رسته‌ها
مسخ
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 2915 رای
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 2915 رای
✔️ "مسخ" تنها رمان و مشهورترین اثر فرانتس کافکا است که در پائیز 1912 نوشته شده و در اکتبر 1915 به چاپ رسیده است. ولادیمیر ناباکوف در مورد این داستان گفته است: «اگر کسی 'مسخ' کافکا را چیزی بیش از یک خیال پردازی حشره‌شناسانه بداند به او تبریک می‌گویم چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است.»
لحن کافکا روشن و دقیق و رسمی در تضادی حیرت انگیز با موضوع کابوس وار داستان دارد؛ او در "مسخ" تنهایی بشر و سرگشتگی و گسیختگیش را از جامعه پرآشوب نشان می‌دهد.

مسخ سر گذشت انسانیست که تا وقتی می‌توانست فردی مثمر ثمر برای خانواده خود باشد و در رفع نیازهای آنان بکوشد، برای آنان عزیز و دوست داشتنی است. اما همین که به دلایلی دچار از کار افتادگی می گردد و دیگر قادر تامین مایحتاج خانواده نیست، نه تنها عزت و احترام خود را از دست می‌دهد بلکه به مرور به موجودی بی‌مصرف، مورد تنفر خانواده و حتی مضر تنزل پیدا می کند. این خانواده سمبل جامعه‌ایست که نسبت به افراد ضعیف و ناتوان بی‌رحم است و آنها را مضر و مخل برای خود میبینند و از انسان‌هایی فرصت انجام کوچکترین کارها را دریغ می‌کند که شاید بتوانند منشا کارهای بزرگ در آینده شوند. انسان رمان مسخ انسانیست که جامعه او را طرد کرده و او ناخواسته به گوشه تنهایی پناه برده و بدون اینکه آزاری برای دیگران و جامعه داشته باشد، جامعه قادر به تحمل موجود بی‌آزاری چون او نیست. هر لحظه زندگی برای او و اطرافیانش غیر قابل تحملتر می‌شود تا جایی که دیگران و حتی خود او نیز، از سر شوق، لحظه‌ها را برای رسیدن به مرگ می شمارند. کافکا در داستان نویسی سبکی خاص ابدع کرد که بعدها به کافکایی مشهور شد؛ و نویسندگان بزرگی همچون صادق هدایت و مارکز دنبال رو این سبک شدند. مارکز می‌گوید با خواندن مسخ کافکا بود که فهمید «می‌توان جور دیگری نوشت». آثار کافکا که با وجود وصیت او مبنی بر نابود کردن همهٔ آنها، اکثراً پس از مرگش منتشر شدند در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار می‌آیند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
42
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
hamid
hamid
1387/01/12

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مسخ

تعداد دیدگاه‌ها:
288
ترجمه از زبان واسطه کار رو خراب میکنه!!ترجمه حداد چون مستقیم از آلمانی به فارسی ترجمه شده بهتر از بقیه به نظر میاد.البته من فقط ترجمه حداد رو خوندم !اونایی که نسخه آلمانی داستان رو خوندن بهتر میدونن ..
این طور که بوش میاد کتابی که من دارم فرزانه طاهری ترجمه کرده مرسی Dark Paradise
نگاهی به ترجمه های «مسخ»
نویسنده: معین فرخی
قسمت دوم
---------------------------------------------------------------------------
ترجمه صادق هدایت، نشر روزگار
یک روز صبح، همین که گره گوار سامسا از خواب آشفته یی پرید، در رختخواب خود به حشره تمام عیار عجیبی تبدیل شده بود. به پشت خوابیده و تنش مانند زره سخت شده بود. سرش را بلند کرد، ملتفت شد که شکم قهوه یی مانند دارد که رویش را رگه هایی به شکل کمان تقسیم بندی کرده است. لحاف که به زحمت بالای شکمش بند شده بود، نزدیک بود به کلی بیفتد و پاهای او که به طرز رقت آوری برای تنه اش نازک می نمود، جلوی چشمش پیچ و تاب می خورد.
ترجمه فرزانه طاهری، انتشارات نیلوفر
یک روز صبح، گرگور زامزا از خوابی آشفته بیدار شد و فهمید که در تختخوابش به حشره یی عظیم بدل شده است. بر پشت سخت و زره مانندش خوابیده بود و سرش را کمی بلند کرد، شکم قهوه یی گنبدشکل خود را دید که به قسمت های محدب و سفتی تقسیم می شد و چیزی نمانده بود که تمام رواندازش بلغزد و از رویش پس برود. پاهای متعددش، که در قیاس باقی بدنش از فرط لاغری رقت انگیز بودند، بی اختیار جلوی چشمانش پیچ و تاب می خوردند.
ترجمه علی اصغر حداد، نشر ماهی
یک روز صبح، وقتی گرگور زامزا از خوابی آشفته به خود آمد، دید در تختخواب خود به حشره یی بزرگ تبدیل شده است، بر پشت سخت و زره مانندش افتاده بود و اگر سر را کمی بالامی گرفت، شکم برآمده و قهوه یی رنگ خود را می دید که لایه هایی از پوست خشکیده و کمانی شکل، آن را به چند قسمت تقسیم می کرد. رواندازی که روی شکمش به سختی بند بود، هر لحظه امکان داشت بسرد و پایین بیفتد. پاهای پرشمارش که در مقایسه با جثه اش نحیف و لاغر می نمودند، لرزان و ناتوان برابر چشمانش پرپر می زدند.
نگاهی به ترجمه های «مسخ»
نویسنده: معین فرخی
---------------------------------------------------------------------------
نخستین بار صادق هدایت بود که از فرانسه «مسخ» را برای ایرانی ها سوغات آورد. مسخ و کافکا در ایران مخاطب خود را پیدا کردند و کم کم تبدیل شدند به نام هایی مطمئن برای ناشران و مترجمان: هر اثری از کافکا، با هر ترجمه یی، مخاطب را جذب خواهد کرد.
نام کافکا و هدایت تا مدت ها در کنار هم باقی ماند و هنوز هم می توان در کتابفروشی ها چاپ های جدید «مسخ کافکا با ترجمه صادق هدایت» را از لابه لای کتاب های تازه تر بیرون کشید. کتابی که روی جلدش پرهیب مردی است که کلاه بر سر دارد و معلوم نیست هدایت است یا کافکا و گاهی هم نام هدایت روی جلد بزرگ تر از نام کافکا نوشته شده است. سال 1368 انتشارات نیلوفر ترجمه فرزانه طاهری از «مسخ» را به چاپ رساند. ترجمه طاهری هم از زبان واسطه دیگر (انگلیسی) است که در آن از اشکال هایی که هدایت از نسخه فرانسوی کتاب به فارسی منتقل کرده بود اثری نیست، علاوه بر آن مانند بسیاری دیگر از ترجمه های فرزانه طاهری با خود ضمیمه هم دارد که خواندن کتاب را لذتبخش تر می کند: مقاله ها ی «نویسنده خوب، خواننده خوب» و «درباره مسخ» هر دو از ولادیمیر ناباکوف. در این میان ترجمه کمتر دیده شده یی هم از مسخ موجود است از منوچهر بیگدلی خمسه که توسط انتشارات نگارستان کتاب چاپ شده است. در سال های اخیر علی اصغر حداد لزوم ترجمه بی واسطه تمام آثار کافکا از زبان آلمانی را حس کرد و مجموعه یی از داستان های کوتاه کافکا را با همکاری نشر ماهی چاپ کرد که داستان بلند «مسخ» هم در این مجموعه جای داشت. از آنجا که حداد «مسخ» و دیگر داستان های کافکا را مستقیم از زبان آلمانی ترجمه کرده، دیگر مشکلاتی که ممکن است در ترجمه زبان واسطه پیش بیاید، در آن به چشم نمی خورد.
در ادامه، شروع کوبنده مسخ را با سه ترجمه موجود می خوانیم. هرچند شاید بتوان در موارد اختلاف برای «مسخ» حداد که مستقیما از نوشته کافکا ترجمه شده، اعتماد بیشتری نشان داد، اما از آنجا که هر کدام از متن ها از یک زبان ترجمه شده اند، معیار مشترکی برای سنجش وفاداری و درستی ترجمه ها وجود ندارد و فقط باید به متن فارسی اکتفا کرد. هر کس می تواند با مقایسه تطبیقی تک تک جمله ها و عبارت ها قضاوت کند که کدام ترجمه بیشتر به حال و هوای آن روز صبح گرگور زامزا و خونسردی روایت کافکا نزدیک تر است. مثلااینکه بالاخره این مرد (گره گوار سامسا یا گرگور زامزا؟) آن روز صبح از خواب آشفته اش پریده، بیدار شده یا به خود آمده؟
دوستش داشتم و با تمام انسانهایی که وقتی به هر دلیلی توانایی و کار آمدیشونو از دست میدن طرد میشن احساس همدردی کردم. متاسفانه خود من هم از جمله آدمهایی بودم که اعتقاد داشتم فقط انسانهایی حق حیات دارن که وجودشون مفید برای نوع بشر باشه و مابقی خوب بمیرن! بود و نبودشون چه فرقی میکنه؟ اما وقتی خوندمش یادم افتاد که اونهام هرچه که باشن هرجور که باشن انسانن. تا وقتی که انسانی از درجه انسانیتش نه بخاطر نقص بدنی که بخاطر نقض اخلاقیات سقوط نکرده نباید کرامت انسانیش زیر سوال بره.
یکی از کارهای قوی کافکا که با ترجمه هدایت،زیباترشده.
نمیدونم چه زمانی وقت کنار گذاشتن نقابهامون میرسه.فکر کنم ان روز من از روی سن ، آرام و آهسته پایین بیام و خسته و البته کمی شاد به دنبال آینه ایی برای دیدن چهره بی نقابم بگردم.خیلی دوست دارم اولین کسی باشم که خودم را بدون هیچ گریم و هیچ نقاب زشت و زیبا ببینم.باید اول خودم رو تماشا کنم .شاید برای دیگران قابل تحمل نباشم.ولی هیچ مشکلی نیست.باید بگذارم چشم های بی فروغم،لبان فرو بسته ام و چهره ی غبار گرفته و تکیده ام هوایی بخورد.باید هر چه زودتر بی نقاب شوم.انگار دیگر اکسیژنی برای زندگی کردنم وجود ندارد.باید هر چه زودتر آینه ایی بیابم.میخواهم اولین تماشاگر خود باشم.ببینم بی ریا بودنم،صادقانه بودنم چگونه است؟گاهی در هراسم از دیدن خود.ولی قلبم با من همراه میشود.میگوید تو خود از هر چه بوده ایی تا کنون،زیباتر هستی.قدم هایت را محکم تر بردار.از این نمایش خود را خلاص کن.خود را به مانند آینه شفاف کن.به مانند آب زلال و به مانند دریا ژرفناک شو و به مانند آسمان بخشنده و آبی باش.زودتر به همت دستان خود ،خود را از این همه دروغ رهایی بخش.خواهی دید زندگی ِ بی نقاب چقدر زیباتر خواهد بود.
انسانهایی که یه روز که از خواب بیدار میشن دیگه نمیتونن نقاب زندگی رو رو صورتشون ببینن.
تنها کاری که ما انجام میدیم اینه که مثل اون معاون شرکت در حالی فرار میکنن انگار که کف زمین پاهاشونو میسوزونه

در واقع چطور میشه چهره بی نقاب آدم ها رو تحمل کرد.شاید حتی خود انسان هم از چهره واقعی خود هراس داشته باشد و ترجیح میدهد همیشه پشت نقاب به زندگی اش ادامه دهد.اینقدر نمایش ها زیاد شده که دیگه کسی فکر نمیکنه شاید میشه از روی صحنه پایین بیاد و خود واقعی اش رو نشون بده.بی نقاب و بی هیچ پرده ایی
PDF
19 مگابایت
مسخ
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک