رسته‌ها
مردی که از تاریخ آمد
امتیاز دهید
5 / 4
با 34 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4
با 34 رای
زندگینامه داریوش فروهر

پیشگفتار کتاب:
چاپ اول این کتاب در سالگرد قتل وحشیانه داریوش و پروانه عزیز با استقبال گرم هموطنان آرمان خواه و میهن پرست روبرو شد.
در این مقدمه لازم می دانم ابتدا از شاعر و نویسنده ارزنده جناب آقای محمدرضا شفیعی کدکنی به خارج عدم درج نامشان در پایین یکی از شعرها که اشتباها به نام پروانه فروهر چاپ شده بود، پوزش بخواهیم. همچنین در غنی شدن این کتاب در چاپ دوم، دوست همفکرم آقای روزبه فراهانی پور که مرا مورد لطف خویش قرار دادند. از کلیه نویسندگان و سروران عزیز که در تهیه این کتاب از همان ابتدا همراه و همیارم بودند، بی نهایت سپاسگزارم.
امیدوارم یاد و خاطره پیشگامان نهضت ملی ایران که با خون پاکشان تاریخ مبارزات بی امان یکصدساله را آبیاری کرده اند، همچنان در دلها جاودانه باشد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
62
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
amirleila50
amirleila50
1399/09/21

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مردی که از تاریخ آمد

تعداد دیدگاه‌ها:
6
#مطلب_روز داریوش فروهر سال ۱۳۴۹ در اعتراض به جدایی بحرین از ایران باز هم به زندان افتاد و دست به اعتصاب غذا زد و تا آستانۀ مرگ پیش رفت اما باز حدود سه سال در زندان ماند. بهرام نمازی از اعضای حزب ملت ایران می گوید: ما به تهران برگشتیم .ورودم را به شادروان داریوش فروهر اطلاع دادم و ایشان بمن گفت که فردا صبح اول وقت بیا منزل من. من فردا صبح به دیدن ایشان رفتم وایشان اعلامیه بحرین را که بسیار شدید بود ودر آن اعلام کرده بود که بحرین جزء جدایی ناپذیر ایران است وهمچنین دولت و حکومت را بشدت بباد انتقاد گرفته بود واز تمام مردم واز همه زنان ومردان و گروه های سیاسی خواسته بود تا با این قضیه مخالفت کنند. ما آن موقع که روزنامه ها وچاپخانه ها زیر نظر ساواک بود با همان ماشین های پلی کپی که معرف حضورتان است . این اعلامیه را به مقدار زیادی چاپ کردیم ودر سطح شهر پخش کردیم وهمچنین آنرا به نمایندگی های سیاسی فرستاده شد. به خبرگزاریها فرستادیم ، به سازمان ملل فرستادیم . بهر حال ما این اعلامیه را به شدت پخش کردیم و حزب وارد حرکت هایی شد که در پی آن جنبش هایی بوجود آید. بیاد دارم که چهار روز بعدش به خانه شادروان داریوش فروهر او را دستگیر کردند. زمانی که اورا میبردند شادروان همرزم پروانه فروهر و پرستو فروهر که آنموقع خردسال بود و فکر میکنم کلاس اول ابتدائی بود در پشت سر داریوش فروهر شروع کردند به خواندن سرود ای ایران.
جالب این بود اتهامی که بما دادند آن زمان یک ماده ۶۰ بود ..وآن شامل کسانی میشد که قصد تجزیه کشور را داشته باشند یعنی که فرقه پیشه وری آذربایجان را بموجب همین ماده قانون محاکمه میکردند . کسانی که مخالفت با رژیم سلطنت را با همین ماده قانون محاکمه میکردند . برای ما چهار تن همرزمان مخبر ، دکتر جمشیدی ، منصور رسولی و من بهرام نمازی سه تا ده سال حبس تقاضا کرده بودند . تیمسار خواجه نوری ریاست دادگاه را داشت. در آنجا ما دفاع مفصلی کردیم ... یکی از ما در آن دادگاه گفت : «من نباید در دادگاه ارتش ایران محاکمه بشوم ، من بایستی در دادگاه ارتش انگلیس محاکمه شوم ، من که نگفتم قسمتی از ایران باید جدا بشه ، من گفتم نباید جدا بشه ». بهر حال دادگاه فرمایشی بود وما چهار تن را محکوم کردند . هفت سال به من دادند ، سه سال به رسولی … تا بعد که به دادگاه تجدید نظر رفتیم. در این هنگام دفتر برون مرزی حزب ملت ایران که در فرانسه بود یک اعلامیه ای داد وبه جدائی بحرین اعتراض کرده بود ، به بازداشت فروهر و ما اعتراض کرده بود سازمان های برون مرزی که آن زمان در اروپا وآمریکا بودند هم به جدائی بحرین اعتراض کرده بودند وهم به بازداشت ما. بهر حال این اعتراض ها وفشارها باعث شد که ما در دادگاه تجدید نظر هرکدام به دو تا دو ونیم سال زندان محکوم شدم و بعد از آن که زندان تمام شد از زندان آمدیم بیرون ولی شادروان داریوش فروهر همچنان در زندان به مدت سه سال و هشت ، نه ماه ماند و بعدا ایشان از زندان آزاد شدند بدون محاکمه…
از اپلود کننده این کتاب و کامنتهای زیر آن به راحتی میتوان فهمید چه کسی به چه تفکری تعلق دارد دشمنی شما سلطنت طلبان با دموکراسی هم از از همین دو کانت زیر این کتاب قابل تشخیص است
داریوش فروهر و شاپور بختیار و کریم سنجانبی نامه معروفی خرداد 56 به شاه نوشتند که گوش شنوایی پیدا نکرد پس نقدی به او در عدم حمایت از رژیم سابق وارد نیست
این کتاب "زندگینامه داریوش فروهر" نیست. صرفا مجموعه کوچکی از خاطرات و قطعات و اشعاری احساسی است از بستگان و دوستان و نزدیکان.
احساس دوگانه ای دارم به امثال داریوش فروهر. ملی گرایانی که قربانی انقلابی شدند که خود در به راه افتادنش دخیل بودند. همزمان که تأسف میخورم برای اینها، حس بیزاری هم پیدا میکنم. نسلی که نه فقط زندگی خودشان، بلکه زندگی چندین نسل بعد رو هم تباه کردند. جالب اینجاست که هنوز هم هستند کسانی که با انگیزه میهن پرستانه به سیستمی کمک می کنند که ذاتا و اساسا با میهن پرستی ناسازگاره! البته با این تفاوت که شاید خطاهای بزرگ امثال داریوش فروهر به خاطر نبود تجربه تاریخی در این زمینه قابل بخشش باشه، اما کسانی که امروز آینه عبرت جلوی چشمشان قرار داره ولی همچنان در همان راه قدم برمیدارند، شایسته بخشش نیستند.
سال ۵۲ با پنج برابر شدن ناگهانی قیمت نفت، شاه دستور داد بودجه سال ۵۳ دو برابر شود. کارشناسان دلسوز و باسواد سازمان برنامه و بودجه استدلال علمی آوردند که اینکار نهایتاً به فاجعه ختم خواهد شد. بسیار آسان است یک شبه بودجه را دو برابر کرد ولی نمیتوان نیروی انسانی متخصص و ماهر، جاده، بندر، تولید برق، سیمان و غیره را یک شبه دو برابر کرد، تزریق پول شرط لازم برای توسعه اقتصادی هست ولی قطعاً کافی نیست. بدون بالا بردن تدریجی قدرت هاضمه اقتصاد ملی افزایش نقدینگی منجر به تورم، رکود، گسترش فساد، بیکاری، حاشیه نشینی و اتلاف منابع خواهد شد. آقای مژلومیان معاون وقت برنامه ریزی سازمان برنامه و بودجه تا آنجا پیش رفت که گفت ” این پولها پا درآورده به خیابان می آیند و انقلاب خواهد شد “.
شاه که خود را عقل کل عالم میدانست با تمسخر و تحقیر کارشناسان و متهم کردن آنها به کمونیست بودن، گفت ” سیاستمدار نباید به حرف اقتصاددان‌ها گوش کند “، افزایش بودجه حتی فراتر از دو برابر انجام شد. آنچه کارشناسان پیش بینی کردند بعد از مدت کوتاهی تام و تمام اتفاق افتاد. تورم افسار پاره کرد، بیکاری اوج گرفت، رکود حاکم شد، حاشیه نشینی چهره کریه خود را نمایاند، فساد رکورد شکست و طرحهای بلند پروازانه نیمه تمام رها شدند.
با اوج گیری مشکلات، در سال ۵۶ سازمان برنامه و بودجه و وزارت اقتصاد به این نتیجه رسیدند که گزارشی کامل از وضعیت موجود تهیه و به شاه ارائه دهند تا او را نسبت به وخامت اوضاع آگاه کنند. هر قسمت از دستگاههای مربوطه گزارش حوزه کاری خود را به سازمان برنامه ارائه می‌کنند، دست بر قضا جمع بندی گزارش به عهده آقای مژلومیان که قبلاً هشدار وقوع انقلاب را داده بودند گذاشته می‌شود.
مجیدی رئیس وقت سازمان برنامه و بودجه بعد از خواندن گزارش نهایی چنان محتوای آن را تیره و تار می بیند که تا مرز سکته قلبی پیش می‌رود، به آموزگار نخست وزیر می‌گوید حالا چه کسی جرئت می‌کند گزارش را به استحضار اعلیحضرت برساند ؟ آموزگار جواب می‌دهد هیچکس. هیچ از جان گذشته ای داوطلب رساندن گزارش به شاه نمی‌شود !! نهایتاً گزارش در قفسه های سازمان برنامه جا خوش می‌کند و هیچگاه به دست شاه که تصمیم گیر اول و آخر کشور بود نرسید.
اگر در میان خیل مسئولان بله قربان گوی اطراف شاه یک انسان شجاع پیدا می‌شد که گزارش را به دست شاه بدهد و اگر شاه شهامت خواندن آن گزارش را به خود میداد و اگر میتوانست ظرفیت پذیرش تردید در درستی تصمیمات قبلی خود را پیدا کند، شاید چرخ روزگار سرنوشت او را طور دیگری رقم میزد. (در جواب کسانی که انقلاب را کار روشنفکران یا ملی گرا ها میدانند.)
مردی که از تاریخ آمد
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک