رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

چرا مردم از آمریکا متنفرند؟

چرا مردم از آمریکا متنفرند؟
امتیاز دهید
5 / 3
با 26 رای
امتیاز دهید
5 / 3
با 26 رای
این کتابی است که در آن تلاش می شود تا درباره تولیدات فرهنگی آمریکا و تصوری که ایالات متحده از خود باقی می گذارد و همچنین فهمی که از جهان دارد بحث و گفت وگو شود.
این کتاب درباره پیوندهای میان تصویرها و ایده ها و این که این تصاویر چگونه بر نگرش های سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی این کشور با دیگر کشورهای جهان تاثیر می گذارد،سخن می گوید.
نگارندگان در این کتاب با تبیین رابطه میان توسعه فرهنگ آمریکایی و ابزارهای تجاری، فرهنگی و نظامی، دلایل اصلی نفرت مردم از آمریکا را در ساحت های جهان شناختی، هستی شناختی، معرفت شناسی و اقتصادی جست وجو کرده اند.
این کتاب در هفت فصل تنظیم شده است. نویسندگان در فصل نخست با تبیین و معرفی رویکرد خود، سرآغاز واکاوی پرسش این کتاب را از این منظر دنبال می کنند. در فصل دوم با پرداختن به مساله شر، کینه و آمریکا، به سراغ فصل بعدی و بررسی جهان به عنوان آمریکا می روند. در فصل چهارم به همبرگرهای آمریکایی و سایر ویروس های تجاری و فرهنگی می پردازند. در فصل پنجم داستان ها و داستان گویی های آمریکایی را نقد و بررسی می کنند. همچنین در فصل ششم به رسالت قهرمان داستان آمریکا پرداخته و سرانجام در فصل آخر به بحث درباره آمریکای نفرت انگیز و نفرت در حال افزایش می پردازد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
شازده
شازده
1398/07/27

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی چرا مردم از آمریکا متنفرند؟

تعداد دیدگاه‌ها:
293
جنبه‌ی طنز اینجاست که همان تبلیغات کشورهای رقیب رو تکرار می‌کنید. در همان شوروی مورد نظر شما بیش از هر کشور دیگری به کشتار کمونیست‌ها دست زدند و شما هنوز آن را سوسیالیستی تلقی می‌کنید؟

بله . طنز تلخی است. آنهایی که ادعای ساخت یک جامعه نوین را داشتند و مدعی بودند که آزادی های فردی و پدیده هایی مثل محاکمه عادلانه، آزادی مطبوعات چیزهایی سطحی و روبنایی است و سیستم غربی را برای آزادی های فردی اش مسخره می کردند و پدیده هایی مثل آزادی احزاب و حق فعالیت سیاسی آزاد را برای جامعه مضر می دانستند و فکر می کردند اعدام های بدون محاکمه برای تصفیه جامعه لازم است خودشان قربانی سیستمی شدند که پدید آورده بودند.
این طنز تلخ در چین هم تکرار شد. کمونیستهای چیتی و روسی با دست خودشان چاهی کندند و دست آخر توی همین چاه افتادند.
آیا سیستم های حکومتی در کشورهایی مثل آمریکا، کانادا، انگلیس، فرانسه، آلمان چنین وقایعی و چنین تاریخچه ای از سرکوب مردم و سیاستمداران کشور خودشان داشته اند؟ چطور شد که کشتارهای هولناک در شوروی به دست استالین انجام شد؟
به راستی چه فرقی هست میان زندگی در کره شمالی، کوبا، شوروی، حتی روسیه امروز و زندگی در آمریکا یا فرانسه؟ اگر چشم بینایی وجود داشته باشد تفاوت ها را می بیند.
هنگامی که این سیستم اقتصادی در خطر قرار داره به عنوان آخرین راه حل انتخاب می‌شوند. از این رو، مقایسه‌ی شما (دموکراسی‌های غربی با حکومت‌های خودکامه) یک مقایسه‌ی سطحی و تبلیغاتی محسوب میشه و نه یک تحلیل جدی و درست.

واقعیت جهان امروز به ما ثابت می کند که هیچ چیز جز حکومت های جبار و خودکامه و تک حزبی در یک طرف و دموکراسی های غربی وجود ندارد. یعنی هر جستجو کنید در میان حکومتها چیزی جز این دو نمی بینید. معیار شناخت حکومتها در احترام به حقوق فردی شهروندان، سیستم دادگستری و قوه قضاییه، آزادی مطبوعات و میزان رعایت حقوق فردی افراد است. شاید در هزار سال دیگر این قانون مندی تغییر کند.
اگر کسی مدعی است که این تقسیم بندی اشتباه است، باید نمونه های خلاف این تقسیم بندی را نشان بدهد.
*‌فقدان یک جامعه‌ی ایده‌آل به معنای نقد نکردن جامعه‌ی کنونی نیست. مرحله‌ی تکوین و گسترش و زوال رمایه‌داری از قرن پانزدهم شروع شده و هنوز ادامه داره، برای مرحله‌ی بعدی هنوز فرصت کافی هست.

این مرحله بعدی به باور شما چقدر طول می کشد؟ 500 سال؟ هزار سال؟ سخن شما علمی است؟ پس زمان تایین کنید. به باور شما چقدر طول می کشد این مرحله بعدی تمام شود؟
از قرن 15 میلادی تا امروز سرمایه داری چه چیزهایی پدید آورده؟ مخالفین سرمایه داری چه کرده اند؟ البته به باور شما همه مخالفین سرمایه داری در طی این قرون همه بخشی از سرمایه داری بوده اند. ولی سرمایه داری همین کامپیوتر و اینترنتی را پدید آورده که من و شما از آن استفاده می کنیم. بانکی که شما پس اندازتان در آن است محصول سرمایه داری است. خودتان هم دارید توی یک سیستم مبتنی بر سرمایه داری زندگی می کند. اموالی که تحت مالکیت شما هست هم طبق قانون سرمایه داری به شما رسیده.
این گونه که من از سخنان شما برداشت کردم سیستم حکومتی سوسیالیستی که با تعریف های علمی شما (و نظریات مارکس و انگلس) همخوانی داشته باشد تا کنون در هیچ جای دنیا پدید نیامده. و مسئله شوروی یا کوبا هم ناشی از سوء تفاهم بوده. آیا می توانید گروه هایی را به من معرفی کنید که به باور شما بر ضد سرمایه داری فعالیت می کنند؟ بلاخره این جامعه موهوم مورد علاقه شما که ما را به آن بشارت می دهید و مدعی هستید با مدل شوروی و کوبا و کامبوج و چین کمونیست تفاوت دارد باید یک پیش قراولانی داشته باشد. شاید فقط در ذهن و رویا و فکر بعضی روشنفکران چنین جایی هست؟
* مدل‌های حکومتی بخشی از روبنا هستند که بنا به شرایط می‌تونند تغییر کنند. از مدل‌های رفاه یا سوسیال دمکراتیک تا فاشیسم هم بر مبنای سیستم سرمایه‌داری بوده و هنگامی که این سیستم اقتصادی در خطر قرار داره به عنوان آخرین راه حل انتخاب می‌شوند. از این رو، مقایسه‌ی شما (دموکراسی‌های غربی با حکومت‌های خودکامه) یک مقایسه‌ی سطحی و تبلیغاتی محسوب میشه و نه یک تحلیل جدی و درست.

به عبارتی شما فرقی میان دولت استالین در شوروی، دولت هیتلر در آلمان و دولت آیزنهاور در آمریکا نمی بینید. اینها همه بخشی از روبنا هستند که فقط ظاهرشان با هم فرق می کند.
به گمان شما فرقی میان وقایعی مثل: سرکوب روشنفکران و نویسندگان، پرونده سازی برای شهروندان عادی، بستن روزنامه و نشریات، محاکمات سریع و بدون فرجام خواهی که در شوروی یا آلمان نازی اتفاق می افتاد با حقوقی که یک شهروند انگلیسی یا آمریکایی دارد نیست. از دید شما فرقی میان سیستم حکومتی که اردوگاه های کار اجباری دارد و شهروندان را به جرم انتقادی ساده بازداشت می کند با سیستم حکومتی که در آن حق آزادی بیان وجود دارد نیست. چون همه حکومتها بخشی از روبنا هستند.
معنی مقایسه های عمیق را هم فهمیدیم. تحلیل جدی یعنی این که سیستم حکومتی طالبان بر افغانستان و سیستم حکومتی پادشاهی عربستان سعودی و حقوقی که یک شهروند در عربستان دارد برابر است با سیستم حکومتی جمهوری فرانسه. همه بخشی از روبنا هستند
* ادعای سوسیالیستی بودن کوبا و امثال آن از طرف خود و کشورهای رقیب غربی بوده. نقطه‌ی رجوع من نوشته‌های مارکس و انگلس است و ادعاهای «سوسیالیسم واقعا موجود» به تمامی برخلاف آن نوشته‌هاست. تبلیغ «سیستم بهداشت و درمان»‌ و یا حتی «آموزشی» کوبا هم ارتباطی با موضوع سوسیالیسم نداره. فقط نشون می‌ده که در بهترین حالت می‌تونه به مدل سوسیال دمکراتیک تبدیل بشه.

ادعای سوسیالستی بودن کوبا قبل از هرچیز توسط حکومت خود این کشور و البته گروه کثیری از نیروهای چپ و ضد سرمایه داری دنیا انجام شده. قطعا حکومت کوبا سرمایه داری نیست.
سیستم بهداشت و درمان و آموزش کوبا هم به عنوان یک مدل عالی سوسیالیستی مطرح بوده.
نظر شما در مورد کوبا چیست؟ به باور من کوبا یک دیکتاتوری عقب افتاده دارد. یک سیستم تک حزبی. که مردمش غرق در فقر هسنند.
«چپ‌های دنیا» از خیلی چیزهای عجیب و غریب دفاع می‌کنند، از خودکامه‌های بلوک شرق، از آدم‌خوران آفریقا، از دیکتاتورهای کشورهای عربی و آمریکای لاتین، از نیکسون سرکوب‌گر ویتنام و حتی بخشا از صدام و خمینی! این مجموعه‌ی ناهمگون به همان بدی است که مدافعان کشورهای به اصطلاح لیبرال و غربی که مدام در پی دسیسه و توطئه‌چینی در کشورهای دیگر و حتی حمله‌ی مستقیم به آن‌ها هستند. این زمانه، از آن دوره‌هایی است که تعاریف چپ و راست و غیره درهم آمیخته و همه به تمامی بی‌اعتبار.

جپ های دنیا از استالین، مائو، پل پوت در کامبوج و اصولا هر حکومتی که ضد سرمایه داری بوده دفاع کرده اند. چون برایشان آزادی های فردی و حقوق شهروندی در درجه دوم قرار داشته. نخست از تجربه شوروی دفاع کردند. بعد از استالین دفاع کردند. وقتی این تجربه به جهنم ختم شد، رفتند سراغ الگوی چین و صدر مائو. بعد به یاد ویتنام افتادند. بعد که مبارزات خلق ویتنام نتیجه داد و یک جهنم توی ویتنام درست شد به سراغ تجربه کامبوج رفتند. بعد که در کامبوج یک دوزخ درست شد به سراغ تئورهای دیگر رفتند.
چپ، چپ است و راست هم راست است این دو مفهوم بر خلاف گفته شما درهم آمیخته نیست.
کسی که به اقتصاد آزاد اعتقاد دارد، به سیستم رای گیری مبتنی بر رای اکثریت اعتقاد دارد. مبارزه طبقاتی را قبول ندارد. به مفهوم سوسیالیسم بی اعتنا است اسمش راست است
[quote='figures'] به گمان من چنین نیست. علت وجود آزادی در غرب وجود دستگاه قضایی مستقل، وجود مطبوعات و رسانه های مستقل که مثل وجدان جامعه عمل می کنند، وجود جامعه مدنی ، وجود فعالین سیاسی مستقل از حاکمیت است. غرب هم مثل کشورهای بلوک شرق در دوره ای دست به سرکوب روشنفکران زده ولی شدت سرکوبش قابل مقایسه با چیزی که در حکومتهای سوسیالیستی از هر نوعش (کوبایی، ونزوئلایی، شوروی) دیده ایم نبوده.
اتفاقا نقد به سرکوب در غرب (مانند نقد به دوران ترور مک کارتیسم در آمریکا) را کسانی از داخل سیستم حکومتی شروع کرده اند.
پژوهشگران چپ در غرب کارکردشان در جنبش وال استریت مشخص شد که قدرت چندانی ندارند. آنها در سیستم غرب زندگی می کنند، از مواهب زندگی در این جامعه استفاده می کنند. پول جمع می کنند. و در مورد معایب سرمایه داری سخنرانی می کنند. شکست جنبش وال استریت در آمریکا وزن و قدرت این تیپ افراد را نشان می دهد.
راستی این است که در جامعه ای که آزادی های فردی، آزادی های بورژوایی، آزادی های به قول شما سطحی وجود نداشته باشد آن جامعه تبدیل به یک جهنم استالینی می شود.[/quote]
* «دستگاه قضایی مستقل، وجود مطبوعات و رسانه های مستقل»: آیا واقعا می‌توانید این ادعاها رو در ارتباط با مثلا کشور آمریکا اثبات کنید؟ بحثی طولانی و خسته‌کننده خواهد بود ولی مایل بودید همین ادعا رو بر اساس آمار و ارقام بحث می‌کنیم.
* «جنبش وال‌استریت» هم اعتراض جناحی از خود سرمایه‌داری علیه جناح راست‌تر بود که همراهی معترضینی از گروه‌های متفاوت رو به همراه داشت، و قرار نبود به جایی برسد.
* دمکرات‌ترین کشور مورد نظر شما هنوز به برکت سیاست‌های اقتصادی مشخصی (رفاه و کمک‌های ولفری و غیره) بحران‌های اقتصادی رو پشت سر گذاشته ولی دیر یا زود مجبور به رودرویی با آن‌ها خواهد بود. آن زمان خواهید دید که چگونه همان «آزادی‌های فردی، بوروژوایی» رو زیر پا می‌گذارند و به چه آسانی به یک کشور فاشیستی تبدیل می‌شوند.
[quote='figures']پژوهشگران چپ در غرب کارکردشان در جنبش وال استریت مشخص شد که قدرت چندانی ندارند. آنها در سیستم غرب زندگی می کنند، از مواهب زندگی در این جامعه استفاده می کنند. پول جمع می کنند. و در مورد معایب سرمایه داری سخنرانی می کنند. شکست جنبش وال استریت در آمریکا وزن و قدرت این تیپ افراد را نشان می دهد.[/quote]
مثل این که قاعده ای که شما استخراج کردید، تنها برای غربیان نیست، شاید برای ایرانیان هم باشد، چون کسی از ما که کمونیست دو آتیشه کتابناک هست با اینکه مدام غرب رو نقد می کنه ولی خودش در غرب کاپیتالیست نشسته:
[quote='Behruz67']جناب نیکدوست، من شهر ونکوور کانادا زندگی می‌کنم اجازه دهید که هم با زبان آمار و ارقام سخن بگویم که «اظهار نظرهای غیر کارشناسی» محسوب نشود و هم چند نکته در پاسخ بگویم[/quote]
به صفحه 5 مراجعه کنین: متن لینک
گویا این هم داستان بعضی است که باور دارن و توصیه می کنن امام رضا شفاء میده، ولی خودشون بهترین بیمارستانهای غربی میرن
[quote='figures']این استدلال تقریبا امروز جنبه طنز پیدا کرده. می گویند آن چیزی که در شوروی اتفاق افتاد سوسیالیسم نبوده. سوسیالیسم واقعی نبوده بلکه سرمایه داری دولتی بوده. چیزی که در ونزوئلا توسط چاوز اتفاق افتاده سوسیالیسم واقعی نبوده. کوتاه سخن این که در هرجای دنیا که به خاطر سیاستهای چپ وضع خراب شده از چین دوران صدر مائو، تا شوروی لنین و قطحی غذا در آن کشور، تا کامبوج خمرهای سرخ، گفته اند این به خاطر سرمایه داری دولتی بوده. وقایعی که در شوروی اتفاق افتاده ارتباط خاصی با سرمایه داری نداشته ، اتفاقا بر عکس ، وقایع شوروی دقیقا به خاطر این اتفاق افتاد که گروهی روشنفکر خواستند یک سیستم تازه حکومتی خلق کنند و به جاری رای اکثریت دیکتاتوری پرولتاریا را حاکم کنند.[/quote]
جنبه‌ی طنز اینجاست که همان تبلیغات کشورهای رقیب رو تکرار می‌کنید. در همان شوروی مورد نظر شما بیش از هر کشور دیگری به کشتار کمونیست‌ها دست زدند و شما هنوز آن را سوسیالیستی تلقی می‌کنید؟ نوشته‌های مارکس و انگلیس هنوز در دسترس‌اند، کدام پژوهش‌گر توانسته مدعی شود که مبانی «سوسیالیسم‌»های مورد اشاره‌ی شما در آن آثار یافت می‌شوند؟
نکته‌ی درست اینست که «هر جای دنیا ... که وضع خراب شده» به خاطر نجات سیستم سرمایه‌داری دست به تغییر ساختار اقتصادی و سیاسی زده‌اند و آن این چیزی است که در تاریخ این کشورها دیده شده. صحبت از «دیکتاتوری پرولتاریا» و برداشت‌های غیرواقعی از آن هم انصافا در حوصله‌ی این بحث‌ها نیست.
[quote='figures'] چون تا امروز هیچ مدل دیگر حکومتی وجود ندارد که آنها را با هم مقایسه کنم. در یک طرف دموکراسی های غربی هستند که اساس آنها بر ارزش های لیبرالیستی و اعتقاد به اقتصاد آزاد بنا شده. و در یک طرف حکومتهای خودکامه.چیز دیگری جز این دو نوع سیستم حکومتی وجود ندارد.
شما اگر مدعی هستید که یک راه حل تازه کشف کرده اید که تا امروز در هیچ جای دنیا اجرا نشده، به جای نقد آمریکا باید یک کشور را که ایده آل شما است به ما نشان بدهید که آن را نقد کنیم و با کشورهای دیگر مقایسه کنیم.
به عنوان مثال می توانید نظرتان را در مورد کوبا و اقتصادش بگویید؟ آیا کوبا یک کشور سوسیالیستی نیست؟ آیا این کشور از دید شما از مشروعیت انقلابی برخوردار نیست؟ آیا جز این است که اکثر چپهای دنیا به این کشور سمپاتی دارند؟ آیا جز این است که به طور پنهان و آشکار از سیاستهای این کشور عقب افتاده دفاع می کنند و مثلا روی سیستم بهداشت و درمان کوبا تبلیغات می کنند؟ [/quote]
* مدل‌های حکومتی بخشی از روبنا هستند که بنا به شرایط می‌تونند تغییر کنند. از مدل‌های رفاه یا سوسیال دمکراتیک تا فاشیسم هم بر مبنای سیستم سرمایه‌داری بوده و هنگامی که این سیستم اقتصادی در خطر قرار داره به عنوان آخرین راه حل انتخاب می‌شوند. از این رو، مقایسه‌ی شما (دموکراسی‌های غربی با حکومت‌های خودکامه) یک مقایسه‌ی سطحی و تبلیغاتی محسوب میشه و نه یک تحلیل جدی و درست.
*‌فقدان یک جامعه‌ی ایده‌آل به معنای نقد نکردن جامعه‌ی کنونی نیست. مرحله‌ی تکوین و گسترش و زوال سرمایه‌داری از قرن پانزدهم شروع شده و هنوز ادامه داره، برای مرحله‌ی بعدی هنوز فرصت کافی هست.
* ادعای سوسیالیستی بودن کوبا و امثال آن از طرف خود و کشورهای رقیب غربی بوده. نقطه‌ی رجوع من نوشته‌های مارکس و انگلس است و ادعاهای «سوسیالیسم واقعا موجود» به تمامی برخلاف آن نوشته‌هاست. تبلیغ «سیستم بهداشت و درمان»‌ و یا حتی «آموزشی» کوبا هم ارتباطی با موضوع سوسیالیسم نداره. فقط نشون می‌ده که در بهترین حالت می‌تونه به مدل سوسیال دمکراتیک تبدیل بشه.
«چپ‌های دنیا» از خیلی چیزهای عجیب و غریب دفاع می‌کنند، از خودکامه‌های بلوک شرق، از آدم‌خوران آفریقا، از دیکتاتورهای کشورهای عربی و آمریکای لاتین، از نیکسون سرکوب‌گر ویتنام و حتی بخشا از صدام و خمینی! این مجموعه‌ی ناهمگون به همان بدی است که مدافعان کشورهای به اصطلاح لیبرال و غربی که مدام در پی دسیسه و توطئه‌چینی در کشورهای دیگر و حتی حمله‌ی مستقیم به آن‌ها هستند. این زمانه، از آن دوره‌هایی است که تعاریف چپ و راست و غیره درهم آمیخته و همه به تمامی بی‌اعتبار.
دوست گرامی، اینجا کسی از کشورهای دیکتاتوری بلوک شرق مانند شوروی سابق و چین و کره و کوبا دفاع نکرده که شما میزان آزادی‌های سیاسی بلوک غرب و شرق رو مقایسه می‌کنید؟!

چون تا امروز هیچ مدل دیگر حکومتی وجود ندارد که آنها را با هم مقایسه کنم. در یک طرف دموکراسی های غربی هستند که اساس آنها بر ارزش های لیبرالیستی و اعتقاد به اقتصاد آزاد بنا شده. و در یک طرف حکومتهای خودکامه.چیز دیگری جز این دو نوع سیستم حکومتی وجود ندارد.
شما اگر مدعی هستید که یک راه حل تازه کشف کرده اید که تا امروز در هیچ جای دنیا اجرا نشده، به جای نقد آمریکا باید یک کشور را که ایده آل شما است به ما نشان بدهید که آن را نقد کنیم و با کشورهای دیگر مقایسه کنیم.
به عنوان مثال می توانید نظرتان را در مورد کوبا و اقتصادش بگویید؟ آیا کوبا یک کشور سوسیالیستی نیست؟ آیا این کشور از دید شما از مشروعیت انقلابی برخوردار نیست؟ آیا جز این است که اکثر چپهای دنیا به این کشور سمپاتی دارند؟ آیا جز این است که به طور پنهان و آشکار از سیاستهای این کشور عقب افتاده دفاع می کنند و مثلا روی سیستم بهداشت و درمان کوبا تبلیغات می کنند؟
در ضمن، اگر بحث‌ها رو دنبال کرده باشید گفته شده که در تمامی این کشورها شکل‌های مختلف از همان سیستم اقتصادی سرمایه‌داری (با ایسم‌های مختلف) حاکم بوده و هست.

این استدلال تقریبا امروز جنبه طنز پیدا کرده. می گویند آن چیزی که در شوروی اتفاق افتاد سوسیالیسم نبوده. سوسیالیسم واقعی نبوده بلکه سرمایه داری دولتی بوده. چیزی که در ونزوئلا توسط چاوز اتفاق افتاده سوسیالیسم واقعی نبوده. کوتاه سخن این که در هرجای دنیا که به خاطر سیاستهای چپ وضع خراب شده از چین دوران صدر مائو، تا شوروی لنین و قطحی غذا در آن کشور، تا کامبوج خمرهای سرخ، گفته اند این به خاطر سرمایه داری دولتی بوده. وقایعی که در شوروی اتفاق افتاده ارتباط خاصی با سرمایه داری نداشته ، اتفاقا بر عکس ، وقایع شوروی دقیقا به خاطر این اتفاق افتاد که گروهی روشنفکر خواستند یک سیستم تازه حکومتی خلق کنند و به جاری رای اکثریت دیکتاتوری پرولتاریا را حاکم کنند.
"علت واقعی همان آزادی نسبی در کشورهای غربی هم بستگی به عوامل زیادی داره که می‌توان برای مثال به مقاومت جنبش‌های کارگری و روشنفکری در مقابل یک‌دست‌سازی‌های حاکمیت، و مبارزات پژوهش‌گران مستقل چپ اشاره کرد. در صورت غیبت این نهادها و افراد، «آزادی»‌ در دست حاکمیت (تحت سیطره‌ی کارتل‌ها و کمپانی‌های اسلحه‌سازی و نفتی) به ابزاری سرکوب‌گر تبدیل شده بود."

به گمان من چنین نیست. علت وجود آزادی در غرب وجود دستگاه قضایی مستقل، وجود مطبوعات و رسانه های مستقل که مثل وجدان جامعه عمل می کنند، وجود جامعه مدنی ، وجود فعالین سیاسی مستقل از حاکمیت است. غرب هم مثل کشورهای بلوک شرق در دوره ای دست به سرکوب روشنفکران زده ولی شدت سرکوبش قابل مقایسه با چیزی که در حکومتهای سوسیالیستی از هر نوعش (کوبایی، ونزوئلایی، شوروی) دیده ایم نبوده.
اتفاقا نقد به سرکوب در غرب (مانند نقد به دوران ترور مک کارتیسم در آمریکا) را کسانی از داخل سیستم حکومتی شروع کرده اند.
پژوهشگران چپ در غرب کارکردشان در جنبش وال استریت مشخص شد که قدرت چندانی ندارند. آنها در سیستم غرب زندگی می کنند، از مواهب زندگی در این جامعه استفاده می کنند. پول جمع می کنند. و در مورد معایب سرمایه داری سخنرانی می کنند. شکست جنبش وال استریت در آمریکا وزن و قدرت این تیپ افراد را نشان می دهد.
راستی این است که در جامعه ای که آزادی های فردی، آزادی های بورژوایی، آزادی های به قول شما سطحی وجود نداشته باشد آن جامعه تبدیل به یک جهنم استالینی می شود.
[quote='figures'] ... در همه سیستم های حکومتی کم و بیش فجایع وجود دارد. چه در شوروی و چه در آمریکا. تفاوت میان این دوسیستم حق نقد این فجایع است... [/quote]
صحبت شما از برخی جهات درسته فقط یک خطای کوچک دارید و این که به مقایسه‌ی بلوک شرق و غرب می‌پردازید.
دوست گرامی، اینجا کسی از کشورهای دیکتاتوری بلوک شرق مانند شوروی سابق و چین و کره و کوبا دفاع نکرده که شما میزان آزادی‌های سیاسی بلوک غرب و شرق رو مقایسه می‌کنید؟!
در ضمن، اگر بحث‌ها رو دنبال کرده باشید گفته شده که در تمامی این کشورها شکل‌های مختلف از همان سیستم اقتصادی سرمایه‌داری (با ایسم‌های مختلف) حاکم بوده و هست.
علت واقعی همان آزادی نسبی در کشورهای غربی هم بستگی به عوامل زیادی داره که می‌توان برای مثال به مقاومت جنبش‌های کارگری و روشنفکری در مقابل یک‌دست‌سازی‌های حاکمیت، و مبارزات پژوهش‌گران مستقل چپ اشاره کرد. در صورت غیبت این نهادها و افراد، «آزادی»‌ در دست حاکمیت (تحت سیطره‌ی کارتل‌ها و کمپانی‌های اسلحه‌سازی و نفتی) به ابزاری سرکوب‌گر تبدیل شده بود.
[quote='siawash110']ضمنا من کجا گفتم جوامع غربی مترادف با سیستم اقتصاد سرمایه داری است ؟ از اول تا حالا تمام حرف من بر سر آزادی است . من عقیده دارم که : آزادی مطبوعات و رسانه ها و قوه قضاییه مستقل و آزاد ، باعث رشد و تعالی یک کشور در تمامی ابعاد می شود . به هر حال ، شما از زمان حال یا حتی در تمامی تاریخ گذشته بشری برای من نمونه بیاورید که در یک کشور : قوه قضاییه مستقل بوده و رسانه ها آزاد بوده اند و آن کشور رو به سوی انحطاط و تباهی رفته باشد ؟
البته منظور من ، یک دوره تاریخی یا حداقل یک دوره 50 ساله است وگرنه به عنوان مثال : رکود اقتصادی دهه 30 آمریکا را نمی توان به حساب انحطاط یک تمدن گذاشت . . . [/quote]
مرسی برای نقل‌قول‌تان از متن من که متوجه شدم به نادرست نگاشته شده و حق با شماست. منظور من این بود که جوامع غربی رو جدا از سیستم اقتصاد سرمایه‌داری می‌دونید و این باعث میشه که نظرات نادرست بر اساس موضوعات روز بدید من‌جمله میزان آزادی در کشورهای غربی (که شاید در مقایسه با کشورهای جهان سومی به مراتب بهتر باشه ولی متوجه مشکلات واقعی آن خواهید بود وقتی که در همان جامعه زندگی کنید، و این توضیحات خود به چندین صفحه‌ی دیگر می‌کشد).
فاکتورهای متعددی در «رشد و تعالی» یک کشور نقش دارند که «آزادی»‌ فقط یکی از آن‌هاست.
اینکه می‌پندارید بحران‌های اقتصادی می‌تواند موجب انحطاط «تمدن» شود هم همان‌طوری که قبلا اشاره کردم ناشی از بدفهمی یا کم‌خوانی‌تان در زمینه‌ی جامعه‌شناسی است. بحران‌های اقتصادی می‌توانند موجب شورش‌ها و انقلابات شوند که به تغییر حاکمیت سیاسی و در مقاطعی به تغییر شیوه‌های تولیدی یا ساختار اقتصادی منجر شود که به ارتقای تمدن یا دستاوردهای بشری بیانجامد ولی نه انحطاط یا نابودی آن. و همان‌گونه که گفتید باید این دوره‌ها رو در درازمدت بررسی کرد.
واقعیت امر، این کتاب رو نه من لایک کردم و نه علاقه‌ای به این نوع «پژوهش‌ها» دارم. چند باری هم که دخالت کردم در ارتباط با نظرات دوستان بود. نظر شخصی من اینه که نباید زیر هر کتابی به بحث نشست و این هم یکی از آن کتاب‌هاست. هر یک از نظراتی که دارید خود می‌تواند مبنای بحثی جدی قرار گیرد ولی زیر عنوان کتابی که هم مرتبط و هم با ارزش باشد.
چرا مردم از آمریکا متنفرند؟
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک