چرا مردم از آمریکا متنفرند؟
مترجم:
عظیم فضلی پور
امتیاز دهید
این کتابی است که در آن تلاش می شود تا درباره تولیدات فرهنگی آمریکا و تصوری که ایالات متحده از خود باقی می گذارد و همچنین فهمی که از جهان دارد بحث و گفت وگو شود.
این کتاب درباره پیوندهای میان تصویرها و ایده ها و این که این تصاویر چگونه بر نگرش های سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی این کشور با دیگر کشورهای جهان تاثیر می گذارد،سخن می گوید.
نگارندگان در این کتاب با تبیین رابطه میان توسعه فرهنگ آمریکایی و ابزارهای تجاری، فرهنگی و نظامی، دلایل اصلی نفرت مردم از آمریکا را در ساحت های جهان شناختی، هستی شناختی، معرفت شناسی و اقتصادی جست وجو کرده اند.
این کتاب در هفت فصل تنظیم شده است. نویسندگان در فصل نخست با تبیین و معرفی رویکرد خود، سرآغاز واکاوی پرسش این کتاب را از این منظر دنبال می کنند. در فصل دوم با پرداختن به مساله شر، کینه و آمریکا، به سراغ فصل بعدی و بررسی جهان به عنوان آمریکا می روند. در فصل چهارم به همبرگرهای آمریکایی و سایر ویروس های تجاری و فرهنگی می پردازند. در فصل پنجم داستان ها و داستان گویی های آمریکایی را نقد و بررسی می کنند. همچنین در فصل ششم به رسالت قهرمان داستان آمریکا پرداخته و سرانجام در فصل آخر به بحث درباره آمریکای نفرت انگیز و نفرت در حال افزایش می پردازد.
بیشتر
این کتاب درباره پیوندهای میان تصویرها و ایده ها و این که این تصاویر چگونه بر نگرش های سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی این کشور با دیگر کشورهای جهان تاثیر می گذارد،سخن می گوید.
نگارندگان در این کتاب با تبیین رابطه میان توسعه فرهنگ آمریکایی و ابزارهای تجاری، فرهنگی و نظامی، دلایل اصلی نفرت مردم از آمریکا را در ساحت های جهان شناختی، هستی شناختی، معرفت شناسی و اقتصادی جست وجو کرده اند.
این کتاب در هفت فصل تنظیم شده است. نویسندگان در فصل نخست با تبیین و معرفی رویکرد خود، سرآغاز واکاوی پرسش این کتاب را از این منظر دنبال می کنند. در فصل دوم با پرداختن به مساله شر، کینه و آمریکا، به سراغ فصل بعدی و بررسی جهان به عنوان آمریکا می روند. در فصل چهارم به همبرگرهای آمریکایی و سایر ویروس های تجاری و فرهنگی می پردازند. در فصل پنجم داستان ها و داستان گویی های آمریکایی را نقد و بررسی می کنند. همچنین در فصل ششم به رسالت قهرمان داستان آمریکا پرداخته و سرانجام در فصل آخر به بحث درباره آمریکای نفرت انگیز و نفرت در حال افزایش می پردازد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی چرا مردم از آمریکا متنفرند؟
پیش از این به فعالیت فعالین کارگری و سوسیالیستی در غرب اشاره کردید که به همراه پژوهشگران مسنقل چپ باعث شده اند در غرب یک دموکراسی نیم بند به وجود بیایید. حالا یک درجه پیش رفت کردید و مدعی مقاومت نهادهای مستقل و سوسیالیستی در کشورهای غربی شدید.
شوربختانه من نمی دانم شما از چه موجوداتی دارید صحبت می کنید؟ شاید اینها را خواب و رویا دیده اید. پیش از این از شما خواستم برای اطلاع ما چند نمونه از فعالیت های فعالین کارگری و پژوهشگران مستقل چپ که باعث ایجاد دموکراسی نیم بند در غرب شده را نام ببرید. اکنون هم دوباره همان پرسش را از شما می پرسم. نهادهای مستقل سوسیالیستی تخیلی که شما گمان برده اید در غرب وجود دارند در 20 سال گزشته چه فعالیت خاصی انجام داده اند.
از این همه سطحی نگری و دیدگاه شعاری شما به مسائل تعجب می کنم. شما واقعا زمانی فعال سیاسی بوده اید؟ ترامپ رئیس جمهور آمریکا است. او برای حفظ منافع مردم آمریکا سوگند خورده. کاری را که به نفع سیاست آمریکا و مردم آمریکا باشد را انجام می دهد. در همان آمریکا امکان نقد ترامپ و سیاست هایش فراهم است. یعنی ترامپ آزادی نسبی مردم آمریکا را رعایت می کند.
به بزرگی خودتان خلق در زنجیر آمریکا را که بدون اجازه شما به ترامپ رای دادند ببخشید
چه کسی اول نزاع را شروع کرد؟ فیدل کاسترو و رفیقش چگوارا که کودکانه می خواستند انقلابشان را به کشورهای آمریکای لاتین صادر کنند؟ آیا نیروهای نظامی و اطلاعاتی و امنیتی کوبا در کشورهای دیگر وجود ندارند؟
پینوشه یک دیکتاتور کلاسیک است. کاسترو یک دیکتاتور ایدئولوژیک است. پینوشته بر مبنای یک ایدئولوژی عمل نمی کند ولی کاسترو بر مبنای یک ایدلوژی عمل می کند و زندگی مردم کوبا را جهنم می کند.
اینجا جای شعار دادن نیست. شما در کانادا میتوانید از آزادی که در این کشور هست استفاده کنید و مجوز تظاهرات بگیرید و از صبح تا شب به نفع کوبا شعار بدهید. انتقاد از سیاست های کشورها غربی به جای خودش. ولی شما که با سیاستهای کوبا مشکلی ندارید. این که در کوبا اینترنت در دسترس همه نیست، سیستم پلیسی حاکم است. آزادی مطبوعات و آزادی نشر و همان حقوقی که در کانادا به شما داده شده به مردم داده نشده برای شما اهمیتی ندارد. از دید شما و در جهان رویایی که زندگی می کنید مهم این است که کوبا در مقابل امپریالیسم آمریکا مقاومت کرده!
هر شخصی چه کارگر و حتی سرمایه دار هر جایی که باشد محبور است کار کند. بابت کار کردن نباید از دولت های غربی تشکر کنید، بلکه برای پناه دادن به شما باید شکرگذار دولتهای غربی باشید که اگر همین دموکراسی های غربی در آمریکا و کانادا و اروپای غربی نبودند تکه بزرگه شما گوشتان بود. چیزی که باید بابت آن از غرب تشکر کنید کار کردن نیست، بلکه پناه دادن به شما است. شما از کشور خودتان فرار کردید و این دموکراسی های غربی به خاطر قوانین و مسئله حقوق بشر به شما پناه دادند.
ایرانیان مهاجر در کشورهای غرب ستیز مثل کوبا و کره شمالی و چین وجود ندارند. چون اساسا این کشورها به کسی پناهندگی نمی دهند. ایرانیان غرب ستیز هم انسان های باهوشی هستند هیچ وقت این کشورها را برای زندگی انتخاب نمی کنند. در دوره ای اعضای حزب توده برای زندگی به شوروی و بلوک شرق رفتند ولی بعد از آن این موضوع تکرار نشد.
زمانی که یک فعال سیاسی باشید در کشورهای غربی چیزی فرق نمی کند. به شما اجازه فعالیت سیاسی می دهند. هزاران ایرانی پناهنده با گرایش های مختلف سیاسی در کشورهای غربی هستند که در احزاب اپوزسیون کار می کنند
روز و شب دوستان خوش.
به گمانم نوشتههای خود از یادتان رفته که به شعور مخالفین سرمایهداری توهین کردید! انگار انتظار بحثی مستدل از شما بیفایدهست.
یک اینکه مگر در خود کشورهای غربی «کمونیست دوآتشه» وجود نداشته و ندارد؟!
دو اینکه مشکل شما با مهاجرت با تبعید عدهای ایرانی به کشورهای غربی چیست؟ استفاده از مزایای پایهای آن کشورها که برای راضی نگاه داشتن طبقات پایینی جامعه برپا شده؟ کار روزانهی هشتساعته؟ مورد تبعیض و تحقیر قرار گرفتنهای گاه و بیگاه؟
سه اینکه تفاوت «مدام غرب رو نقد می کنه ولی خودش در غرب کاپیتالیست نشسته» با زمانی که همین شخص در خود ایران فعال سیاسی بوده و هزینه هم پرداخت کرده برای این نوع نقدها در چیست؟
چهار اینکه درک نازل خود از یکی بودن «غرب کاپیتالیست» با دستاوردهای یک جامعهی بشری در سطح متفاوت از سطح کنونی ایران یا برخی کشورهای دیگر رو شاید با مطالعهی چند کتاب جدی برطرف کنید.
قبل از همه درست صحبت کن، کسایی که در کشورهایی غربی کمونیست هستند، اونجا به دنیا اومدن، خونه پدریشون اونجاست، کجا برن؟ حالا چرا یک کمونیست دو آتیشه میره کشور کاپیتالیست، به این میگن ریا. حالا زبون و خط چینی سخته، زبان اسپانیایی مثل فارسی هنداروپایی است و مانند انگلیسی بسیاری وامواژه لاتین (در طی تصرف انگلستان بدست امپراتوری روم و نورمنها نزدیک 70 درصد واژه های زبان انگلیسی ایتالیک شد)، و مانند فارسی وام واژه های عربی داره (در طی تصرف چندین قرنه اعراب). خط نوشتاریش هم مثل انگلیسی لاتین هست. پس یادگیری چه از لحاظ گرامری، چه از لحاظ دایره واژگان، چه از لحاظ خط سخت نبود، شما می تونستید برید کوبا پیش باقی رفیقاتون. دوما ما که مشکلی نداریم، سفیدپوستها مشکل نداشته باشن. آزادی بیان و حقوق فردی هم برای همه مردم است و مثل بیمه بیکاری مزایایی نیست برای پرولتاریا چون با اقتصاد سر و کار نداره. تو ایران هم معمولا کار هشت ساعته، من کارم آزاد است حتی جمعه ها هم سر کار میرم و فیلم دیدن و کتاب خوندم هم تو خود مغازه است، ولی باید بیام مثل شما خودم رو کوچیک کنم و زاری کنم؟ اگر بدتون میاد میخواستید نرین. بقول اون آقا هم منت فعالیتهایی که در راستای باورهای اکثر مردم، من جمله من و هم باورانم نبوده، بر سر ما نگذارید، برای ما فعالیتهای کمونیستها پشیزی ارزش نداره. این یکی چه ربطی به حرفهای من داشت:
چهار اینکه درک نازل خود از یکی بودن «غرب کاپیتالیست» با دستاوردهای یک جامعهی بشری در سطح متفاوت از سطح کنونی ایران یا برخی کشورهای دیگر رو شاید با مطالعهی چند کتاب جدی برطرف کنید.
شما هم با خرید یک عینک کامنتها رو درست بخونید و دست از هوچیگری و حرف گذاشتن دهن این و اون هم بردارید، اگر بنده آن مثال را در پایان کامنتم زدم، برای این بود برخی از چپها که مدام به غرب مانند اسلامیستها بد و بی راه می گویند ولی در آخر به "بلاد کفر" می روند بود، نه چیز دیگه ای که شما فک کردید تا این حرف بی ربط رو بزنید. اما برای آنکه نشان دهم چه درک نازلی دارید و کتاب خوندن رو مانند مردم عوام سرمایه فرهنگی و کلاس می دونید، باید بگم کتابهای جدی مانند قرآن و تورات و انجیل داریم، ولی به درد این بحث می خورد؟ گذشته از این اولین کسهایی که کتاب نوشتند کتابی نخونده بودند. پس عین عوام کالانعام که هزارتا رمان می خونن ولی قرآنشون رو نمی خونن تا آگاه بشن و از تعصب و جهالت اگر اندکی بی طرفی در اونها باشه در بیان، کتاب خوندن رو کلاس و دوای هر درد ندونید. خیلی ها میگن کتاب آدمو دانا میکنه ولی میرن صدجور کتاب بیخود میخونن، شما هم جز همین عوام هستید.[/quote]
فهمیدیم که «درست صحبت کن» یعنی چه. ضمنا، نقل به مضمون این شما هستید که معترض بودید که من ساکن غرب هستم و بجای دولا شدن مقابل آنان و تکریمشان چرا دست از انتقاد از آنان دست برنمیدارم. باقی حرفهایتان هنوز بیپایه و سطحی هستند که در صفحات پیشین رویشان بحث شده.
آشکار است که حتی نگاهی به برنامهی اولیهی شوروی نکردید که چنین ادعایی رو دارید. نگاه شما همان دیدگاه تبلیغاتی است که میشناسیم.
* ظاهرا شما دقت لازم را به بحث ندارید. بحث ما در مورد زمانی است که چپ به قدرت می رسد. تعریف چپ واضح و مشخص است که بعید است شما ندانید. حداقل توی چندین کتاب واژه نامه سیاسی که در کتابناک گزاشته شده در مدخل چپ تعریف مشخصی هست. زمانی که چپ ها به قدرت می رسند چون به حقوق و آزادی های فردی بی اعتقاد هستند، به اقتصاد آزاد عقیده ندارند، طرفدار کنترل بازار هستند، اصول و حقوق فردی و آزادی های مدنی را یک موضوع زینتی، سطحی، روبنایی می دانند و فکر می کنند راه حلی میان بر برای پیشرفت جامعه دارند مجبور می شوند دست به اعمالی بزنند که تا کنون زده اند.
تمامی اینها جنگ و دعوا بین مدلهای مختلف سیاسی با ایدئولوژیهای متفاوت بر اساس همان اقتصاد سرمایهداریست (خصوصی یا دولتی). تکرار چند گزارهی نادرست به نتیجهگیری درست نمیرسد.
تعریف چپ مشخص است. چپ و راست یک واژه کلی است، ولی در گفتگوی ما مراد از چپ ...
این تعاریف قدیمی هستند. نگاهی به تعاریف چپ و راست در کتابهای سیاست مثلا راجر اسکراتن بیاندازید.
* حکومتی را که مورد پسند شما است اسم ببرید تا آمار ادعایی تان را با آن مقایسه کنیم. کشورهای غربی دارای معایب بسیاری هستند ولی سه ویژگی دارند. .. برای همین است که احتمالا آمار شما برای نقد کشورهای غربی از داخل این کشورها بیرون آمده. چپها همیشه برای نقد غرب به یک زراخانه مجهز است که همیشه توسط افرادی در داخل جوامع غربی و با استفاده از آزادی های مدنی که در غرب هست منتشر می شود
شما می توانید کشوری را که مطلوب شما است یا حداقل گروه هایی را که مطلوب شما هستند برای ما اسم ببرید تا ما بتوانیم در مورد آنها قضاوت کنیم.
شما مدعی «آزادی» و «حقوق فردی» بینظیر در کشورهای غربی هستید و من هم گفتم که مورد مشخص رو تحلیل کنیم تا ببینیم تا چه حد این ادعا درسته و آنگاه شما اصرار میکنید که من کشورهایی معرفی کنم؟!
* در 20 سال گزشته فعالیت و مقاومت جنبش های کارگری و مبارزات پژوهشگران مستقل چپ در غرب چه بوده و به چه شیوه ای در برقراری آزادی نسبی کمک کرده؟ آیا دست به اصلاح سیستم قضایی این کشورها زده اند؟ آیا برای پلیس این کشورها قانونی وضع کرده اند.
ظاهرا نه اخبار سیاسی این کشورها را دنبال کردهاید و نه تیتر خبرها. سوال غریبی کردهاید!
* اسم ببرید. نامشان را بگویید. نام افرادی یا گروه هایی که به گفته شما ضد سرمایه داری فعالیت می کنند و البته امروز از سر ناچاری مجبور هستند الگوی شوروی و کوبا را زیر سوال ببرند اما همچنان مدعی هستند یک راه تعالی بخش به جز اعتقاد به بازار آزاد و انتخابات آزاد و احترام به آزادی های فردی وجود دارد.
مشکل فقر مطالعاتی شما با اینها حل نمیشه ولی موقتا: گرایشات «چپ انترناسیونالیست»، «آنارکو کمونیسم»، «کمونیسم شورایی»، Impossibilism, Situationism, Marxist humanism و احتمالا چند تا دیگه که از قلم افتاده. بد نیست حداقل ویکیپیدیای اینها رو نگاهی بیندازید. [/quote]
نکند هر وقت که کار خراب می شود و طشت رسوایی یک حکومت چپ از آسمان بر زمین می افتد به یاد می آورید که آن حکومت با مدل عالی سوسیالیستی همخوانی نداشته؟
این مدل عالی سوسیالیستی که مورد پسند شما است با آزادی های فردی و شخصی شهروندان چه نوع برخورد می کند؟
تقریبا همان حرف من را تکرار کردهاید با کمی تغییرات. ولی اگر «فلاکت و فقر شدید ... و استبداد و دیکتاتوری» را فقط «ناشی از حاکمیت یک گروه معدود بر کوبا» میدانید، یعنی اینکه چشمان خود را بر محاصرهی اقتصادی و سیاسی این جزیرهی تنها و فشارهای چندین دهه آمریکا و شرکاء بر آن بستهاید! به همین آسانی.
