رسته‌ها
کتابسوزی ایران و مصر
امتیاز دهید
5 / 2.7
با 30 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 2.7
با 30 رای
از متن کتاب:
از جمله مسائلی كه لازم است در روابط اسلام و ایران مطرح شود مسأله ی كتابسوزی در ایران وسیله ی مسلمین فاتح ایران است. در حدود نیم قرن است كه به طور جدی روی این مسأله تبلیغ می شود، تا آنجا كه آنچنان مسلّم فرض می شود كه در كتب دبستانی و دبیرستانی و دانشگاهی و بالأخره در كتب درسی كه جز مسائل قطعی در آنها نباید مطرح گردد و از وارد كردن مسائل مشكوك در اذهان ساده ی دانش آموزان و دانشجویان باید خودداری شود، نیز مرتب از آن یاد می شود.
اگر این حادثه واقعیت تاریخی داشته باشد و مسلمین كتابخانه یا كتابخانه های ایران یا مصر را به آتش كشیده باشند، جای این هست كه گفته شود اسلام ماهیتی ویرانگر داشته نه سازنده؛ حداقل باید گفته شود كه اسلام هر چند سازنده ی تمدن و فرهنگی بوده است اما ویرانگر تمدنها و فرهنگهایی هم بوده است. پس در برابر خدماتی كه به ایران كرده زیانهایی هم وارد كرده است و اگر از نظری «موهبت» بوده، از نظر دیگر «فاجعه» بوده است.
در اطراف این مسأله كه واقعاً در ایران كتابخانه ها بوده و تأسیسات علمی از قبیل دبستان و دبیرستان و دانشگاه وجود داشته و همه به دست مسلمانان فاتح به باد رفته است، آن اندازه گفته و نوشته اند كه برای برخی از افراد ایرانی كه خود اجتهادی در این باب ندارند كم كم به صورت یك اصل مسلّم در آمده است...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
108
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1398/08/11

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی کتابسوزی ایران و مصر

تعداد دیدگاه‌ها:
152
چون کشور ایران به دست اعراب فتح شد و کتب بسیاری در آن سرزمین یافتند سعد ابن ابی وقاص به عمربن خطاب نامه نوشته تا دربارهٔ کتب و به غنیمت بردن آن کسب اجازه کند. عمر نوشت که آنها را در اب فرو افکنید چه اگر آنها راهنمایی و راستی باشند خداوند ما را به رهبری کننده تر از ان هدایت کرده‌است و اگر کتب اهل ضلال و گمراهی است پس کتاب خدا ما را از آنها بی‌نیاز کرده‌است از این رو آنها را در آب یا آتش افکندند. این است که علوم عقلی ایرانیان از میان رفت و چیزی از آنها بما نرسید. (مقدمه، نوشته ابن خلدون، برگردان: محمد پروین گنابادی، پوشینه 2، رویه 1010)
قتیبه بن مسلم باهلی نویسنده و هربدان خوارزم را از دم شمشیر گذاریند و آنچه مکتوب از کتاب و دفتر داشتند همه را طعمه آتش کردند و از آن وقت خوارزمیان امی و بی سواد ماندند و تنها نیازمندی های ایشان در تاریخ به نیروی حافظه است و چون زمان طولانی شد اختلاف خود را فراموش کردند و آنچه را همگی بر آن بودند در تاریخ ماند. (آثار الباقیه عن القرون الخالیه، نوشته ابوریحان بیرونی، برگردان: اکبر داناسرشت، رویه 75)
عبدالله بن عامر به روزگار خلفای عباسی، امیر خراسان بود. روزی در نیشابور نشسته بود. شخصی کتابی آورد و به تحفه پیش او بنهاد. پرسید: این چه کتاب است؟ گفت: این قصه وامق و عذرا است و خوب حکایتی است که حکما بنام شاه انوشیروان جمع کرده‌اند. امیر فرمود: ما مردم، قرآن خوانیم و به غیر از قرآن و حدیث پیغمبر چیزی نمی‌خوانیم و ما را از این نوع کتاب، در کار نیست. این کتاب، تألیف مغان است و پیش ما مردود است. پس فرمود تا آن کتاب را در آب انداختند و حکم کرد که در قلمرو او به هر جا از تصانیف عجم و مغان کتابی باشد جمله را بسوزانند (تذکرة الشعرا، نوشته دولت شاه سمرقندی، رویه 30)
هم در زمان راشدین، امویان و عباسیان این کار در ایران رخ داد. اینها همه گواهانی هستند برای کتابسوزی و خاری به چشم بیگانه پرستانی که با دروغهایی مانند نبود نوشتار و نسک در ایران باستان، می خواهند اینها را نپذیرند.
