مرغ تخم طلا
نویسنده:
شاگاهیراتا
امتیاز دهید
بازنویسی: مجید عابدی
سه داستان از شاگاهیراتا: مرغ تخم طلا، دست بالای دست، گرگ و چوپان
از داستان مرغ تخم طلا:
روزی روزگاری زن و شوهری بودند که در کلبه ای زندگی می کردند. آنها زندگی خوبی داشتند و با شادی روزگار می گذرانیدند چون مرغی داشتند که تخمش طلا بود.
مرغ تخم طلا هر چند روز یکبار تخم می کرد و مرد با خوشحالی تخم طلا را به بازار می برد و آن را می فروخت. بعد با پولش هر چه لازم داشت، می خرید و به خانه می آورد.
بدین ترتیب روزگار آنها به خوبی می گذشت. نه غصه نان داشتند و نه غم آب...
بیشتر
سه داستان از شاگاهیراتا: مرغ تخم طلا، دست بالای دست، گرگ و چوپان
از داستان مرغ تخم طلا:
روزی روزگاری زن و شوهری بودند که در کلبه ای زندگی می کردند. آنها زندگی خوبی داشتند و با شادی روزگار می گذرانیدند چون مرغی داشتند که تخمش طلا بود.
مرغ تخم طلا هر چند روز یکبار تخم می کرد و مرد با خوشحالی تخم طلا را به بازار می برد و آن را می فروخت. بعد با پولش هر چه لازم داشت، می خرید و به خانه می آورد.
بدین ترتیب روزگار آنها به خوبی می گذشت. نه غصه نان داشتند و نه غم آب...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مرغ تخم طلا