شما فرمودید «مدل عالی سوسیالیستی» و من هم گفتم که کوبا چنین چیزی نیست و نمیتواند باشد. تعریف دارد و همانطور که قبلا گفتهام جایی اجرا نشده است. اگر چیزی از مارکس یا انگلس نخواندهاید ناچارا باید اشاره کنم که بنا به تعریف آنان در یک کشور نمیتوان شیوهی تولیدی مجزا برپا داشت و آن را نگاه داشت. برای اقتصاد سوسیالیستی حداقل همکاری چند کشور پیشرفته در سطح سوسیالیستی لازم است. طشت رسوایی چپ و راست مدتهاست آشکار شده ولی چشمان تیزبین میخواهد تا متوجه آن گردد.
کتابهای نه چندان زیادی در ارتباط با آزادیهای فردی و شخصی در یک جامعهی سوسیالیستی آینده وجود دارد که میتوانید بدانها رجوع کنید. به گمانم، بر اساس تبلیغات سطحی رایج «اشتراک و مالکیت جمعی بر ابزار تولید» رو با محدودیت آزادیهای فردی یکی دانستهاید. حداقل یک جستجوی سریع با واژگان آزادی فردی و مارکس به انگلیسی بکنید و منابع اصلی رو بخونید. ضمنا، نظرات انتقادی محافظهکاران از حقوق و آزادیهای فردی لیبرالی رو مطالعه کنید تا ببینید این ایدهآل تا چه میزان در نوسان است.
* ظاهرا شما به مانند بازجویان دستگاهی دارید که افکار مرا بهتر از خودم می فهمد. به شما تبریک می گویم چون موفق شدید توطئه ضد چپ را خنثی کنید.
درک شما از سیاست جهانی جالب است. سران حکومت کوبا آزاد هستند که نیروهایشان را به سراسر دنیا بفرستند و انقلاب کوبا را صادر کنند. .. در نهایت اگر آمریکا ضد آنها تحریمی انجام بدهد جنایت کرده.
برای من تفاوتی میان دیکتاتوری ژنرال پینوشه در شیلی و ژنرال فرانکو در اسپانیا با کوبا وجود ندارد. در هر دوی این کشور اصل انتخابات آزاد زیر سوال می رود، در همه این حکومتها آزادی احزاب و مطبوعات نقض می شود. تنها تفاوت پینوشته و فرانکو با کوبا در این است که استبداد این دو به مانند کوبا "ایدولوژیک" نیست …
عجبا، آمریکا به کوبا حمله میکنه و چندین بار طرحهای ترور و حمله رو سعی داشته اجرایی کنه ولی شما فقط بخش ارسال نیروهای کوبایی به کشورهای دیگر رو میبینید (که تازه سر اینها هم کلی اما و اگر است)! تفاوتی بین پینوشه و کاسترو نمیبینید ولی در هیچ یک از نوشتههایتان به کشورهای دیکتاتوری که پیرو غرب هستند نه انتقادی میشه و نه حملهای! بعد ناراحت میشید که من گفتن مشکل شما مشکل حقوق بشر وغیره نیست! [/quote]
در این کشورها هم ادعا بر این است که بر اساس «رای اکثریت» کار میکنند و همچنین مدعی هستند «آزادی» نسبی شهروندانشان رو رعایت میکنند. حال، قلدری مانند ترامپ که بعد از ایران و کشورهای دیگر حتی برای لولهکشی گاز روسیه به آلمان هم مشکلآفرینی میکند میشود سمبول آزادی شما ...
* سخن شما واضح و روشن است. شگفتی آور است که شجاعت روبرو شدن با حقیقت و جوهره سخنان خود را ندارید.
به باور شما تفاوتی میان مدل های حکومتی نیست. همه مدل های حکومتی بخشی از روبنا هستند. ترجمه کلام شما این است که تفاوتی میان حکومت استالین در شوروی ، آلمان نازی، ژاپن فاشیست، دیکتاتوری ژنرال فرانکو در اسپانیا با جمهوری فرانسه، ایالات متحد آمریکا و پادشاهی انگلیس نیست.
نخیر، بازهم نگرفتید! من جایی نگفتم تفاوتی بین این نوع مدلهای حکومتی نیست، توضیح دادم که تمامی این مدلها بر اساس یک شیوهی تولیدی اقتصادیست و بنابه شرایط تاریخی و اجتماعی میتوانند از یک مدل حکومتی به مدل دیگری تغییر یابند. بیشتر کشورهای اروپای غربی برای مدت طولانی تحت سیطرهی سوسیالدمکراتها بود و اکنون دوباره به نوعی راستگرایی افراطی متمایل هستند. خود آمریکا هم با تمام کنترلی که بر دو حزب رسمی آن میشود زیاد فاصلهای با این تغییرات عمیق ندارند (مگر اینکه بتوانند از پس بحران اقتصادی بعدی هم به سلامت بگذرند).
* کشور کوبا به ارزشهای لیبرالیستی مثل آزادی احزاب و حق فعالیت آزاد شهروندان اعتقادی ندارد. اقتصاد آزاد را قبول ندارد. به مبارزه طبقاتی و مبارزه با امپرالیسم اعتقاد دارد. حاکمیت در این کشور در اختیار یک حزب است. در زمینه اقتصاد این کشور به مالکیت جمعی اعتقاد دارد.
شاید کوبا یک کشور سوسیالیستی نباشد (که به باور من هست) ولی یقینا یک کشور سرمایه داری نیست..
«مبارزهی طبقاتی» از طرف اقتصاددانان کلاسیک قبل از مارکس مطرح شده بود و به رغم استفادهی فراوان توسط «مارکسیستها»، یک اصل نوآورانهی مارکسیستی نیست. «مبارزه با امپریالیسم» هم از طرف ناسیونالیستها و بورژوازی ملی حمایت شده و هم «مارکسیستها» و بیشتر یک شعار تبلیغی است (چون هر کشور سرمایهداری این قابلیت را دارد). اقتصاد دولتی (که در کشورهای غربی هم به تناوب دیده شده) و تک حزبی بودن (که در کشورهای مشخصا طرفدار غرب دیده شده) هم فقط نشانگر گزینشهای حاکمیت برای کنترل بهتر آن جامعه است و ارتباطی با سوسیالیسم ندارند. (کوبا و شرکاء دارای اقتصاد بسیار متمرکز دولتی هستند و این با «مالکیت جمعی» بسیار متفاوته). اصول مشخصی برای یک جامعهی سوسیالیستی در نظر گرفته شده که در هیچ یک از این کشورهای «سوسیالیست واقعا موجود» نیست. جالب است بدانیم نظر شما در ارتباط با مثلا اقتصاد آلمان زمان فاشیسم و ایتالیای زمان نازیسم چیست؟ سوسیالیستی؟! [/quote]
و از قلم انداختید که به زودی چندین برابر این کمکهای ابتدایی از همین دسته از مهاجران یا پناهندگان دریافت میکنند. شاید بهتر باشد در باب دلایل اصلی موضوع مهاجرت و پناهندگی سازمان ملل کمی مطالعه کنید تا شاید متوجه شوید که دل آنان برای کسی نسوخته است.
* تعجب بر انگیز است که این افراد به خاطر این که در ایران آزادی سیاسی و آزادی فعالیت سیاسی و مدنی وجود نداشته از ایران مهاجرت کرده اند و به تبعید رفته اند. اکنون که یک کشور آزاد تبعید شده اند به این مهم توجه دارند که در این کشور آزاد باید روزی 8 ساعت کار کنند ولی از یاد می برند که در کانادا حقوق شهروندی را که در ایران به خاطرش زندان رفتند دارا هستند. این قبیل اشخاص در خارج از ایران به راحتی با رسانه ها مصاحبه می کنند، به راحتی کتاب منتشر می کنند، حقی که در ایران نداشتند.
یک کارگر (در معنای وسیعاش) در هر کشوری که باشد مجبور به کار است و این جای تعجب ندارد. تعجب از طرف شماهاست که فکر میکنید هر ساکن کشور غربی باید دعاگو و دست به دامن دولتهای غربی باشد!
* عجیب است که کوبای غرب سیتز، و کشورهایی مانند چین و روسیه چنین حقوقی را برای پناهندگان ایرانی قائل نیست. چرا چنین است؟ چون از دید کوبا "آمریکا ستیزی" اصلی است و حقوق بشر امری فرغی.
ایرانیان مهاجر و پناهنده در همین کشورهای به اصطلاح «غربستیز» هم وجود دارند و تا زمانی که در امور سیاسی دخالت نکنند مشکلی ندارند. همین موضوع در کشورهای غربی هم درست است، ولی زمانی که یک فعال سیاسی باشید در همین کشورهای غربی هم موضوع به کل فرق میکند.
* و عحیب است که هیچ کدام از این فعالین به اصطلاح چپ با ادعاهای ضد سرمایه داری که دارند همیشه زندگی درون سرمایه داری را ترجیح می دهند؟ پاسخ واضح و روشن است چون جایی بهتر از کشورهای سرمایه داری در جهان وجود ندارد.
این همه توضیحات که چند صفحه پیش داشتیم رو یک سر رد کردید که دوباره همان ادعای بیمبنای اولیه رو تکرار کنید! دمکراسی نیمبند در کشورهای غربی که با ارادهی یک رئیسجمهور اینور و آنور میشود چنان آب دهانی از شما راه انداخته که چشمان خود را بر نقائص و مصایب کنونی آن بستهاید و فقط جنبههای مثبت رو میبینید. جناب محترم، اگر مقاومت نهادهای مستقل و سوسیالیستی در همین کشورها نبود این حاکمین سرمایهداری این کشورها را به چنان وضعیتی میانداختند که نتوان آنان را از دیگر کشورهای دیکتاتوری بازشناخت.
* بله شما هر جای دنیا که باشید باید برای گذران زندگی تان سخت کار کنید. گمان من این است که شاید بهتر باشد با پولی که از کار به دست می آورید سری به کشور کوبا یا کره شمالی بزنید و از نزدیک ببینید که عدم اعتقاد به آزادی فردی شهروندان و عدم اعتقاد به رای اکثریت چطور کشوری بنا می کند.
در این کشورها هم ادعا بر این است که بر اساس «رای اکثریت» کار میکنند و همچنین مدعی هستند «آزادی» نسبی شهروندانشان رو رعایت میکنند. حال، قلدری مانند ترامپ که بعد از ایران و کشورهای دیگر حتی برای لولهکشی گاز روسیه به آلمان هم مشکلآفرینی میکند میشود سمبول آزادی شما ... [/quote]
پیشنهاد می کنم کتاب «مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان» اثر بابک امیرخسروی و محسن حیدریان را مطالعه فرمایید کتابی که سرنوشت چهار نسل از مهاجران ایرانی را که با رویای دستیابی به بهشت سوسیالیسم ، ایران را ترک کردند و راهی اتحاد جماهیر شوروی شدند . . . . در این کتاب از زبان نویسنده می خوانیم :
«هدف و انگیزه اصلی ما در این کتاب اساساً پرداختن به سرنوشت و تراژدی فردی انسانهای کمونیست و چپ ایران است که با دنیایی از توهم، کشور شوراها را پناهگاه امن و خانه امید خود یافتند، اما در همانجا قربانی توطئهها و مظالم یک نظام توتالیتر شدند؛ بیدلیل و با پروندهسازی به «خیانت» و «جاسوسی» متهم شدند؛ بسیاری به قتل رسیدند یا در اردوگاههای کار اجباری جان سپردند و زجرها کشیدند و در بیخانمانی و در دوری از وطن، روزگار تلخی را گذراندند.»(ص16)
در نهایت به نظر من اگر بخواهیم تمامی این مبحث بی سر وته را جمع بندی کنیم باید بگوییم :
نظام سرمایه داری به رهبری آمریکا ،فرشته نیست ولی نظام کمونیستی ، قطعا یک غول بی شاخ و دم و یک دیو وحشتناک است . . . .
و برای کسانی که شک دارند ، دلایل بسیار است . . . نزدیک ترین آن را در همین نوشته ها مشاهده فرمایید :-(
اکثر طرفداران چپ ، جز هرزه درایی و بی ادبی و توهین و تحقیر دیگران و برخورد خشونت آمیز ، هنر دیگری نداشته و ندارند ، ولی منتقدان چپ ، سعی می کنند حتی الامکان مودب باشند . . . (?) به هر حال :
الناس علی دین ملوکهم