جناب siawash110 گرامی؛
با عرض ادب و احتـرام؛ من هم خیلی خوشـحال شـدم که خطاب به پاچه خوار حرفه ای نوشته ای ؛ " واقعا باعث تعجب و همچنین افتخار بنده است که برای نخستین بار در طول عمرم به جای شنیدن
فحش و ناسزا و سفسطه و مغلطه ، با انسان بلند مرتبه ای روبرو شدم که چاشنی ادب و انسانیت را همراه استدلال و منطق نموده است "، جناب سـیاوش عزیز حق با تو است، معلوم است یک عمر
تو سری خور بار آمده ای، آنقدر از تعادل خارج شده ای که غیراز فحش و ناسزا هیچ کس به تو محبت نکرده است، البته در اینجا و در زیر سایر کتابها که به غیر از کورش که باد نسزایش می گیری و مثل
ارباب وطن فروشت و خدمتگزار توده ای ها یعنی "پورپیزار" سقط شده چیز دیگری بلد نیسـتی که بنویسی و تا به حال ندیده ام زیر هیچ یک از کتابهای بیشمار فرهنگی و علمی چیزی نوشـته باشی و
اگر نوشـته باشی آن را به محکوم کردن کورش ختم کرده ای، در این ارتباط حق با دیگران است، هرمخاطبی هـر فحش و بد و بیراه نثارت کرده باشد سـزاوار آن بـوده ای، کسی که به نیاکان خود اهانت
ورزد دیوانه است و دیوانه ی عاقل نما را اگر دیوانگی کند باید مورد سرزنش قرارداد, بدینوسیله من هم به تو احترام می گذارم و می گویم خسته نباشی، اگر می خواهی دست نوازش بر سر و گوشت
کشیده شود زیر هر کتابی مغلطه نکن و موضوع هر کتابی را با کورش ستیزی به انحراف نکش و به دیگران تهمت کورش پرستی وارد نکن تا مورد سرزنش قرار نگیری
گیریم کوروش ده تا از این بد تر را کرده باشد، باز هم کار یورشگران به ایران درست می شود؟ چرا این گونه دارید گفتمان را می چرخانید؟ بهتان زور آمد که دیدید لنگه های خودتان در گذشته چه می کردند؟ :D اولمستد جدا از این که پوسیده شده است، نمی دانم این را از کجا آورده است! در رویه 69 می گوید! نه در 68 - 67 ، باز هم نشان دادید "آقای کپی پیست" هستید :)) نبشته جان مانوئل کوک را هم ندارم. در این تارنگار رویدادنامه نبوئید آمده است: متن لینک همان گونه که خواندید سخنی از آتش زدن نیاورده است، تنها گفته شده است:
When Cyrus did battle at Opis on the [bank of] the Tigris against the army of Akkad, the people of Akkad retreated. He carried off the plunder (and) slaughtered the people
هنگامی که کوروش در اوپیس برابر ارتش اکد در کرانه رود دجله نبرد کرد، مردم اکد پس نشستند. وی غارت را انجام داد و مردم را کشتار کرد.
پیش از هر چیز دیدید نوشته افتادگی هم دارد. همچنین در اینجا می گوید "مردم اکد" پس نشستند، پس "مردم اکد" همان "ارتش اکد" هم مانا می دهد و همین ها هم سپس کشتار و غارت می شوند که در جنگ همیشه پیش می آید (همانگونه که می بینم کودکان و زنانشان را نمی برند). همچنین ویل دورانت آن سخن را درباره آن کارش نمی گوید؛ باز دروغ! ویل دورانت در «تاریخ تمدن، شاهان بزرگ، کوروش داستانی، سیاستهای آشکار وی» نیکیها و بدیهایش را می شمرد و سخنی از آتش سوزی در اوپیس نمی زند. امروز یاد کارهای یورشگران به ایران (همانهایی که می پرستید) افتادم، سپس یاد این آیه ها افتادم :
و [ازدواج با] زنان شوهردار [بر شما حرام شده است] مگر زنانی که [به سبب جنگ با شوهران کافرشان از راه اسارت] مالک شده اید. (انصاریان، 24 نساء)
و با آنان بجنگید تا هیچ نوع فساد و فتنه [و خونریزی وناامنی] بر جا نماند، و دین [در سراسر گیتی] ویژه خدا شود (انصاریان، 39 انفال)
با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند، و آنچه را خدا و پیامبرش حرام کرده اند، حرام نمی شمارند، و دین حق را نمی پذیرند، بجنگید تا با دست خود در حالی که [نسبت به احکام دولت اسلامی] متواضع و فروتن اند، جزیه بپردازند. (انصاریان، توبه 29)
گویا برخی از روی بیگانه پرستی و خشک اندیشی هایشان، به مردم ایران هر گونه ناروا و ناسزایی که می خواهند می گویند و سپس برای آنکه دهان مردم را ببند تا پاسخ شان را ندهند، بهانه های نژادپرستی را روی کار می آورند. این ها از دیدشان کارهای یورشگران درست بوده است و از برای همین گفتگو را چه با دلقک بازی و چه با سخنوری به بی راهه هایی مانند کوروش که خوار بزرگی به چشمشان هست، می برند! این بیگانه پرستان همیشه زور گفته اند، از دیدشان همه باید بیگانگانی که اینان دوست دارند، دوست داشته باشند و کسی نباید کس دیگر را دوست داشته باشد (هر چند بنده هم دوستدار کوروش بزرگ نیستم، مردم نا بیگانه پرست را می گویم)
از سنگدلی و پستیَت می ترسم
از بی صفتی و مستیَت می ترسم
از کوروش مرده کس ندارد ترسی
ای بَرده ز بت پرستیَت می ترسم
به نظر می رسد تعداد زیادی از مردم ما در حال خارج شدن از چاه خرافات و فرو افتادن در چاه ویل نژادپرستی و یا ملی گرایی کاذب هستند و طرفه آنکه هر دوی اینها شباهت های عجیبی با هم دارند هر دو خاک پرست هر دو گذشته پرست هر دو قدیس ساز و بت ساز از افراد هر دو متعصب و کوته بین هر دو خرافاتی هر دو مغرور خود بر تر بین هر دو با اعراب بد ( یکی به خاطر مذهب دیگری به خاطر نژاد ) هر دو دشمن تراش برای ملت ایران هر دو . . . .
کورش نبرد دیگری در اوپیس کنار دجله نمود و مردم اکد را با آتش سوزاند.
( اومستد، ا. ت.، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه دکتر محمد مقدم، چاپ سوم، انتشارات امیرکبیر،۱۳۷۲، ص ۶۸ و ۶۹.)
جان مانوئل کوک: کوروش در نبردی در اوپیس بر مردم پایتخت کهن اکد پیروز می شود و آنان را با آتش و کشتار عام نابود می کند.
(مانوئل کوک، جان، شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس، ۱۳۸۴، ص ۶۴.)
پرویز رجبی: کورش پس از پشت سر گذاشتن گوتیوم از رودخانه دیاله گذشت و به پای دیوار میان دجله و فرات رسید،که شهرهای اُپیس و سیپار را در دو سوی خود داشت. اُپیس به تصرف در آمد و به آتش کشیده شد.
(رجبی، پرویز، هزاره های گمشده، جلد دوم، انتشارات توس، ۱۳۸۰، ص ۱۳۶.)
ویل دورانت نیز به کوروش "قساوت بی حد " را نسبت می دهد که بنظر درباره همین حرکتش می باشد :
ویل دورانت:"نقص بزرگی که بر خلق و خوی کوروش لکه ای باقی گذاشته آن بود آنکه گاهی بی حساب قساوت و بیرحمی داشته است"
در سالنامه نبونید هم چنین نوشته شده است :
در ماه تَـشـریـتـو ، هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند.اما او همه مردمان شهر را از دم بکشت.
و آنگاه من شما را فرمان دهم که در تحلیل وقایع تاریخی ، آنچه را به مذاقتان خوش آید تایید نمایید و آنچه را خوش نیاید با ماله کشی چنان نمایید
که باز نیز به مذاقتان خوش آید :D . برایتان مثالها می توان آورد : حلمه اعراب به ایران و اسیری زنان و دختران و آتش زدن کتابخانه را
هر چند در اوراقی بی اعتبار قرن ها پس از این واقعه ذکر شده باشد با تمامی وجود پذیرفته و در بوق و کرنا کرده و بر درستی آن
ایمان و تعصب محکم داشته باشید ، ولی آتش زدن اوپیس به دستان توانای من را هر چند صبح فردای آن روز بر روی لوحی گلی ثبت شده باشد
با انواع لطاف الحیل رد و انکار کنید تا باز : هم مرا خوش آید و هم شما را . . .
القصه و خلاصه کلام تا می توانید چنان زندگی کنید که هرگز مبادا ذره ای حقیقت ، کام شما را تلخ کند بلکه همیشه کام خود را
به افسانه ها و چرندیاتی شیرین نمایید هر چند دروغ باشد و خود نیز از بن وجدان به دروغ بودن آن عقیده دارید
به مذهبیون برای مرده پرستی و قدیس سازی و بت سازی ، ایرادها گرفته و تهمت ها زنید ولی هر سال بر سر گور من حاضر شده و شادی و پایکوبی نمایید
ساختن هویت و صاحب شخصیت شدن نیاز به تلاش و کوشش و خستگی و دردسر دارد پس بهتر آن است که بی هویتی خود را در افسانه های تاریخی
و در باد کردن شاهان و توهین به سایر اقوام و نژادها جستجو کنید که این کار بسی آسان تر است . . .
آن نعمان و گاو و این چیزها را من ندانستم چیست؟ :)) خوب کپی پیست کنید :)) (کپی پیست کردن شما از تارنگارهای گوناگون بارها بنده دیده ام) ما وارون برخی، نمی رویم ریزه خواری نویسندگان دیگر مانند کاتوزیان را بکنیم، (نمونه اش اکنون رفته اید درباره کوروش، سخن غیاث آبادی را آوردید) ;-) هچنین شماره برگ هم می دهیم، کسانی که شماره برگ نمی دهند، نشان می دهد از جایهای دیگر خواندند. سخنان کوروش در کوروپدیا:
((اگر بعضى از اشخاص در گوشتان خوانده اند که ورود در شهرى به این عظمت، با وجود پاسبانان متعدد و کثرت جمعیت و از جان گذشتگى مردم امرى دشوار و خطرناک است؛ اطمینان داشته باشید که در برابر سپاهیان دلیر و کارآزموده اى مانند شما کار مهمى از آنان ساخته نیست. حصار خانه هاشان همه از چوب خرما و با قیر قابل احتراق آغشته است. ما مشعل هاى بسیار داریم که در اندک فرصت همه جا را شعله ور و شهر را دچار حریق عظیمى خواهد کرد. سربازان ما مقدارى قیر قابل احتراق با خود دارند و به سرعت خانه ها را آتش خواهند زد و بدین قرار مدافعین یا باید خانه و مواضع دفاعى خود را رها کنند و بگریزند یا در میان شعله هاى آتش بسوزند. سربازان من، اسلحه خود را بردارید و به پیش بروید. به یارى خدایان شما را قریبا به سرمنزل پیروزى خواهم رساند. شما اى گاداتاس و گوبریاس، راه به ما نشان دهید، چون شما راهها را خوب مى شناسید.)) (کوروش نامه، برگردان: رضا مشایخی، رویه 214)
((عده اى قراول به دروازه ها دویدند و درها را باز کردند. گاداتاس و سربازانش چون درها را گشوده یافتند به سر قراولان تاختند و هرکس را یافتند از دم تیغ گذراندند تا به شخص سلطان رسیدند.)) (کوروش نامه، برگردان: رضا مشایخی، رویه 215)
همان گونه که می بیندید در این نوشته چنین چزهایی نیامده است. کوروش شهر را آتش نزد، برای آن که کسانی ترسیده بودند را دلیر کند، چنین سخنانی زده است. همچنین "قراوالان" که ارتشی بودند کشتند. همچنین در استوانه کوروش آمده:
او (مردوک) تمامی سرزمین ها را جست و کاوید پادشاهی درست کار و دلخواه خویش را جستجو کرد. دست کورش، پادشاه شهر انشان را گرفت و او را به نام بر خواند و به آوای رسا، شهریاری او را بر همه چیز اعلام کرد. او (مردوک) سرزمین گوتی و تمامی سپاه ماد را در برابر به زانو در آورد، هم در آن هنگام که (کوروش) مردم سرسیاه (مردم عادی) را نیز به عدالت و نیکی شبانی کرد. مردمانی که مردوک در پناهش گذارده بود. مردوک، سرور والا، آن که مردم خویش را می پرورد، کردار نیکِ (کورش) و دل راستینش را به خرسندی نگریست و فرمان داد که رهسپار بابل شود. او را وا داشت تا راه تینتیر (بابل) را در پیش گیرد، و همچون یار و همدمی درکنارش گام بر می داشت. سپاه عظیمش، چون آب رودخانه ای بیرون از شما و سراپا ساز و برگ جنگ، در کنارش راه می سپردند. (مردوک) مقدر کرد او بی هیچ جنگ و ستیزی به شواَنَه (بابل) در آید. (منشور کوروش کبیر، برگردن به انگلیسی: ایروینگ فینکل، برگردان از انگلیسی به پارسی: مصطفی حسین زاده، رویه 62 - 51)
تا اینجا دیدیم غیاث آبادی در خود نبشته گزنفون چه اندازه دست برده. درباره رویدنامه نبونیدوس هم کسی بخواند،آتش زدن و غارت و اینها نیامده است. با این روی ارفعی و اوپنهایم اینگونه برگردانده اند: "آنگاه که کوروش بر سپاه اکد در اوپا [=اوپیس] بر کناره رود دجله می‌تازد، باشندگان اکد سر به شورش برداشتند، اما نبو-نائید [=نبونئید] باشندگان سردرگم را قتل عام کرد" آن ضمیر هنوز آشکار نیست به چه کسی بر می گردد. بنده دیگر خسته شدم، هر مرد بی رَگ و غیرتی دوست دارد بیاید کشتارهای ددمنشانه (همانند کار ولید)، دست اندازی به زنان ایران و برده کردن کودکان بدست یورشگران را با اینکه ما هم از این کارها کردیم، بیاید درست نشان دهد و سوفسطای "تو هم چنینی" بکند. (انگار آن یورشگران دوستانتان هستند که دارید این گونه ازشان پشتیبانی می کنید)
درود . . واقعا باعث تعجب و همچنین افتخار بنده است که برای نخستین بار در طول عمرم به جای شنیدن فحش و ناسزا و سفسطه و مغلطه ، با انسان بلندمرتبه ای روبرو شدم که چاشنی ادب و انسانیت را همراه استدلال و منطق نموده است .
دوست عزیز ، اگر هواداران ایران و عاشقان این مرز و بوم ، همگی مانند شما باشند من که سهل است حتی اقوام دیگر نیز عاشق تاریخ و فرهنگ و هویت ما می شوند .
1- ولی دوست عزیز اینکه ترک ها و آذری ها و عرب ها و بلوچ ها و عرب ها(ساکن خوزستان ) و سنی ها روز به روز در حال جدایی و حتی بعضا دشمنی با قوم فارس هستند دلیل ندارد جز خودبربینی های کاذب و افتخار به خونریزی ها و دشمنی و توهین به عرب ها و ترکها و سنی ها و بزرگان تاریخی یا مذهبی آنها . . . .
2- آیا بهتر نیست اگر واقعا عاشق این مرز و بوم هستیم و می خواهیم حداقل خاک ایران حفظ و پایدار باشد با همه اقوام از سر دوستی درآییم . خوب ، وقتی که آقایان به عربها توهین می کنند یعنی عملا با دست خودمان خوزستان را به باد فنا داده ایم وقتی به عمر و ابوبکر توهین می کنیم یعنی عملا 20 میلیون سنی ایرانی مرزنشین را با خودمان دشمن کرده ایم و دیوارهای امنیتی همین آب و خاکی که اینهمه سنگ آنرا به سینه می زنیم را داریم با دست خودمان ویران می کنیم. . . . . آنگاه افرادی مثل من اگر بنا به مصلحت هم که شده ، بیاییم و از اعراب و سنی ها دفاع کنیم ( با این نیت که وفاق ملی و مرزهای ایران پایدارتر باشد ) از جانب کوته نظران خشک مغز ، متهم به تازی پرستی و بی هویتی و بی ریشگی می شویم در حالیکه این ما و رفتار امثال ماست که باعث وفاق ملی میان اقوام ایران و مستحکم تر شدن مرزهای این مرز و بوم شده و اتفاقا رفتارهای بچه گانه برخی عاشقان دو آتشه باعث نابودی ایران و کینه توزی میان اقوام می شود
3- از شدت علاقه شخصی خودم به ایران فقط یک مثال برای شما می زنم . هر گاه تیم ملی فوتبال با کشورهای دیگر بازی دارد من از خانه می آیم بیرون و نگاه نمی کنم . می دانید چرا ؟ چون اطرافیانم می گویند موقع تماشای فوتبال ایران با سایر کشورها ، صورتم به شدت سرخ شده و فشار خونم به حدی بالا می رود که احتمال سکته وجود دارد به همین دلیل ( علیرغم میلی باطنی ) فوتبال تماشا نمی کنم . . . ولی با این وجود ، شعار من همان شعار سقراط است :
من اهل یونان یا آتن نیستم . من شهروند جهانم . . . .
شاد و پیروز باشید دوست بسیار عزیز و مودب و منطقی . . . .
درود
جناب سیاوش عرض ادب
تاریخ ایران باستان در دوره هخامنشیان باید با ما قبل خود مقایسه شود اوج بربریت و دولت های مقتدر قبل از خود مثل آشور و بابل و عیلام که یکی از آن یکی خونخوارتر و درنده خو تر بود که چگونه همدیگر را میدریدند
همان گزنفون که شما ازش مطلبی گذاشتید هزاران بار از ایران و کوروش بزرگ تمجید به عمل آورد حتی از کوروش کوچک هم ستایش کرده بود
نکته تفاوت تاریخ ایران باستان با بقیه ملل یاده شده این بود تاریخ ایران باستان را دشمنان این آب و خاک نوشته اند نه پلوتارک نه گزنفون نه دیودور نه آریان نه هرودوت ایرانی نبوده اند و ایرانیان را دوست نداشته اند
مطلب دیگر جنگ همواره خون ریزی در پی دارد ولی نکته در این جاست هیچ و هیچ تمدن باستانی در دوره سلسه ایران باستان نابود نگردید حتی پس از زوال و نابودی این سلسه فاتح اش اسکندر مقدونی چند تمدن را نابود کرد مانند تب و تمدن وقت غزه و اعمال نفرت انگیزش در صور
به قول استاد سید جواد طباطبائی باید از نام ایران دفاع کرد، به نام یا به ننگ
هر کس که به وطن خود علاقه داشته باشد طبعا نژاد پرست نیست
متاسفانه در این سایت من دیدم هر از گاهی یک تاپیک مورد تاخت و تاز قرار میگیرد و همه شروع میکنند هم دیگر را مورد ترور شخصیتی قرار دادن و این برای ما که هموطن هستیم اصلا خوب نیست من به دیدگاه شما احترام میزارم و قصد ندارم و صادقانه بگویم علمش هم ندارم مجادله بکنم
عرض بنده این هست به خاک خود عرق داشته باشیم
با آرزوی بهترین ها
به گزارش گزنفون، کورش ، در برابر لشکر سراسر مسلح خود نطقی ایراد کرد که خلاصه آن چنین است: «امروز همه نعمت‌های آسمانی در اختیار ماست تا به تارو مار دشمنی بپردازیم که در خواب است. جوایز این کشتار از برای شما طلا و اموال و نام نیک و آزادگی است. ما در صبح زود در حالی به شهر حمله می‌کنیم که مردم در بستر ناز و خوشی آرمیده‌اند. ما مشعل‌های بسیار و قیر فراوان در اختیار داریم و خانه‌های آنان جملگی از چوب خرما است. سربازان ما خانه‌های آنان را به سرعت آتش خواهند زد و آنان یا باید بگریزند و یا در میان شعله‌های آتش بسوزند»
کورش ، فاجعه هولناک قتل‌عام اهالی و به آتش کشیدن شهر و خانه‌های مردم را از جمله بر سر مردم شهر اُپیس در آورد. او به موجب متن کتیبه «رویدادنامه نبونید و کورش» و پس از غارت هگمتانه و لیدی، به شهر اپیس لشکر کشید و مردم نگون‌بخت و وحشت‌زده شهر را که در حال فرار از او بودند، قتل‌عام کرد: «ارتش پارس‌ها (به بابل/ اکد) هجوم آورد. هنگامی که کورش به سپاه اکد در شهر اپیس بر کرانه رود دجله حمله کرد؛ مردمان اکد بگریختند (عقب نشستند). اما او (کورش) همه مردمان شهر را از دم بکشت».
در این باره ا. ت. اومستد آورده است که: «کورش نبرد دیگری در اوپیس کنار دجله نمود و مردم اکد را با آتش سوزاند». جان مانوئل کوک نیز روایت می‌کند که: «کوروش در نبردی در اوپیس بر مردم پایتخت کهن اکد پیروز می‌شود و آنان را با آتش و کشتار عام نابود می‌کند». پرویز رجبی نیز همچون اومستد و کوک آورده است: «کورش پس از پشت سر گذاشتن گوتیوم از رودخانه دیاله گذشت و به پای دیوار میان دجله و فرات رسید، که شهرهای اپیس و سیپار را در دو سوی خود داشت. اپیس به تصرف در آمد و به آتش کشیده شد».
جهانگشایی و تجاوز به کشورها با هر توجیه و توصیفی که باشد، عملی زشت و غیرانسانی است. کسانی که از تجاوزگران و جهانگشایان دفاع می‌کنند و اعمال آنان را با لطائف‌الحیلی توجیه می‌نمایند، اگر فرصت و امکانش را بدست آورند، همان اعمال ضدبشری را تکرار می‌کنند ( مثل هیتلر نژادپرست)
البته می توان این واقعه را با هزار و یک سفسطه ماست مالی کرد که اینها دروغ است ولی خوب جنایات تاریان را نیز با همین روش می توان ماست مالی کرد و گفت دروغ است . . البته از نگاه دوستان ما که به هیچ وجه نژادپرست نیستند 8-)(?) هر سخنی در تاریخ به نفع ما باشد راست است و هر سخنی به ضرر ما باشد دروغ است و هر سخنی به نفع دشمنان ما باشد دروغ است و هر سخنی به ضرر آنها باشد راست است :D:((:((:stupid::))
کتابسوزی ایران و مصر
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک