رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
بادبادک باز
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 797 رای
نویسنده:
مترجم:
مهدی غبرایی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 797 رای
✔️ این رمان نخستین اثر یک نویسنده افغان به زبان انگلیسی محسوب می‏شود. در سال ۲۰۰۷ فیلمی بر اساس این کتاب ساخته شد. بادبادک باز نثری بسیار ساده دارد.
رمان با یک فلش بک ساده آغاز می‏شود ، فلش بکی که منجر به این می‏شود که یک مرد افغانی ساکن آمریکا ، شما را به دوران کودکی خود در افغانستان ببرد و از همینجا است که جادوی حسینی با کلمات شروع می‏ شود و اجزای داستان را یک به یک روی هم می‏گذارد.
‏در افغانستان دهه ۶۰ ، امیر ، نوجوانی از طبقه مرفه جامعه با «حسن» پسر خدمتکار خانه که یک هزاره‏ ای است ، همبازی است. امیر رابطه ضعیفی با پدرش دارد و دوست دارد به نحوی این رابطه را استحکام بخشد.
نویسنده در همان هنگام که از دوستی حسن و امیر و بادبادک بازیشان می‏ گوید از چهره عمومی و جامعه افغانستان حرف می‏ زند و در فصول بعدی از جنگ و آوارگی و غربت نشینی صحبت می‏کند.
درست زمانی که شخصیت اول داستان موقعیت خود را در آمریکا استحکام بخشیده با تماس یک دوست قدیمی به افغانستان برمی‏ گردد تا در آنجا به دنبال یک پسربچه افغانی بگردد …
نویسنده در قالب این رمان از زشتی نژادپرستی ، ویرانی جنگ ، روابط آدمها و مهر و شفقت سخن گفته است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
teekany
teekany
1388/12/21

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی بادبادک باز

تعداد دیدگاه‌ها:
118
فقط یک لبخند بود، نه بیشتر. این کار همه چیز را روبه راه نمیکرد. هیچ چیز را رو به راه نمیکرد.
فقط یک لبخند، چیزی به این حقیری. برگی در جنگل که پس از رمیدن پرنده ای می جنبد.
اما من به استقبالش رفتم، با آغوش باز. چون بهار که از راه می رسد، برف ها را ذره ذره آب میکند، و شاید بتوانم شاهد نخستین دانه های برف باشم.
بریده هایی از کتاب:

مشکل آنهایی که به هرچه می گویند عقیده دارند همین است؛ فکر میکنند همه همین جورند !
.......................
دیگر از کنج خیابان پیچیده بود و چکمه های لاستیکیش برف را می کوبید. ایستاد و رو برگرداند
دستها را دور دهان کفچه کرد. داد زد:"جانم هزار بار فدایت...":((:((
.......................
غلبه کردن بر تاریخ آسان نیست، همین طور مذهب. در نهایت من پشتون بودم و او هزاره. من سنی بودم و او شیعه و هیچ چیز نمی توانست این موضوع را تغییر دهد، هیچ چیز !
چیزی فراتر از یک رمان تاریخی احساسی نمیتواند باشد... در کل کتاب خوبی بود.
وقایع واتفاقات بین سالهای 1975تا2001 افغانستان را درخلال داستانی احساسی بیان میکند
از حمله شوروی تا بی رحمی طالبان، ولی نکته جالب توجه اینجاست نویسنده از آمریکا و بدیمنی هایی که برای
افغانستان به سوغات می آورد دم برنمی آورد چون احتمالا نویسنده قصد داشته هنگام رویارویی با شهروندان
آمریکایی ناسپاس جلوه نکند!!!!!!
آمریکا اگر طالبان را از پیش رو برداشت درعوض چاه بزرگتری حفر کرد نویسنده ازقصور خود باهندی کردن داستان که بسیار مورد علاقه مردم افغان است چشم پوشی میکند چون مردم افغانستان نتیجه داستان را مهم میدانند
رسم بادبادک بازی امری فراتر از یک عمل مرسوم است نویسنده با زیرکی این فعل را به مثابه پرچم که نماد یک ملت است ،نمادی از استقلال وامنیت وآزادی درافغانستان می داند گویی تاخواننده هرکجا بادبادک دید به یاد کشور جنگ زده افغانستان بیفتد
مظلومیت کاراکترهای داستان نشانه وعلامتی از مظلومیت خود کشور افغانستان است افغانستان همانند سهراب است
که مورد تجاوز قرارگرفته همانند اقاصاحب است که فقر وبی حرمتی را تجربه کرده است ماحصل جنگ جز رونق یتیم خانه ها، کمیاب شودن پدر،خشکیدن لبخندها، له شدن بادبادکها،جاسوس
ساختن کودکان ومتکدی شودن زنان نتیجه ی به بارنداشت همیشه بهترین استراتژیک جنگی در ادوار تاریخ که اکثرا هم مفید بوده جنگ داخلی است کشتی که خود سوارخ باشدآب راحتر به ان نفوذ میکند
اینکه مردم خودشان شروع کننده باشند وهمدیگر را به دلیل واجد یا فاقد بودن صفتی دشمن بدانند اینگونه براحتی میتوان نتیجه را به نقع خود تغییر دادحتی وبه بهانه دفاع از حقوق بشر وارد عمل شد
وکسانی بمانند اصف با پیروی از اصل"پاکسازی قومی" همنوا باهیتلر میشوند تا بر خودخواهی ها وقدرت خود بیفزایند وکسانی همه نتیجه میگیرند پسر ایوب باید برود جهنم!!!
درمورد کشور ایران هم متاسفانه این ماجرا آرام آرام شکل گرفته است اینکه گروهی گروه دیگر را "قومی مهاجر "میدانند و بی حرمتی هایی که باعث مکدرشودن
خاطر افراد میشود
منطقی این است انسان خودش امری راتجربه کند وبعدعاقلانه نتیجه گیری کند واستقراء ناقص را تعمیم ندهد
اگر ظلمی صورت گیرد وما سکوت کنیم ماهم جزءهمدستان ودستیاران ظالم محسوب میشویم خدا درچشم مردمانی است که در راهرو نا امیدی راه می روند ومی بینم خانه واقعی خدا آنجاست
عده ای مانند اقاصاحب به مشتی خاک ازکشورشان راضی شدند وعده ای ماندن وکشته شدندفرق این دوگروه درچیست؟
یک کتاب عالی! احساسات و روابط انسانی در آن به زیبایی تصویر شده است! دردمندی مردم افغانستان و تاریخ پرفراز و نشیب چند سال اخیر آن کشور در غالب این داستان به خوبی بیان شده!
فقط تو یه جمله بگم دیدم کلا نسبت به افقانستان عوض شده
خالد حسینی خدمت بزرگی با نوشتن این کتاب به کشورش کرده ...
بله فیلمشم هست:
فیلم The Kite Runner-2007
خوشبختانه فیلمم مثل کتاب موفق از آب درومده!
از بهترین کتاباییه که تا حالا خوندم.
بادبادک باز
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک