چرا مردم از آمریکا متنفرند؟
مترجم:
عظیم فضلی پور
امتیاز دهید
این کتابی است که در آن تلاش می شود تا درباره تولیدات فرهنگی آمریکا و تصوری که ایالات متحده از خود باقی می گذارد و همچنین فهمی که از جهان دارد بحث و گفت وگو شود.
این کتاب درباره پیوندهای میان تصویرها و ایده ها و این که این تصاویر چگونه بر نگرش های سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی این کشور با دیگر کشورهای جهان تاثیر می گذارد،سخن می گوید.
نگارندگان در این کتاب با تبیین رابطه میان توسعه فرهنگ آمریکایی و ابزارهای تجاری، فرهنگی و نظامی، دلایل اصلی نفرت مردم از آمریکا را در ساحت های جهان شناختی، هستی شناختی، معرفت شناسی و اقتصادی جست وجو کرده اند.
این کتاب در هفت فصل تنظیم شده است. نویسندگان در فصل نخست با تبیین و معرفی رویکرد خود، سرآغاز واکاوی پرسش این کتاب را از این منظر دنبال می کنند. در فصل دوم با پرداختن به مساله شر، کینه و آمریکا، به سراغ فصل بعدی و بررسی جهان به عنوان آمریکا می روند. در فصل چهارم به همبرگرهای آمریکایی و سایر ویروس های تجاری و فرهنگی می پردازند. در فصل پنجم داستان ها و داستان گویی های آمریکایی را نقد و بررسی می کنند. همچنین در فصل ششم به رسالت قهرمان داستان آمریکا پرداخته و سرانجام در فصل آخر به بحث درباره آمریکای نفرت انگیز و نفرت در حال افزایش می پردازد.
بیشتر
این کتاب درباره پیوندهای میان تصویرها و ایده ها و این که این تصاویر چگونه بر نگرش های سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی این کشور با دیگر کشورهای جهان تاثیر می گذارد،سخن می گوید.
نگارندگان در این کتاب با تبیین رابطه میان توسعه فرهنگ آمریکایی و ابزارهای تجاری، فرهنگی و نظامی، دلایل اصلی نفرت مردم از آمریکا را در ساحت های جهان شناختی، هستی شناختی، معرفت شناسی و اقتصادی جست وجو کرده اند.
این کتاب در هفت فصل تنظیم شده است. نویسندگان در فصل نخست با تبیین و معرفی رویکرد خود، سرآغاز واکاوی پرسش این کتاب را از این منظر دنبال می کنند. در فصل دوم با پرداختن به مساله شر، کینه و آمریکا، به سراغ فصل بعدی و بررسی جهان به عنوان آمریکا می روند. در فصل چهارم به همبرگرهای آمریکایی و سایر ویروس های تجاری و فرهنگی می پردازند. در فصل پنجم داستان ها و داستان گویی های آمریکایی را نقد و بررسی می کنند. همچنین در فصل ششم به رسالت قهرمان داستان آمریکا پرداخته و سرانجام در فصل آخر به بحث درباره آمریکای نفرت انگیز و نفرت در حال افزایش می پردازد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی چرا مردم از آمریکا متنفرند؟
ابتدا خواستم دیدگاه خویش را در مورد انتقاد شما و پرسش های شما بنویسم و به ابهامات پاسخ دهم ولی در نظر اخیرتر شما احساس کردم که حوصله بحث ندارید برای همین صرفا شما را به این لینک ارجاع می دهم گفت و گوی دکتر منصور با آقای هومن سیدی از این رو این برنامه برای من جالب بود که دکتر منصور برای سالهای طولانی چپ بودند امیدوارم وقت یا حوصله داشته باشید این برنامه رو ببینید.
دوم اینکه من تا حدود زیادی ( نه صد در صد چون همه چیز به باور من نسبی هست) مدافع لیبرالیسم هستم ( نه چون روش بی نقص هست چون تنها الترناتیو قابل اجرا هست) و این لزوما به این معنا نیست که مدافع سیاست های اشخاصی مانند جورج بوش یا ترامپ باشم نظرات را که دیدم بیشتر حمله به لیبرالیسم بود تا به آمریکا.
در مورد افغانستان تا جایی که می دانم آمریکا به مجاهدین افغانستان کمک کرد شوروی با کاشت هزاران مین در افغانستان حقی نداشت ( افغانستان یکی از بزرگترین قربانیان مین در جهان به دلیل حملات شوروی هست) حالا بعد از پیروزی مجاهدین افغانستان ، طالبان شکل گرفت و بقیه حوادث بیشتر به فرهنگ منطقه بر می گردد تفکر اینکه خاورمیانه با نابودی دیکتاتورهایی چون صدام و طالبان مسیر کره جنوبی و ژاپن را طی میکند خطایی بزرگ بود فرهنگ این جوامع دموکراسی و حقوق بشر را تحمل نمی کنند و درگیر مشکلات منشا گرفته از شرایط فرهنگی (مثل اسلام) و اجتماعی خودشان هستند دموکراسی آمپول نیست که با یک تزریق اثر کند. اگر منظورتان این هست که چرا قبل از شوروی چنین نبود باید عرض کنم اون موقع هم جامعه پیشرفته و پویای نداشت و با جهان آزاد برخورد نکرده بودند برای همین مثلا مجسمه بودا در افغانستان برایشان نشانه ای برای درس عبرت و یادگار دوران جاهلیت بود وقتی برخورد افغانستان با جهان آزاد رخ داد و دیدند این مجسمه ها برای عده زیادی نه نشانه های عبرت و مخروبه ای اطراف شهر هست بلکه نمادهای مقدس هستند با بمب ویران کردند.
این مدت که این کامنت ها را می نوشتیم در افغانستان یک حمله انتحاری رخ داد و تعدادی کشته شدند و در ایران انگشتان شهروندی قطع شد . همین دو خبر نشون میدهد چرا خاورمیانه پیشرفت نمیکند
توی عراق هم هیچ ابرقدرتی نمی تواند دموکراسی رو به آنان یاد بدهد فرهنگ آنان با دموکراسی در تضاد هست و افکار داعشی بسیار سریع بین آنان رواج پیدا می کند. فرهنگ یک منطقه رو نمیشه با توزیع چند مجله و کتاب تغییر داد. خود امت اسلام قصاص، برتری مسلمان بر غیرمسلمان، قوانین ضد زن و... دوست دارند و در نهایت اندیشه اسلامی پیروز است ( البته فعلا، امثال من نخواهند گذاشت تا ابدیت این وضع باقی بماند تغییر این نگرش امری بسیار آهسته و سخت است)
این نوشتار شما اغراق هست . علت اینکه عرض میکنم لیبرالیسم در حال اصلاح خودش هست و کشورهای آزاد بوم سفیدی هستند که هر لکه سیاهی در آن خودش رو نشون میده برای همین هست جوامعی پویا که در حال اصلاح و پیشرفت هستند.
وضعیت کارگران در دنیای لیبرال بسیار بهتر از وضعیت هر کشور کمونیستی بوده و هست و کمتر کسی در مورد وضعیت کارگران Huawei یا شرکت Xiaomi سخن میگن شرکت هایی که بدون رعایت کپی رایت با قیمت هایی بسیار پایین محصولات خود را عرضه می کنند ناگفته پیداست که وضعیت کارگران در چین با برده داری فرق زیادی ندارد و حتی زمانی که چین روی بخش کمونیستی اش تاکید بیشتری نسبت به امروز می کرد کارگر بدون اجازه از کارفرما حق ازدواج نیز نداشت.
در ویدیو زیر کارفرمای چینی با چوب کارمندانش را در ملاءعام کتک می زند و تحقیر میکند چون به اندازه کافی کار سخت کار نکرده اند، این کلیپ نسبتا یک کلیپ ملایم است و فیلم هایی بسیار خشن از برخورد قانونی کارفرما نسبت به کارگر وجود دارد که از ارائه آن معذورم هرچند حدس می زنم که با ارایه آنان نیز چیزی از ارادت برخی از چپ ها نسبت به چین مدعی کمونیست کم نمی شود.
لینک ویدیو
از نگاه یک لیبرال در آمریکا وضعیت کارگران اپل در چین با وضعیت کارگران اپل در آمریکا یکسان نیست هرچند از نظر یک کارگر چینی کارمند اپل وضعیتش از هر کارگر چینی دیگر بهتر است ولی چون لیبرالیسم در حال اصلاح خود است روزی وضعیت کارگران خارجی اپل نیز بهبود می یابد هرچند این اختلاف بهانه ای برای چپ هاست تا تمام دستاوردها را انکار کنند یا ناچیز جلوه دهند بدون آنکه خود یک راه حل اصولی و آزمایش شده قابل اتکا ارائه دهند
تاریخ بشر هم مشخص هست نیازی نیست لیبرالیسم آن را وارونه جلوه دهد هرچه شما بگوید این حقیقت کتمان نمی شود که به لطف لیبرالیزم جمعیت بشر از چند صد هزار نفر امروزه به هفت میلیاد نفر رسیده است و رفاه نسبی انسان ها قابل قیاس با قرن هفده میلادی نیست خوبی لیبرالیزم این هست که یک بت مقدس نیست نه مثل مارکس هست که نشود به نتیجه مطالعاتش خدشه وارد کرد نه جایگاهی چون قرآن دارد یک مکتب همواره پویا و در حال تحول است
پیشتر زیر کتاب ژرمینال امیل زولا بحث هایی در این مورد شد موضوعاتی در زیر آن کتاب نوشتم که شاید پاسخی به این سخن انتقادی شما باشد پیشنهاد می شود در صورت تمایل آنرا بخوانید همچنین بازخوانی سایرنظرات شاید جالب باشد کاربری نظری داد که:
"مارکسیسم اصل عدم تجاوز را نقض می کند و کاملا غیر اخلاقی و غیر عملی بود و در نهایت منجر به عقب ماندگی اقتصادی در شوروی و شکلی فاشیست مانند در چین و کره شد. و تبلیغ به برابری کاذب و شعارهایی آرمانی که کاملا پوپولیستی است در سیاست جایی ندارد. مارکسیسم استعداد افراد را برای کسب ثروت نادیده می گیرد و زمینه فرصت های پیش آمده برای پول دار شدن طبقه کارگر را بر می چیند و بی عدالتی در مارکسیسم جولان می زند. معنای بی عدالتی این است: ((دادن مقداری برابر به افراد نابرابر یا دادن مقداری نابرابر به افرادی برابر.)) درست است همه انسان هستیم و از این رو باید به هم در انسانیات احترام بگذاریم مثلا مرد را بر زن ترجیح ندهیم یا به غنی احترام مازاد بر فقیر نگذاریم و خلاصه فضایل و رذایل را مد نظر قرار دهیم ولی در بازار سرمایه است که برابر و نابرابر را مشخص می کند چون گفتمان ما اقتصادی است و سوء استفاده از سرمایه برای رسیدن به قدرت نشان از بد بودن سرمایه داری نیست. و استبداد طبقه کارگر خود ظلمی بزرگ است. کمونیسم برای جوامع اولیه که هنوز آنچه که شهر می نامیم تشکیل نشده بود، می باشد."
علاقهای به پاسخ یک به یک به نظرات دوستمان ندارم چون همین هفتاد کامنت دوبرابر خواهد شد ولی این کامنت بالا رو واقعا نمیشد کاریش کرد و بعد از دو روز تلاش برای نادیدهگرفتن دوباره بازگشتم به اینجا و گرچه مخاطب آن من نیستم ولی امیدوارم که مشکلی با پاسخ دادن من نداشته باشند.
* چه معیاری برای اسارت یک کشور یا جامعه وجود دارد که حضور مارکسیستهای روسی بدان معناست (حتی اگر رفاه و فرهنگ و اقتصاد نسبتا معتدلی در جامعه داشته باشد که در واقع بیشتر لیبرالی بود تا کمونیستی) ولی حملهی نظامی ناتو و آمریکا در آن معنا نیست، حضور نظامی طالبان نیز در آن معنا نیست!
* آمریکا دقیقا چه را آزاد کرد؟ نمونههای عراق و افغانستان و لیبی را آیا انصافا آزادسازی میدانید؟ آیا مقایسهی قبل و بعد از این آزادسازی کذایی انجام دادهاید که دلیلی بر این ادعا باشد؟ آیا واقعا دیدن آن دشوار است که تمامی این آزادسازیها از برنامههای استراتژیک سیاسی و اقتصادی آمریکاست و رهایی مردم و جان انسانها در این معادلات ذرهای جایی ندارند؟!
* «ملت مسلمان افغانستان» که به زعم شما آگاهانه تصمیم گرفتند پیشرفت نکنند و همچنان در عقبماندگی بمانند و «اسلام طالبانی» رو انتخاب کردند و غیره و غیره ... آیا همین ملت مسلمان در این کشور وجود نداشتند ولی با این حال تا زمان حملهی شوروی چندان خبری از اینان نبود، و چرا؟ تقریبا مطمئنم که از نقش آمریکا در پیدایش و تقویت طالبان و سربازگیری برایشان در مساجد و کانونهای آموزشی پاکستان تا سالهای سال باخبر هستید ولی ترجیح میدهید که این بخش رو مسکوت بگذارید! دوست گرامی، همین آمریکا و سیاستهایاش مسئول عقبماندگی و اجبار آنان به پذیرش اسلام طالبانی شده (حدقل یکی از مهمترینشان)، نکوهش مردم درمانده و از پا افتادهی افغان بعد از دهها سال جنگ و کشتار و ناامنی که حقی در انتخاب آن نداشتهاند اصلا منصفانه نیست!
* این که «نظام حقوقی و سیاسی افغانستان بسیار پیشرفته تر از ایران هست» رو من یکی ماندهام چه بگویم. یک دوستی، چند سالی پیش، اصرار داشت که عربستان سعودی به مراتب پیشرفتهتر از ایران کنونیست. اگر خلاف این ادعاها صحبت کنیم هم فورا به نزدیکی چپ با جمهوری اسلامی محکوم میشویم، پس بگذریم.
برای علاقمندن به مباحث افغانستان، این لینک اینترنی در ارتباط با کمکهای سیا به برپایی طالبان و آموزش عقیدتی آنان در شکل تهیهی کتابهای درسی دینی (با تاکید بر ضرورت جهاد علیه کفار) که از طرف یکی از دانشگاههای مهجور کانادایی بود همراه با برنامهریزیهای اقتصادی و مالی شرکتهای نفتی با طالبان و غیره است. لینکهای دیگر در این باب هستند که اگر مایل به مطالعهی بشتر بودید مطلع کنید.
مجازات اشغالگران نظامی و سیاسی و همچنین قصاص قاتلان فلسطینیان را نیز به درک تان بیفزایید.[/quote]
با قسمت مجازات سران نظامی و سیاسی مطئنما موافق هستم.
مجازات اشغالگران نظامی و سیاسی و همچنین قصاص قاتلان فلسطینیان را نیز به درک تان بیفزایید.
بگذریم.
متاسفانه در نظریات دوستمان ctr2006 آشفتگی زیادی به چشم میخورد. چند نکتهی درست آمیخته با کلی نکات نادرست و نتیجهگیریهای دلبخواهانه چندان کمکی به فهم آرای ایشان نمیکند.
برای مثال: علت پیشرفت بشر و آغاز علمگرایی و خردگرایی را با آغاز انقلاب صنعتی میداند که تا حدودی صحیح است اما احتمالا به علت فشردهنویسی اشاره نمیکند که خود این انقلاب صنعتی در چه بافتی پا گرفته و البته علاقهای ندارد بگوید که در نهایت تمامی این آغازها بخشی از حرکت جنبش اجتماعی سرمایهداری علیه فئودالیسم بوده (صحبت از اروپا است). و به همین آسانی در جملهی بعدی به چند نتیجهگیری نادرست میرسد که ۱- «ضرورت لیبرالیسم و سرمایهداری آزادی و کمک به انسانهاست»، ۲- «بدون رفع نیازهای انسانی انباشت سرمایه ایجاد نمیشود» و ۳- «انباشت سرمایه باعث اختراعات و اکتشافات بیشتر میشود» که به عنوان مثال به «بزرگترین شرکتهای جهان با بیشترین انباشت سرمایه» نظیر گوگل، مایکروسافت و شرکتهای هواپیماسازی و داروسازی و غیره اشاره میکند.
مطمئن نیستم چگونه به نکتهی ۱ رسیدند ولی این ادعا از طرف تمامی ایدئولوژیها و ادیان شده، تاریخ انسانی بهترین گواه برای محک این ادعاهاست. نکتهی ۲ یک موضوع عمومیست که رفع نیازهای انسان اولین پیششرط زندگی است ولی ارتباطی با «انباشت سرمایه» ندارد، با توجه به نکتهی ۳ متوجه میشویم که برداشت این دوست از «انباشت سرمایه» به کل چیزی متفاوت است و آنی نیست که در اقتصاد سیاسی چندین دهه مورد بحث و مجادله قرار گرفته است. این اختلاط مفاهیم سرمایهی غیرمولد و «رشد اقتصادی» و «سود مالی» در نوشتههای جسته و گریختهی دیگر ایشان دیده میشود که بازمیگردد به برداشتهای متفاوت از روابط تولیدی جامعه و نقد آن در حوصلهی این فشردهنویسیها نیست ولی میتوان حداقل اشاره کرد که انباشت سرمایه موجب اختراعات و اکتشافات نیست بلکه این اختراعات و اکتشافات (تکنولوژی مدرنتر) است که با افزایش بازدهی تولید و اخذ ارزش اضافی بیشتر، سود بیشتر حاصل میکند که بخشی از پروسهی سرمایهی مولد است.
در ارتباط با نمونههای شرکتهای بزرگ نیز بگذریم که آنها «انباشت سرمایه» ندارند، بلکه تنها هدف آنان افزایش سود مالی برای سهامداران خود است و «محصولات» این کمپانیها اجبارا باید مورد توجه تودههای مردم باشد تا بتوانند به این هدف خود برسند (هدف اصلی پر کردن جیب سهامداران است و نه کمک به انسانها). در این راستا آمازون میتواند شرایط نیمه بردهداری برای کارگران خود ایجاد کند و یا مثل کمپانیهایی که نام برده شدهاند تا جایی که بتوانند از دادن مالیات به دولتها فرار کنند و یا در خفا با سازمانهای اطلاعاتی و نهادهای خصوصی مشارکت کنند (رد و بدل اطلاعات مشتریها).
باقی مطالب این دوستمان نیز به همین سیاق است، از توضیح علت عقبمانده شدن کشورهای جهان سوم گرفته تا چسباندن ادعاهای بشردوستی به لیبرالیسم و البته یادآوری آن دیکتاتور گرجی که شاید روی «چپیها» کم شود! اما شاید به عمد فراموش میکند که همان انشتین یک سوسیالیست بود و خواهان اقتصادی غیر کاپیتالیستی که به درد تودههای مردم بخورد و نه فقط یک عدهی منتخب.
مغلطهای در کار نبود. مغلطه این است که از «تغییر فکر» بخشی از انسانها حرف بزنیم اما از شرایط تاریخی این تغییر فکر چیزی نگوییم؛ درواقع سخنی از این واقعیت به میان نیاوریم که چرا و چگونه در طول تاریخ این شرایط لازم برای پیشرفت فکری دائماً در دست انسانهای کمتر و کمتری متمرکز شده است و دست یافتن به این شرایط برای بخش بزرگی از انسانها سختتر و سختتر شده است. علت و دلیلی دارد که به عنوان مثال حیات فکری و مادی کارگران اپل تا حد انسانهای اولیه یا حتی پستتر از آن نزول کرده است. از قضا خود کارل لینه واضع عنوان «هوموساپینس» علاقهمند به بررسی شرایط بیرونی تغییر فکر انسان بود.
عبارت «بشر هموساپینس به لطف غرب امروز رفاهی نسبی دارد» دقیقاً همان معنایی را دارد که عرض کردم. چون اساساً در نظام فکری لیبرالیسم دلیل ترقی فکری انسان مجهول و نهایتاً غیرقطعی است. چون لیبرالیسم نمیخواهد بهطور همه جانبه به تاریخ انسان بپردازد. مسایل بزرگی را حذف میکند و وارونه نشان میدهد. تاریخ انسان را عرصهی بیمنطق انحراف و حماقت و کشت و کشتار نشان میدهد تا در نهایت خودش را به عنوان تنها راه نجات تبلیغ کند. همانطور که شما میگویید هوموساپینس از آغاز در حال کشتن همنوعان خود بود و کشورهای عقبمانده خودشان به جلو حرکت نکردند یا سرعت کمی داشتند!!! همانطور که شما بسیاری از واقعیات جهانشمول را حذف میکنید تا تصویر مطلوب خودتان را از انقلاب صنعتی، سازمان ملل و دیگر نهادهای اقتصادی و اجتماعی غرب بسازید.
با اینحال باز هم بگویم که شیوه بحث شما برایم جالب بود. چون بسیاری از لیبرالها این در و آن در میزنند و مسائلی خارج از نظام فکری لیبرالیسم را وارد بحث خود میکنند تا حرف خود را به کرسی بنشانند. اما شما لیبرالیسم خالص را نشان دادید. موفق باشید
علت پیشرفت بشر با آغاز انقلاب صنعتی تغییر فکر بخشی از هموساپینس ها در غرب بود نه تغییر در نژاد آنان مگرنه تا زمانی که در غرب اسیر کلیسا و مذهب بودند در مواردی حتی زندگی بدتری از مردم خاورمیانه داشتند. علم گرایی و خرد گرایی حرکتی از انسان را آغاز کرد که به نفع کل بشریت شد
ضرورت لیبرالیسم و سرمایه داری آزادی و کمک به انسان هاست و بدون رفع نیازهای انسانی انباشت سرمایه که خود باعث اختراعات و اکتشافات بیشتر می شود ایجاد نمی شود به بزرگترین شرکت های جهان با بیشترین انباشت سرمایه نگاه کنید ( گوگل . ماکروسافت . شرکت های هواپیمایی . داروسازی و... ) این شرکت ها با نبوغ خود زندگی بشر را بهتر و رفاه آنان را بیشتر کرده اند. عمر بشریت با این سیستم از 35 سال به حدود 100 سال در کشورهای غربی و حدود 75 سال در کشورهای در حال توسعه رسانده است
استعمار 500 ساله هم از آن حرف هاست از همان آغاز که هموساپینس شروع به زندگی در زمین کرد در حال کشتن هم نوعان خود بود مفهوم های لیبرالیسم و حقوق بشر نسبتا جدید هستند سازمان ملل و زیرشاخه هایش مثل سازمان صلیب سرخ جهانی ( همراه هلال احمر و سازمان شیر و خورشید سرخ) و یونسکو و فائو و یونیسف که توسط دنیای آزاد پایه گذاری شدند کمک های شایانی به بشریت کردند و محصول مفاهیم حقوق انسان هستند مسلما سازمان ملل مخصوصا شورای امنیت نیاز به اصلاحاتی دارد ولی کلیت سازمان ملل سازنده است لیبرالیزم در پی اصلاح خود است روزگاری به دنبال لغو برده داری می رود (که موضوعی جدید در جهان بود) روزی به دنبال حقوق برابر زن و مرد می رود و روزی به دنبال مزایا و امتیاز های کارگران است و روزی به دنبال حقوق زندانیان نیز می رود مسلما صد سال آینده لیبرالیزم موضوعاتی را تغییر داده که امروز عادی هستند ولی کمونیزم چی؟ مشتی شعار پوپولیستی که فجایع آن در چین مائویسم و نظام استالینی و خمرهای سرخ و... دیدیم و با نابودی حقوق بشر و آزادی های فردی و محکومیت دگراندیشان نتیجه ای جز ویرانی ندارد. نیازی به پیچیده تر کردن مطالب نیست فجایع شوروی از حافظه جمعی بشریت هنوز پاک نشده است
کشورهای عقب مانده درواقع عقب نگه داشته نشدند خودشان به سمت جلو حرکت نکردند یا سرعت بسیار کمی داشتند. به همین خاورمیانه نگاه کنید .. ایران دچار انقلاب اسلامی شد و خمینی را به لیبرالیسم ترجیح دادند افغانستان را ببینید اگر روزی نیروهای آمریکایی آن کشور را ترک کنند در عرض مدت کوتاهی اسلام طالبانی کابل را تصرف می کند و بعد از اعدام کارمندان شهرداری و سنگسار کارمندان زن ساختمان ریاست جمهوری بالای پشت بام شهرداری و ساختمان ریاست جمهوری پرچم لا إله إلّا اللّه را قرار می دهند و الله اکبر سر می دهند . عراق را ببینید که پتانسل زیادی برای داعشی شدن دارد ... به کارنامه سوریه نگاه کند حافظ اسد پدر بشار اسد بالغ بر سی هزار تن را کشت فرزندش هم جا پای پدر گذشت . بازماندگان عثمانی نیز که به دنبال تغییرات نژادی در منطقه هستند ادعای اسلامی زیادی هم دارند وضعیت عربستان و یمن هم مشخص هست. ایرنا ادعا میکند سه و نیم میلیون ایرانی به قبر حسین رفته اند اینان اگر بطور متوسط نفری دو میلیون تومان خرج کرده باشند یعنی هفت هزار میلیارد تومان پول از ایران خارج شده است مشکل خاورمیانه ژنوم آنان نیست افکار آنان است و تقصیر جهان آزاد و ائتلاف بین المللی نیست که بعد از آزادی عراق از دست صدام حسین آن کشور بجای پیشرفت انتخاب های غلطی کرد
یاد انیشتن گرامی باد وی که یک یهودی زاده بود صرفا به دلیل سابقه خانوادگی یهودی اش جایی در آلمان هیتلری نداشت و لیبرالیزم پناهش داد... بنظر می رسد امروز جهان غرب پناهگاه میلیون انسانی هستند که در زادگاه خودشان تحت فشار زیادی بودند
معمولاً لیبرالها و طرفداران غرب تلاش میکنند ملغمهای از راست و دروغ تاریخی را مبنای حرفشان قرار بدهند و در نهایت در لفافه نتیجه بگیرند که انسان اروپایی یا انسان غربی نوع برتر انسان است. مثلاً اکثر لیبرالها منکر حداقل 500 سال استعمار نظامیافته نمیشوند، در تحلیلهایشان میگویند که جهش صنعتی غرب را نمیتوان از سالها چپاول و استعمار مستقیم جدا کرد و اقرار میکنند که از این جهش صنعتی برای سلطه و سیطره وسیعتر استفاده شده است، آنها مثلاً درباره «کمپانی هند شرقی» یا مستعمرات پرتغال و اسپانیا همه چیز را مو به مو میگویند، با آمار و عدد و رقم حجم تقریبی ثروت عظیمی که در بخش کوچکی از جهان انباشته شد و منشاء رشد برخی و منشاء عقبمانده نگه داشتن بسیاری شد را هم میگویند. حتی برخی لیبرالها از بازار جهانی و استعمار غیرمستقیم هم سخن میگویند. این گونه است که لیبرالیسم را انسانی جلوه میدهند.
اما سخنان ایشان را نگاه کنید که لیبرالیسمِ خالص و بیپرده است. طبق بحث ایشان انسان غربی با یک جهش ژنتیکی (نمیدانم شاید جهشی از نوعی دیگر؟!) از «بشر هوموساپینس» جدا شد، خودبخود ثروتی به دست آورد (شاید از آسمان برایش رسید) و با آن ثروتاش فراغتی یافت و فرصت اندیشیدن و کار فکری را به دست آورد، فکر کرد، اختراعاتی کرد، کارخانهها را برپا کرد، بشر هوموساپینس عقبماندهی بیفکر را به کار گرفت، شکم هوموساپینسها را سیر کرد و بعد رفت منابع زیرخاکیشان را به قیمت خوبی خرید. عدهای منابعشان و خودشان را به کالاها و دلارهای عدهای دیگر فروختند و به این ترتیب هر دو طرف برنده شدند.
باقی لیبرالها و غربگراها دروغ میگویند، لیبرالیسم همین سخنان ایشان است و بس ... [/quote]
دوباره چپها آغاز به کولیگری کردند. انگلستان هنوز که هنوز پادشاهی (Monarchy) هست پس نمونه درستی نیست. از خوهای زشت چپها جدا از درشتی و خشونت، بوسین و انگ زدن به این و آن است. در بررسی یک گزاره کاربر ctr2006 * ببنید چند بند داستان سرهم کرده! ("بشر هموساپینس" را به آدمیان امروزی گویند؛ چه باختری باشند و چه خاوری) در سخن کاربر ctr2006 چنین چیزی نبود. ایشان می گوید همه لیبرالیسم این دیدگاه است! سستی منشی چپ ها را ببیند که هیچ گاه دنبال گفتگو نبوده و از روی کمبودهایشان برای نابود کردن سرمایه داری تن به هر کاری می دهند. (نمونه اش در زیر این کتاب همانند گذشته همدست اسلامگرایان شده اند!) مارکس، پیامبرشان، تاریخ خاور را از باختر جدا میدانست و تاریخ آسیا را جوری دیگر بررسی می کرد، سپس خودشان آزادگرایان یا لیبرالها را باختری کانون (Western-centrist) میخوانند! (بماند که فسیلهایشان پسمانده خوارهای روسیه و چین بودند و به جای آنکه در اندیشه بهبود دادن کشور خویش باشند به دنبال نوکری و پادویی آنها بودند.) خودشان بارها آزادگرایی یا لیبرالیسم را برده وار و بهره کشانه ارزیابی کرده اند، با این روی درنمی یابند، زندگی انبازگرایانه یا کمونیستی همچون زندگی برده های زمان باستان هست، همچون آنها دستمزدهایی برابر و خویشکاریهایی روشن دارند تا فرمانروای خودشان را خشنود کنند.
* در "بخش سوم" دیدگاهشان که لایک کردم و دوست داشتم درباره بند سوم دیدگاهشان هست و نه نخستین و دومینش، گذشته از این بنده اسرائیل را کشوری نمی دانم که در جایگاه یاد دادن باشد.