 رای
✔️ در ابتدای کتاب می خوانیم:
وقتی بچه بودم و هنوز از مردم نمی ترسیدم، از سوسک های حمام، زنبورها و موش های صحرایی می ترسیدم. بعد با گذشت زمان طوفانها، بادها و تاریکی بود که وجودم را از ترس می انباشت. هنگامی که صدای رعد را می شنیدم چشم هایم را محکم می بستم تا لرزش آبی رنگ رعد را از واری شیشه های پنجره نبینم. کسی به من گفته بود و یا شاید خودم به این نتیجه رسیده بودم که وقتی رعد می زند، برق ناشی از آن آسمان را پاره می کند و دوزخ وحشتناک و عظیمی نمایان می شود که می توان آن را در روزهای روشن در پس آسمان دید. آسمان مانند دود آتشی است که تمام دنیا را فراگرفته است و ستاره ها جرقه های آن آتش هستند. در هر لحظه زمین می تواند به طور ناگهانی مثل سنگ قرمز روشنی که داخل آتش انبوه سوزانی انداخته شده باشد، شعله ور شده و به گوی سوزان خورشید مبدل شود و سپس تبدیل به زغال شده و به شکل ماه از آسمان آویزان گردد. من از تاریکی بیش از سایر چیزهای دیگر می ترسیدم...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
56
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
hjafarzadeh
hjafarzadeh
1398/09/27

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی داستان یک قهرمان

تعداد دیدگاه‌ها:
1
درود بر شما
این جریان «امتیاز شما برای دانلود کافی نیست» چه صیغه ای است؟ بابا بگذارید مردم دانلود کنند و مطالعه کنند.
با سپاس
داستان یک قهرمان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک